Wednesday, February 28, 2007

بیانیه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب مازندران

به نام انسان، آزادی، برابری

سه سال تعطيلی دانشگاه‌ها در بين سال‌های ۵۹ تا ۶۲ به بهانه‌ی انقلاب فرهنگی كه نتيجه‌ی تعرض حاكميت اسلام سياسی به نوبهار آزادی‌های انقلاب ۵۷ بود، نبايد دوباره در قالب جدیدی اجرا شود. تعرضات اخير به حيات اجتماعی و آزادی‌های دانشجويان تنها با مقاومت و تعرض متقابل دانشجويان متوقف خواهد شد. مسئولين دانشگاهی سعی در افزايش فشار به دانشجويان دارند: با طرح استخدام ضابطين خبری و اجير كردن مزدبگيران برای اين طرح سعی در عملی كردن آن دارند.
اين تعرضات به دانشجويان پس از مراسم ۱۶ آذر در دانشگاه‌های مختلف كشور و به بهانه‌های مختلف با احضارها، توبيخ‌ها و تعليق‌زدن‌ها افزايش يافت. از دانشگاه مازندران ۸ تن به كميته‌ی انضباطی احضار شدند كه سه تن از آن‌ها تعليق [محرومیت از تحصیل] خوردند و باقی توبيخ كتبی. ما به اين احكام، احضارها و ستاره‌زدن‌ها اعتراض داريم و رو به شما مسئولين خطاب می‌كنيم. فرياد ما از خيزش های ۱۶ آذر و ۱۸تير، آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی را الهام می‌گيرد.
هشدار ما را جدي بگيريد! خطاب ما به شماست.
صفوف محكم و به هم پيوسته‌ی دانشجويان از فترت اصلاحات و از قالب‌های بی‌نتيجه و طفيلی‌وار گذشته رها شده و تن به تجربه‌های بی‌نتيجه‌ی گذشته نمی‌دهد. برای تعيين سرنوشت خويش خود را توانا می‌دانيم و اين را ثابت خواهيم كرد و وجود و وزن خود را در انقياد سازشكارانه‌ی امثال اصلاح‌طلبان سابق چه در لباس آمريكايی و چه در هيأت حكومتی قرار نمی‌دهيم.
بر آنيم تا:
۱. احضارهای صورت گرفته را متوقف ساخته و احكام صادره را پس بگيريد. ما اين اعمال را محكوم می‌كنيم.
۲. طبق آيين‌نامه های مصوب خودتان نماينده‌ی دانشجويان می‌بايست در كميته انضباطی حضور داشته باشد و در تصميم‌گيری در مورد حكم صادره تأثير گذارد. انتخاب نماينده‌ی سفارشی بسيج برای ما محلي از اعراب ندارد. به آنانی كه تحت عنوان بسيجي، نوكر خود می‌دانيد و در هيأت آقابالاسر ما جلوه می‌دهيد، چندان اميد نبنديد. كساني كه به خاطر كاهش مدت سربازی و معذورات مالی و شغلی كه خود شما توجيه‌گر و باعث آنيد جذب بسيج شده‌اند، به همان سرعتی كه جذب شما شده‌اند از شما سلب اعتماد می‌كنند. مگر عده‌ای كه مثل شما فكر می‌كنند. كدام دانشجو را سراغ داريد كه اين نهاد امنيتی و راپورتچی را نماينده‌ی اكثريت و يا حتی اقليت دانشجويان بشناسد؟!!!
۳. تكليف خود را روشن كنيد! چه كسي و چه مقامی در تقسيم كار قرون وسطائی شما مسئول دادن تذكر، توبيخ و اعلام جرم نسبت به دانشجويان است؟ به شما اخطار می‌كنيم! نگهبان و مسئولان مزد بگير شما در هر موردي از پوشش گرفته تا مسائل ديگر، اگر جانب احترام دانشجويان را نگه ندارند، با صفوف منظم و به‌هم پيوسته‌ی خود آنان را بر سر عقل خواهيم آورد.

