سخنی کوتاه؛ از ماست که بر ماست
نمی دانم آیا برخورد و رقابت با یک نحله سیاسی ( گرایش چپ) آنچنان اهمیتی یافته که دیگر نباید هیچ حد و مرز اخلاقی یا حداقل های انسانی را در مورد یک انسان (به همین اعتبار انسان بودن وی، نه شان یا دیدگاه سیاسی او) رعایت نمود. بعد از اعتراضات خرداد ماه گذشته در دانشگاه ها بار دیگر نمونه هایی از شیوه های برخوردی که حداقل وانمود می شد دیگر استفاده نمی گردد، دوباره ظاهر گردید. آقای (ه) از فعالین دانشجویی به مدت بیش از ده روز دزدیده می گردند و بعد از بازجویی و شکنجه شدید آزاد می گردند. تماس های تلفنی مشکوک و تهدید های گوناگون نیز به اوج خود رسید که البته برای فعالین دانشجویی و سیاسی این کشور دیگر به امری عادی بدل شده است.( حکایت ماجراهای گذشته بر آقای(ه) و مسائل مربوط به چگونگی بازداشت و شیوه برخورد با آقای "عابد توانچه" گفتنی بسیار دارد که به علل بسیاری از جمله عواقب آزادی بیان در این کشور از گفتن آنان فعلاً معذوریم!)
بنده نیز پس از بازجویی اطلاعات در آذر 84 و بازداشتم در 8 بهمن 84 هنگام دفاع از مبارزات کارگران اتوبوسرانی به هنگام اعتصاب دوم سندیکای کارگران شرکت واحد نسبت به احضارها و تهدیدهای تلفنی پاسخی ندادم و متعاقب آن به پیگیری های جدی تر تهدید گردیدم. در اعتراضات خردادماه دانشگاه ها بار ها احضار و تهدید گردیدم، در آذرماه امسال نیز در نهایت خانواده ام از طریق وزارت اطلاعات احضار می گردند و توجیه می شوند که بنده مرزهایی را رد کرده ام و در صورت ادامه این روند با شیوه های دیگری با من برخورد می گردد. در احضار آقای (الف) به وزارت اطلاعات بنده به همراه سه تن دیگر از دوستان تهدید می گردیم که در صورت حضور فعال در مراسم روز دانشجو با ما برخورد می گردد و ...
و در نهایت مشکلاتی که از طرف افراد ناشناسی برای بنده در دو نوبت در تابستان و زمستان امسال پیش می آید که مورد آخری رسانه ای گردید. دوستان از بنده خواستند که جریانات ماوقع را رسانه ای کنم و دوستان بسیاری نیز از رسانه های مختلف با من در این رابطه تماس گرفتند که در این جا از تمامی این دوستان و حساسیت های شان نهایت تشکر و قدردانی خود را بیان می کنم. اما بنا به دلایلی از جمله فشارهای که بر خود من در چند ماه اخیر وارد گردیده از جمله کلید خوردن پروژه اخراج من از دانشگاه از اوایل سال تحصیلی و فشارهای وارده بر خانواده ام، از رسانه ای کردن و مصاحبه در این زمینه خودداری کرده ام و هنوز نیز بنا به دلایلی که در بالا نیز به آنها اشاره کردم ، قصد شرح ماوقع را دقیقتر از آنچه در رسانه ها مطرح گردید، ندارم.
اما در ده روز اخیر فشار روحی و روانی که به من تحمیل شد، بسیار بیشتر از فشارهای فیزیکی و تهدید ها و تحقیرهای آقایان بر من سخت گذشت. اتهامات و مچ گیری ها،شایعه پراکنی ها و....
نمی دانم آیا برخورد و رقابت با یک نحله سیاسی ( گرایش چپ) آنچنان اهمیتی یافته که دیگر نباید هیچ حد و مرز اخلاقی یا حداقل های انسانی را در مورد یک انسان(به همین اعتبار انسان بودن وی، نه شان یا دیدگاه سیاسی او) رعایت نمود.