جمعی از دانشجويان آزادی‌خواه و برابری‌طلب دانشگاه مازندران

عکس‌های مربوط به تجمع روز دوشنبه دانشگاه مازندران










در جواب بابك احمدي

امين قضايي
فعالین کمپین جمع آوری یک میلیون امضا ، فقط امضا جمع نمی کنند بلکه با مصاحبه های مختصر با عناصر به ظاهر اپوزوسیون نظام موجود سعی در کسب مشروعیت و ایجاد ظاهری از کلیت جنبش زنان را دارند. از حمایت شخصیت های فمینیست ( اسپیواک و سیکسو ) گرفته تا مصاحبه با سیمین بهبهانی و کیوان صمیمی حاج سوسیالیست ملی مذهبی و این آخری هم مصاحبه با بابک احمدی
در این مصاحبه ها مداوما تلاش می شود تا جریان نقد چپ رادیکال را بازگو کرده و جواب دندان شکنی را از سوی این حامیان دریافت کنند. مثلا از یک فعال حقوق زن در فرانسه نقد چپ را با ذکر دو تا جمله از یک مقاله ای که من در خاک نوشتم بیان کرده و بعد طرف هم ندیده و نشنیده رادیکالیسم جریان چپ را عین محافظه کاری می داند. اما این وسط حرفهای بابک احمدی که به سبک پیرمردهای پارک نشین جواب می دهد محض خنده هم که شده خواندنی است . احمدی در پاسخ به سئوال درباره موانع بازدارنده ی "جنبش
زنان"( منظور همان کمپین است چون بقیه توی خانه هایشان نشسته اند!) می گوید
مانع ديگر آن چپ‌گراياني هستند كه مي‌گويند مبارزه‌ي واقعي و عملي منش بورژوايي دارد و بهتر است زنان براي ساختن بهشت سوسياليستي بكوشند تا در آن بهشت آزاد شوند. هر دو گروه ادعاي «بخشش حقوق به زنان در آينده‌» را همراه مي‌كنند با پيشنهاد شيوه‌هايي غير از مبارزات خود زنان در يك جنبش مستقل و آگاه‌
احمدی از کجایش در آورده که نظریه فمینیسم مارکسیسم مبتنی بر این فرض است که رهایی زنان خودبه خود با ایجاد جامعه سوسیالیستی متحقق می گردد. ( اگر ما چنین اعتقادی داشتیم که جنبش زنان اصلا برای ما موضوعیتی نداشت. شعارها و پلاکاردهای 16 آذر نشان داد که ما چنین اعتقادی نداریم ) احمدی در مورد فمینیسم آدم ساده اندیشی است و ادراکش از درک عوام فراتر نمی رود. او به تقلید از حرافی های پوپر سوسیالیسم را یک بهشت می داند که با پیشگویی های مارکس قرار است تحقق یابد. چنین سطح فکری برای کسی که صدها صفحه را درباره مارکس خط خطی کرده رقت انگیز است.
فمینیست های سوسیالیست معتقد نیستند که ستم جنسی اصولا زیرمجموعه ای از ستم طبقاتی است و مبارزه با تضاد طبقاتی ، مبارزه با ستم جنسی را هم خود به خود در بر خواهد گرفت. ( یا مبارزه با رهایی زنان در راه مبارزه طبقاتی یک مقوله فرعی است) بلکه معتقدند نظام تقسیم کار همزمان نظام تقسیم جنسی کار نیز می باشد و مبارزه با عقب ماندگی هر دو منوط است به درک فرآیند تاریخی آندو. در جهت دیگر فمینیست های پساساختارگرا ، ساختار جنسیتی را یک ساختار زبانی در نظر می گیرند و مبارزه با تبعیض جنسی را جدا از مبارزه با نظام دلالتی زبان مسلط نمی دانند. گروه اول یک روش تاریخی و در زمانی و گروه دوم یک روش ساختاری و همزمانی را فرض می گیرند . اما به نظر من باید به پیروی ازهگل و روش شناسی دیالکتیکی اش گفت : هرآنچه تاریخی است زبانی است و هرآنچه زبانی است تاریخی است.
نتیجه برای هردو گروه آن است که ستم جنسی بازنمودی از ساختارتاریخی و زبانی از جنسیت است . پس مبارزه با نظام سرمایه داری و پدرشاهی در واقع یک مبارزه است و از هم جداشدنی نیستند. حالا این نتیجه گیری را با حرف احمدی مقایسه کنید که فکر می کند مبارزه زنان باید مستقل باشد. این مبارزه چگونه می تواند مستقل باشد وقتی ستم به شکلهای مختلف و سیال خود را نشان می دهد؟ گاهی به صورت نژادی گاهی جنسی ، گاهی طبقاتی و .... چه فرق می کند شخص به خاطر جنسیتش مورد ستم قرار بگیرد و زمانی دیگر به خاطر موقعیت طبقاتی اش ؟ استقلال جنبش زنان از دیگر اشکال مبارزه یک نظریه کاملا مطرود و چرند است و از اساس به فمینیستهای رادیکال ، جدایی طلب و یا تجربه گرا تعلق دارد و کاملا از نظر تئوریکی و عملی رد شده است.
مصاحبه کننده با ذکر دو سه جمله از مقاله من ( منتشر شده در خاک) نظر احمدی را نسبت به نقد چپ رادیکال جویا می شود
برخي از منتقدين، كمپين را يك حركت ليبرالي مي‌دانند و معتقدند بورژوازي از طريق چنين حركت‌هايي سعي در انحراف جنبش زنان دارد. آنان مي‌گويند كه خواست تغيير قوانين‌، خواستي حداقلي و ناچيز است و گامي به عقب‌. ستم جنسيتي در ساختارهاي اجتماعي بازتوليد مي‌شود و حتي با حذف قوانين جنسيت‌گرا در وضعيت غالب زنان تغيير محسوسي به وجود نخواهد آمد. نظر شما در اين باره چيست‌؟
بگذاريد كمپين را ليبرالي بخوانند. من به عنوان يك ليبرال از اين برچسب نگراني ندارم‌. سوسيال‌دمكراسي و احزاب سبز اروپايي سرانجام در حاشيه‌ي امن ليبراليسم جاي گرفته و با پذيرش اولويت آزادي و حقوق دمكراتيك مبارزه‌اي مسالمت‌آميز و غيرخشن را در راه برابري بيش‌تر به پيش مي‌برند. اين يگانه شكل دمكراتيك تحقق آرمان‌هاي سوسياليستي است‌. بقيه‌ي گرايش‌هاي چپ‌گرا سرانجام جايي مخالفت خود را با آزادي با زدن برچسب «دمكراسي ليبرالي‌» به آن آشكار خواهند كرد. كساني كه به فعالان كمپين ايراد مي‌گيرند كه چرا برنامه‌اي بورژوايي را اجرا مي‌كنند لطفاً زحمت بكشند و به ما بگويند كه برنامه‌ي پرولتري در تقابل با آن برنامه‌ي بورژوايي چيست و كجاست‌. در ضمن به ما بگويند كه كدام مبارزه‌ي وسيع اجتماعي را براي دست‌يابي به حقوق برابر زنان و مردان بر اساس سياست‌ها و برنامه‌هاي كارگري سازمان داده‌اند. خيلي آسان است كه گوشه‌اي بنشينند و با ادعاي جهان‌بيني پرولتري مبارزه‌ي به راستي موجود را به عنوان خواست حداقلي نفي كنند، و اگر زني از آنان بپرسد كه خواست حداكثري را چگونه برآورده خواهند كرد پاسخ بدهند «روزي كه ديكتاتوري پرولتاريا را بسازيم‌»، و در برابر اين ايراد هم که در شكل‌هاي به راستي موجود آن ديكتاتوري حقي به كسي و به زني داده نشده و برابري اجتماعي در اردوگاه‌هاي كار اجباري شكل گرفته هشدار بدهند كه خانم جان‌! شما اسير تبليغات بورژوايي شده‌ايد
آنان از تكرار اين نظر كه ستم جنسي نتيجه‌ي ساختارهاي اجتماعي جوامع طبقاتي است نتيجه مي‌گيرند كه زنان بايد مبارزه‌ي خود براي كسب حقوق برابر را متوقف كنند و به صفوف احزاب پرولتري بپيوندند، كه البته در جامعه‌ي ما احزابي ناموجودند و همواره در محفل‌هايي چندنفره در حال شكل‌گيري و در همان زمان در حال انشعاب هستند! اما كساني كه چنين نظري را پيش مي‌كشند چگونه منكر تفاوت وضعيت زنان در جوامع طبقاتي مختلف مي‌شوند؟ آيا وضع زنان سوئد و زنان عربستان سعودي با هم فرق دارد يا نه‌؟ خود حضرات (كه بيش‌تر هم مرد هستند) اگر زن بودند ترجيح مي‌دادند در كدام يك از اين دو كشور زندگي و كار كنند؟ هم‌چنان كه اظهار فضل مي‌كنند كه اين هر دو جوامعي طبقاتي‌اند و درنتيجه «مساله‌ي زن‌» به طور ريشه‌اي در آن‌ها حل نشده‌، كدام را انتخاب مي‌كردند؟ آيا واقعاً معتقدند كه وضعيت زنان در اين دو كشور «تفاوت محسوسي با هم ندارند»؟ در اين صورت بايد گفت كه نه فقط قوه‌ي عقلي بلكه قوه‌ي حسي آقايان هم مشكل دارد