اتهامات زیادی به بنده و بعضی دوستان که در رسانه ای کردن امر نقش داشتند، در این مدت وارد آمد. که در نهایت تصمیم به انتشار این نامه که چندان برای من خوشایند نیست، گرفتم. در این نامه نه قصد پاسخ به این تهمت ها و توهین های ناروا را دارم و نه قصد جدل با کسی را ! که در مورد این توهین ها و رفتاری که بعضی دوستان و دشمنان سیاسی با من کردند چیزی جز این سخن معروف که :" از ماست که بر ماست" نمی توان گفت. دوستانی که عنوانی محترمانه تر از "وکیل مدافعه بی جیره و مواجب دستگاه های امنیتی" نمی توان به آنها نسبت داد؛ آقایان عزیز! دستگاه های امنیتی بهتر از هر کس دیگری آشنا به حقوق خود و قادر به دفاع در مورد اتهامات ناروا به خود هستند. این شیوه های برخورد چیزی جز تخریب چهره فعالین سیاسی و ...آنهم بدون کمترین هزینه ای برای نهادهای مزبور در بر ندارد.
هدف من از انتشار این نامه تنها جلوگیری از تخریب و خنثی کردن و بی اعتبار کردن فعالین سیاسی و رسانه ها و نهادهای مدنی و حقوقی است که تا کنون نقش بسیاری در کاهش فشار بر فعالین و زندانیان سیاسی در ایران داشته اند، چون نهادهای گزارشگر حقوق بشر و...
به عنوان مثال از افرادی که در این دوره در تخریب آنها بسیار کوشیده شد آقای "پیمان پیران" بودند که در سال 78 شش ماه در زندان توحید به سر بردند(زندان توحید اکنون توسط وزارت اطلاعات به موزه تبدیل گردیده!) و بیش از دو سال و نیم هم در زندان اوین ایستادگی کردند و خارج از صواب یا ناصواب دانستن خط مشی سیاسی ایشان یا قضاوت در باب عملکردشان ، رعایت حداقلی از احترام انسانی و ... نسبت به ایشان و امثال ایشان الزامی است، در حالی که ظاهراً ایشان قربانی بازداشت من گردیدند و مورد موجی از توهین ها و نسبت های ناروا قرار گرفتند.
در پایان عرض می کنم که بنده نه هیچ میلی به چهره شدن دارم و نه جریان چپ احتیاجی به این امر. بنده فعالیت سیاسی را به صورت دقیق تر فعایت"اجتماعی-سیاسی" می دانم و در این مدت نیز در سایه عدم مصاحبه من با رسانه ها و سکوتم این موج توهین ها و شایعه پراکنی ها مجال بروز یافت. که بیش از هر چیز بر وضع روحی و شخصی من اثر گذاشت و امیدواریم به حداقل بهبود نسبی شرایط در ایران یا توان دفاع مشترک در مقابل حملات ارتجاع را از دست دادم.( این مانور های تبلیغاتی علیه بنده و دوستان اینجانب در شرایطی که بنده در شرایط مطلوبی از نظر روحی و جسمی قرار نداشتم، امری دور از شرافت انسانی بود)
در نهایت دوستان عزیز مشکلاتی که برای این جانب پیش آمد شتری است که در خانه بسیاری خوابیده است و از این پس نیز به در خانه بسیاری از فعالین خواهد رفت، اگر زمانی که چنین مسائلی برای آقای(ه) اتفاق افتاده بود ما همگی با صدایی رسا و محکم ایستاده بودیم ، شاید امروز این مشکلات برای من پیش نمی آمد. متاسفانه اکنون هم نه فقط پس از مشکلاتی که برای من پیش آمد چنین امری متحقق نشد، بلکه با این شیوه عمل چراغ سبز به نهادهای مجری چنین اعمالی داده شد .
در انتها لازم می دانم از فعالین کارگری و دوستانی که در جهت حمایت از من بسیار زحمت کشیدند ، فعالین مجموعه انجمن های اسلامی که با داشتن اختلافات فکری علاوه بر حمایت از همدلی های ایشان نیز برخوردار گردیدم، خبرگزاری های بسیاری که در این زمینه پوشش خبری دادند و در انتها از کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر که در این زمینه متحمل زحمات بسیاری گردیدند، تشکر نمایم.