"
اولا اکثریت بدنه اجتماعی تجمعات بیست و دو خرداد و هشت مارس که کمپینی های امروزی فراخوان دادند ، فعالین چپ بودند. ثانیا بستر مبارزه زنان تاریخا از چپ برخاسته است. فعالیتهای بسیار زیادی هم توسط فعالین چپ انجام شده که جای بحث نیست. اینکه یک روشنفکر کتابخانه ای مثل احمدی جریان چپ رادیکال را متهم به گوشه نشینی کند از بخش های فکاهی این مصاحبه است که من با یک لبخند از کنار آن می گذرم
جواب احمدی نشان می دهد که نه احمدی و نه فعالین کمپین نقطه نگاه نقد جریان چپ رادیکال را اصلا نفهمیده اند.من در اینجا استدلال خودم را بار دیگر تکرار می کنم دیگر رفقا نیز با این نوع نگاه من در کلیت موافقت دارند . استدلال این نیست که طرح کمپین چون خواسته ای حداقلی دارد لیبرالی است بلکه از این جهت لیبرالی است که یک افق سیاسی لیبرالی را برای جنبش زنان ترسیم می کند یعنی خواهان تغییر قوانین زن ستیز با حفظ کلیت ساختارهای حقوقی و نهایتا مناسبات اجتماعی است. مسئله این نیست که تغییر قوانین زن ستیز یک گام کوچک است بلکه بحث بر سر این است که این تغییر قوانین زن ستیز با تایید چارچوب نظام حقوقی و قوانین موجود و همچنین شالوده احکام مذهبی آن استوار است. در واقع کمپین به نام تغییر قوانین زن ستیز کلیت یک نظام و عقاید زن ستیز را تایید می کند. این تایید و تقلیل تبعیض جنسی به مثابه یک قانون بد نوشته شده است که افق سیاسی کمپین را بورژوایی می سازد. جمع آوری یک میلیون امضا برای تغییر به خودی خود یک حرکت بورژوایی و سطحی و یا بی اثر و پیش پا افتاده نیست ،اما هر حرکتی یک افق سیاسی را هم ترسیم می کندو این افق در مورد این طرح قطعا لیبرالی است. اما نقد من جنبه دیگری نیز دارد و آن اینکه این طرح حتی با فرض قبول افق سیاسی بورژوایی اش ، دچارخودفریبی است . بحث من به اینجا بر می گردد که نمی توان بنیان زن ستیزانه ایدئولوژی مذهبی را جلوی چشم همه پاک کرد و مغلطه کرد که تغییر قوانین زن ستیز هیچ تضادی با ایدئولوژی که نظام حقوقی برآن استوار است ندارد. این حتی برای یک جریان بورژوایی جنبش زنان هم فاجعه بار است که گفتمان خود را تا این سطح تقلیل دهد
احمدی در پایان نطق جالبی هم می کند و از ما سئوال می کند که آیا تفاوت سطح زندگی زنان در کشورهای پیشرفته و جهان سومی را نمی بینید ؟ از فرط تکرار این عبارات ، خودم هم خسته شدم اما مجبورم یاد آوری کنم که آزادی ( هرچند ناکاملی) که زنان کشورهای پیشرفته به دست اورده اند نتیجه مبارزه مستمر زنان و کارگران بوده است ونه اخلاقیات مسامحه کارانه و لیبرالی حاکمیت آن کشورها. جوامع طبقاتی با یکدیگر تفاوت دارند اما این دلیل نمی شود که ما همچنان دنبال ارباب خوب بگردیم
طرح کمپین در واقع طرحی است که تمامی جنبش زنان و سنت آنرا زیر پرچم لیبرالیسم متحد کند تا بعد بتواند آنرا هدایت نموده ، رادیکالیسم انرا بزداید و از ایجاد قطب بندی های سیاسی چپ و راست در ان جلوگیری کند. پافشاری آنان برای اینکه همه جریان ها را
زیر پرچم خود بکشانند نیز از همین روست. جمع آوری یک میلیون امضا بهانه ای است برای شکل گیری کلیتی کاذب

Tuesday, February 27, 2007

کلاس‌های درس در دانشگاه مازندران امروز تعطيل شد

کلاس‌های دانشکده‌ی علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه مازندران امروز صبح تعطیل شد.
عده‌ی کثیری از دانشجویان معترض نسبت به احکام کمیته انضباطی دانشگاه مازندران، امروز صبح در حالی که سرود یار دبستانی می‌خواندند و شعار می‌دادند، کلاس‌های درس را تعطیل اعلام کرده و اقدام به تشکیل یک شورای دانشجویی نمودند. هدف این شورا انتخاب دو عضو برای چانه‌زنی با مسئولین دانشگاه در رابطه با احکام کمیته انضباطی می‌باشد.
تعدادی از شعارهایی که امروز توسط دانشجویان در صحن دانشکده‌ی انسانی داده می‌شد: «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد»، «رئیس انتصابی استعفا استعفا»، «زاهدی زاهدی وزیر بی‌کفایت استعفا استعفا»، «پادگان نظامی تعطیل باید گردد»، «توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد» و ....
حمایت اساتید دانشکده‌ی علوم اجتماعی از این حرکت بسیار بی‌سابقه بود به طوری که یکی از این اساتید، تعطیلی کلاسش را وظیفه‌ی خود می‌دانست.
با توجه به این که این حرکت طی چند سال اخیر در دانشگاه مازندران کاملاْ بی‌سابقه بود، حضور نیروی انتظامی در بیرون از دانشگاه و نیروهای امنیتی و لباس شخصی در درون دانشگاه کاملاْ چشمگیر بود.
در پی این اتفاق نیرو های امنیتی اقدام به تهدید چند تن از فعالین دانشگاه نمودند.
اخبار را می توانید در اینجا دنبال کنید: http://www.mactivists.persianblog.com