به امید روزی که بتوانیم در باب این روزهای سیاه با ذهن و بیانی آزاد تر سخن گوییم.
بنده نیز پس از بازجویی اطلاعات در آذر 84 و بازداشتم در 8 بهمن 84 هنگام دفاع از مبارزات کارگران اتوبوسرانی به هنگام اعتصاب دوم سندیکای کارگران شرکت واحد نسبت به احضارها و تهدیدهای تلفنی پاسخی ندادم و متعاقب آن به پیگیری های جدی تر تهدید گردیدم. در اعتراضات خردادماه دانشگاه ها بار ها احضار و تهدید گردیدم، در آذرماه امسال نیز در نهایت خانواده ام از طریق وزارت اطلاعات احضار می گردند و توجیه می شوند که بنده مرزهایی را رد کرده ام و در صورت ادامه این روند با شیوه های دیگری با من برخورد می گردد. در احضار آقای (الف) به وزارت اطلاعات بنده به همراه سه تن دیگر از دوستان تهدید می گردیم که در صورت حضور فعال در مراسم روز دانشجو با ما برخورد می گردد و ...
و در نهایت مشکلاتی که از طرف افراد ناشناسی برای بنده در دو نوبت در تابستان و زمستان امسال پیش می آید که مورد آخری رسانه ای گردید. دوستان از بنده خواستند که جریانات ماوقع را رسانه ای کنم و دوستان بسیاری نیز از رسانه های مختلف با من در این رابطه تماس گرفتند که در این جا از تمامی این دوستان و حساسیت های شان نهایت تشکر و قدردانی خود را بیان می کنم. اما بنا به دلایلی از جمله فشارهای که بر خود من در چند ماه اخیر وارد گردیده از جمله کلید خوردن پروژه اخراج من از دانشگاه از اوایل سال تحصیلی و فشارهای وارده بر خانواده ام، از رسانه ای کردن و مصاحبه در این زمینه خودداری کرده ام و هنوز نیز بنا به دلایلی که در بالا نیز به آنها اشاره کردم ، قصد شرح ماوقع را دقیقتر از آنچه در رسانه ها مطرح گردید، ندارم.
اما در ده روز اخیر فشار روحی و روانی که به من تحمیل شد، بسیار بیشتر از فشارهای فیزیکی و تهدید ها و تحقیرهای آقایان بر من سخت گذشت. اتهامات و مچ گیری ها،شایعه پراکنی ها و....
نمی دانم آیا برخورد و رقابت با یک نحله سیاسی ( گرایش چپ) آنچنان اهمیتی یافته که دیگر نباید هیچ حد و مرز اخلاقی یا حداقل های انسانی را در مورد یک انسان(به همین اعتبار انسان بودن وی، نه شان یا دیدگاه سیاسی او) رعایت نمود.
اتهامات زیادی به بنده و بعضی دوستان که در رسانه ای کردن امر نقش داشتند، در این مدت وارد آمد. که در نهایت تصمیم به انتشار این نامه که چندان برای من خوشایند نیست، گرفتم. در این نامه نه قصد پاسخ به این تهمت ها و توهین های ناروا را دارم و نه قصد جدل با کسی را ! که در مورد این توهین ها و رفتاری که بعضی دوستان و دشمنان سیاسی با من کردند چیزی جز این سخن معروف که :" از ماست که بر ماست" نمی توان گفت. دوستانی که عنوانی محترمانه تر از "وکیل مدافعه بی جیره و مواجب دستگاه های امنیتی" نمی توان به آنها نسبت داد؛ آقایان عزیز! دستگاه های امنیتی بهتر از هر کس دیگری آشنا به حقوق خود و قادر به دفاع در مورد اتهامات ناروا به خود هستند. این شیوه های برخورد چیزی جز تخریب چهره فعالین سیاسی و ...آنهم بدون کمترین هزینه ای برای نهادهای مزبور در بر ندارد.