نامه اعتراضی دانشجویان مکانیک دانشگاه بوعلی سینا به وزیر علوم

دانشجویان رشته مکانیک دانشکده فنی مهندسی دانشگاه بوعلی سینا همدان در نامه ایی اعتراض آمیز به وزیر علوم نسبت به فضای بسته حاکم بر دانشگاه ،محدودیت تشکلها و نشریات و نیز مشکلات صنفی وآموزشی اعتراض کردندمتن کامل نامه :
جناب آقاي دکتر زاهدی وزير علوم تحقيقات و فن¬آوری سررشته کارها ديرزماني است که در دانشگاه بوعلي سينا از دست برون است. اين را هم شما مي¬دانيد و هم ما. کمبودها و کاستي¬ها هر روز اعتصاب و اعتراض مي¬آفريند و برخورد قهري مسئولين دانشگاه نيز چنان جو خفقاني آفريده که هيچکس را ياراي اعتراض نيست. نشريات دانشجويي هر روز به بهانه واهي توقيف مي¬شوند و برخورد با تشکل¬هاي منتقد ومعترض عياني است که حاجت به بيان ندارد. از آنجا که ذکر مصايب خود را با مديران و معاونين دانشگاه طي رايزني¬ها بازگو کرده¬ايم و از آن مقامات مجاهدتي پيگير که منجر به يافتن ريشه¬ها و دلايل اين گونه وقايع گردد، شاهد نبوده¬ايم لذا شرح اين درد بي¬نهايت را با شما، عاليترين مقام وزارت علوم باز مي¬گوئيم تا شايد اين زخم کهنه اندکي التيام يابد. چه، اين درد را بايد آن زمان که اولين علايم آن ظاهر گشت گذشتگان ما به دنبال علاج آن مي¬بودند. قصور آنها عذاب ما را افزود و شايد سکوت ما عذاب آيندگان را بيافزايد.شما نيز بدانيد که در چه جوي و در نهايت چه استيصالي اين نامه را براي شما مي¬نويسيم.سکوت سنگين و ملال آوري دانشگاه را فرا گرفته است. گويي ديگر پرپر شدن گلي عذابي نمي¬آفريند. از استاد و مدير گروه گرفته تا رياست دانشکده و دانشگاه، هيچ کس را عذاب وجداني نيست از اينکه دانشجويي در اوج عذاب روحي سيگار به دست سرنوشت نامعلوم خود را به نظاره نشسته و رمقي براي فغان و فرياد ندارد.
«جور استاد به ز مهر پدر» از اولين درس¬هايي بود که در آغاز تحصيل خود در دبستان آموختيم و نيز آموختيم که استاد را بر شاگرد حقي و شاگرد را به همان ميزان بر استاد حقي ديگر است. شايد بهتر آن بود که راز اين درد جانکاه سر به مهر باقي مي¬ماند چرا که شرم آن داريم اين درد دل شأن استادان زحمت¬کش و بي¬مزد و منت را فروکاسته، اجر آن زايل گردد و عذاب ما را افزون دارد.صبر و انصاف شما را فرا مي¬خوانيم چرا که قلب شما گواهي خواهد داد حقي از ما پايمال شده است. حقي که گمان نرفت و نمي¬رود با سکوت و اندکي تاسف شما همراه گردد، بلکه اقدامي عاجل را از آن مقام مسئلت داريم. آنقدر سطحي نگر و غير منصف نيستيم که تمام مشکلات اين دانشگاه را تنها از دوران رياست دکتر خزايي يا وزارت علوم دولت نهم بدانيم و بر آن خرده بگيريم. وابستگي سياسي يا تشکيلاتي نيز به هيچ جريان يا گروهي چه در داخل دانشگاه و چه خارج آن نداشته و نداريم و اکنون نيز تنها و تنها بر مشکلات صنفي- آموزشي خود پاي مي¬فشريم.جناب آقای دکتر زاهدیدانشجويان رشته مکانيک دانشگاه بوعلي سيناي همدان دير زماني است که از آنچه اساتيد به عنوان نمرات پايان هر نيمسال ارايه مي¬کنند مورد بي¬عدالتي قرار مي¬گيرند. چنين بي عدالتي، در کنارتوهين¬ها و تحقيرهايي که از جانب همين اساتيد صورت مي¬گيرد مشکلات روحي ،رواني خاصي را بر دانشجويان اين دانشگاه تحميل کرده است که تمام انگيزه و حس نيل به پيشرفت و پژوهش را در آنان به نحو اکمل خشکانده است. نگاهي به آمار دانشجويان مبتلا به اعتياد، سيگار و معضلات اجتماعي ديگر که هر ساله بر طبق آمار در حال افزايش است، پرونده دانشجوياني که با افسردگي¬هاي حاد و مزمن هر هفته در جلسات کميسيون¬هاي موارد خاص دانشگاه مطرح مي¬شود، رها کردن درس به همراه نوعي بي¬خيالي به طوريکه هر چه پيش آيد خوش آيد، و يا آمار روز افزون گرايش به مواد روان گردان، مسکن¬هاي قوي و نهايتاً قرص¬هاي کاذب شادي آور، زنگ خطر و هشداري است تا شايد مسئولين بي درد دانشگاه را نهيبي زند که براي اين فاجعه راه حلي بيابند و براي اين درد درماني بجويند. چه عجولانه تحليلي است اگر کاهش سطح نمرات دانشجويان رشته مکانيک را تنها در عدم کوشش و مجاهدت دانشجو در طول ترم بدانيم. بلکه اگر چه هستند دانشجوياني که در طول ترم جديت لازم را ندارند اما خداي را گواه مي¬گيريم و باضرس قاطع اين قسم را مي¬خوريم که اکثريت قريب بالاتفاق اين دانشجويان تلاش کافي و وافي خود را در طول نيم سال مصروف درس و بحث مي¬کنند اما براستي چرا در پايان ترم مثلاً از يک کلاس 40 نفري تنها 5 نفر موفق به گذراندن درس مورد نظر مي¬شوند؟ البته کمي تامل در ميانگين بسيار پايين نمرات پايان ترم،گوياي ضعف مديريت آموزشي گروه مي باشد. کوته¬فکران و سطحي نگران که با چنان تحليلی کاهش سطح نمرات را تنها به عدم مجاهدت دانشجو مي¬دانند اگر منصف باشند (که معمولاً اين گونه افراد توجيه گر فاقد اين صفت هستند) در برابر چنين مواردي پي به نقص استدلال و تحليل اشتباه خود مي¬برند. آيا براستي مثلاً 35 نفر از دانشجويان فاقد استعداد و يا آمادگي جهت آزمون بوده¬اند؟ در چنين مواردي ما تنها استاد را مقصر مي¬دانيم. استاد محترم يا فاقد صلاحيت علمي است يا در ارايه مطلب دچار مشکل است يا آزمون وي با ضوابط استاندارد همخواني ندارد يا در تصحيح برگه امتحاني دقت لازم را ندارد و گاه با صلبيتي خاص از بارم سوالات کسر مي¬گذارد. و گرنه حضرتعالي نيک مي¬دانيد که دانشجويي اگر در رشته مهندسي کنکور سراسري پذيرفته شود گواه اينست که استعداد و صلاحيت لازم را در پذيرش اين رشته داشته است چه رسد به اينکه در دانشگاههاي مطرح که قبولي نيز در آنها سخت و دشوار است پذيرفته گردد. لذا با اين استدلال اگر چنين سطحي نگراني همچنان بر استدلال خود پاي ¬کوبند آنان را مغرضاني مي¬دانيم که به دنبال فرار از طرح چنين مسئله¬هايي مي¬باشند. اهميت اين موضوع آنجايي علناً بازتاب مي¬يابد که علاوه بر کاهش معدل گروه مکانيک، دانشجويان نيز در پايان دوره تحصيلات خود با کسب معدل¬هايي بسيار پائين نمي¬توانند جوياي کاري مناسب باشند چرا که اغلب شرکت¬ها و موسسات ا ز مهندسين مکانيکي جذب خواهند کرد که داراي معدل متوسط، خوب يا عالي باشند و اينجاست که سرخوردگي ديگری بر معضلات اين دانشجويان افزوده خواهد شد. چنين دانشجويي، چه جوان مثبت انديشي است که دنيا را بر سر خود آوار نمي¬بيند! و چه جوان خويشتن¬ دار و پراميدي است اگر هنوز به ادامه حيات اميدوار است!جناب آقای وزير اکنون که اين نامه را مي¬نگاريم گروه آموزش مکانيک فاقد مدير گروه، کارشناس (گروه جامدات) و منشي دفتر گروه مي¬باشد.آيا به راستي اين حق دانشجو نيست که قبل از ثبت نمرات خود در آموزش دانشگاه از نمره خود مطلع گردد؛ شايد اشتباهي صورت پذيرفته باشد؟ آيا حق دانشجو نيست، نسبت به نمره خود اعتراض کند و از استاد بخواهد برگه امتحاني او را مجدد تصحيح کند؟ چه توهين و تحقير¬هايي صورت مي¬گيرد اگر کسي در راه حق مغفول مانده خود با استاد گرامي در نهايت ادب و احترام سخن بگويد. ما معتقديم که امکانات آموزشي- رفاهي بايد با هم متناسب باشد. آيا به راستي اين حق دانشجو نيست که از کمترين امکانات آموزشي (به عنوان مثال پرينتر در سايت کامپيوتر گروه مکانيک) برخوردار باشد؟ اساتيد اين دانشکده، دانشگاه را وام¬دار خود مي¬دانند و از اين رهگذار به هيچ مقامي پاسخ نمي¬دهند و استاد سالاري را سر مشق خود، و رواج چنين تفکري را ارزش دانسته و علم محوري را کمتر از آنچه بايد، ارج مي نهند. در مجموع دانشگاه در بي¬ساماني کامل به سر مي¬برد. دانشجويان هر روز افسرده تر ومحزون تر مي¬شوند اين همه هشداري است تا شايد مسئولين را به درک بهتر و صحيح¬تر رهنمون سازد چرا که فاجعه، تنها چاقوکشي در دانشگاه بخاطر عشق¬هاي نافرجام نيست! اقدام به خودکشي نافرجام چند سال پيش دانشجوي مکانيک نيز مي¬توانست مسئولين را به موضع¬گيري و ريشه¬يابي معضلات رو به گسترش اين دانشگاه وا دارد. جناب آقای وزیر حديث مفصل بخوانيد از آنچه در بالا به صورت مجمل گذشت و مجدداً تاکيد مي¬کنيم اگر مسئولين دانشگاه را آنقدر تدبير و کياست مي¬بود که پس از بارها مراجعه و طرح مسئله گامي هرچند کوچک در ريشه¬يابي و حل اين معضل برمي¬داشتند، شرح آن را با حضرتعالي ضرورت نمي¬دانستيم اما چه کنيم که اين رشته نابساماني در وزارت علوم گره خورده است. لذا مزيد امتنان است اگر دستور فرمائيد تا قبل از وقوع واقعه¬اي مسئولين مربوطه به حل اين معضل همت گمارند.در اين رهيافت به منظور تصديق و جامعيت موارد فوق الذکر به طومار جمع آوري شده که به امضاي اکثريت دانشجويان مکانيک رسيده است بسنده مي کنيم. طومار فوق الذکر به صورت امانت نزد نمايندگان دانشجويان محفوظ مي باشد.