هدف من از انتشار این نامه تنها جلوگیری از تخریب و خنثی کردن و بی اعتبار کردن فعالین سیاسی و رسانه ها و نهادهای مدنی و حقوقی است که تا کنون نقش بسیاری در کاهش فشار بر فعالین و زندانیان سیاسی در ایران داشته اند، چون نهادهای گزارشگر حقوق بشر و...
به عنوان مثال از افرادی که در این دوره در تخریب آنها بسیار کوشیده شد آقای "پیمان پیران" بودند که در سال 78 شش ماه در زندان توحید به سر بردند(زندان توحید اکنون توسط وزارت اطلاعات به موزه تبدیل گردیده!) و بیش از دو سال و نیم هم در زندان اوین ایستادگی کردند و خارج از صواب یا ناصواب دانستن خط مشی سیاسی ایشان یا قضاوت در باب عملکردشان ، رعایت حداقلی از احترام انسانی و ... نسبت به ایشان و امثال ایشان الزامی است، در حالی که ظاهراً ایشان قربانی بازداشت من گردیدند و مورد موجی از توهین ها و نسبت های ناروا قرار گرفتند.
در پایان عرض می کنم که بنده نه هیچ میلی به چهره شدن دارم و نه جریان چپ احتیاجی به این امر. بنده فعالیت سیاسی را به صورت دقیق تر فعایت"اجتماعی-سیاسی" می دانم و در این مدت نیز در سایه عدم مصاحبه من با رسانه ها و سکوتم این موج توهین ها و شایعه پراکنی ها مجال بروز یافت. که بیش از هر چیز بر وضع روحی و شخصی من اثر گذاشت و امیدواریم به حداقل بهبود نسبی شرایط در ایران یا توان دفاع مشترک در مقابل حملات ارتجاع را از دست دادم.( این مانور های تبلیغاتی علیه بنده و دوستان اینجانب در شرایطی که بنده در شرایط مطلوبی از نظر روحی و جسمی قرار نداشتم، امری دور از شرافت انسانی بود)
در نهایت دوستان عزیز مشکلاتی که برای این جانب پیش آمد شتری است که در خانه بسیاری خوابیده است و از این پس نیز به در خانه بسیاری از فعالین خواهد رفت، اگر زمانی که چنین مسائلی برای آقای(ه) اتفاق افتاده بود ما همگی با صدایی رسا و محکم ایستاده بودیم ، شاید امروز این مشکلات برای من پیش نمی آمد. متاسفانه اکنون هم نه فقط پس از مشکلاتی که برای من پیش آمد چنین امری متحقق نشد، بلکه با این شیوه عمل چراغ سبز به نهادهای مجری چنین اعمالی داده شد .
در انتها لازم می دانم از فعالین کارگری و دوستانی که در جهت حمایت از من بسیار زحمت کشیدند ، فعالین مجموعه انجمن های اسلامی که با داشتن اختلافات فکری علاوه بر حمایت از همدلی های ایشان نیز برخوردار گردیدم، خبرگزاری های بسیاری که در این زمینه پوشش خبری دادند و در انتها از کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر که در این زمینه متحمل زحمات بسیاری گردیدند، تشکر نمایم.
به امید روزی که بتوانیم در باب این روزهای سیاه با ذهن و بیانی آزاد تر سخن گوییم.
بهروز کریمی زاده
2 comments:
بین شدت گیری اعتراضات اجتماعی و پلاریزه شدن جامعه حول چپ و راست رابطه مستقیمی وجود دارد.طیف راست چامعه در اشکال مختلفی ظاهر می شود و هدفش از ظهور اجتماعی، عقب راندن جامعه و سرکوب فعالین چپ و رادیکال است.اتهام افترا و انواع اقسام دروغ پراکنی ها از جمله ابزار های بخشی از راست است که در تلاشی مذبوحانه سعی می کند خود را رادیکال نیز نشان دهد . این راست ، علیرغم تبلیغی که برای ملاحظات اخلاقی موجود در جامعه می کند ، خود به هیچ چیز به جز سرکوب مخالف پایبند نیست.حتی اخلاقیات خود ساخته اش را زیر پا می گذارد. و رابطه مستقیمی بین هدف و وسیله اش وجود دراد.
زنده باد رفیق بهروز
Post a Comment