Sunday, February 25, 2007

گزارش خبری - تحلیلی "کارگر" از جنبش کارگری در بهمن ماه

وبلاگ کارگر:در حالی بهمن ماه را پشت سر می گذاریم که سرکوب طبقه ی کارگر همچون ماه ها و سال های گذشته به شدید ترین شکل ممکن ادامه دارد کارگران از یک سو زیر بار گرانی و پرداخت نشدن دستمزد های نا چیز خود کمر خم می کنند و از سوی دیگر کوچکترین اعتراض آن ها به شدید ترین شکل ممکن سرکوب می شود . اما با تمام این اوصاف کارگران همچنان به اعتراض های خود ادامه می دهند و آهسته و پیوسته به سوی متشکل شدن پیش می روند . در زیر گزارشی از وقایع کارگری بهمن ماه را می خوانیم :
ادامه مطلب
به نقل از وبلاگ : اخبار جنبش کارگری

گزارش تصویری از اعتراض نسبت به دادگاه منصور اسانلو

گزارش تصویری از اعتراض نسبت به
دادگاه منصور اسانلو

Thursday, February 22, 2007

مسئله زنان در جامعه

کلارا زتکین
کلارا آیزنر (زتکین) در سال 1857 به دنیا آمد . در دوران تحصیل با مهاجر روسی به نام اسیب زتکین آشنا شد که بعدها به ازدواج انجامید او با بزرگان عصر خویش چون پوتیه ، پل لافار ، لوئی میشل آشنا بود، و دوش به دوش رزا لوگزامبورگ ، اگوست ببل در تشکل هاو سازمانهای کارگری علیه نظام سرمایه داری _ طبقاتی در جهت منافع طبقه کارگر مبارزه
کرد در سال 1910 در کنگره کپنهاک برای اولین بار روز جهانی زن را پیشنهاد کرد که پس از گذشت سالها این مراسم همچنان در دفاع از زنان برگزار می شود نوشته ای که در زیرمی خوانید یکی از آثار این مبارز سیاسی می باشد که توسط آقای اصغر مهدی زادگان ترجمه شده است



بررسی های «باشوفن»، «مورگان» و دیگر محققان کاملا نشان داده است که چه گونه زمان پیدایش ستم اجتماعی بر زنان منطبق بر زمان پدید آمدن مالکیت خصوصی در جامعه است. تضاد موجود در خانواده بین مرد که دارای مالکیت خصوصی و زن که فاقد مالکیت خصوصی است بنیان وابستگی اقتصادی و شرایط اجتماعی ای را سامان می دهد که باعث تضعیف و پایمال شدن حقوق اجتماعی زن می گردد. به عقیده انگلس در تضییع حقوق زن یکی از قدیمی ترین شکل حاکمیت قدرت نهفته است، که در اصل چیزی جز تضاد طبقه های اجتماعی نیست. انگلس اعتقاد دارد که در درون خانواده، مرد بیشتر نقش بورژوا و زن نیز نقش کارگر را ایفا می کند. البته گذشته از مسائل آن زمان، زن تنها در جامعه امروزی است که مورد توجه محققان طبقه های اجتماعی قرار می گیرد. تنها در شیوه نوین تولید سرمایه داری است که زمینه دگرگونی شرایط اجتماعی فراهم می آید و باعث پیدایش مسئله زن به مفهوم نوین اش می گردد. این شرایط جدید سبب از هم پاشیدگی اقتصاد کهن خانوادگی را ایجاد می کند که در روزگاران دیرین وسیله امرار معاش انبوه عظیم زنان بوده و زندگی آنان را تعالی می بخشید. بنابراین اطلاق مفاهیم منفی اجتماعی چون فقر و بدبختی و ... به زنان فعال در اقتصاد جامعه کهن قدیم به کل نادرست می نماید. تا زمانی که شرایط کهن اقتصادی خانواده وجود داشت زن از طریق فعالیت اقتصادی برای زندگی خویش مفهومی می یافت، و به دلیل رشد فردی بسیار محدودی که داشت قادر به درک فقدان حقوق اجتماعی خود در آن شرایط اقتصادی زندگی نبود.
دوره رنسانس سبب ظهور فردگرائی نوین و ایجاد زمینه مناسب جهت این فردگرائی در شکل های گوناگون است. در این دوره اشخاص با نفوذ اجتماعی را می بینیم که در شرایط خوب یا بد، نهادهای مذهبی و اخلاقی را آن چنان بها نمی دهند و به زمین و زمان ناسزا می گویند، زنانی را می بینیم که در راس رویدادهای هنری، سیاسی و اجتماعی قرار دارند. با این حال هیچ نشانی از مسئله زن در جامعه به چشم نمی خورد. این موارد به این دلیل مفهوم ویژه ای پیدا می کنند که مربوط به دورانی هستند که در آن اقتصاد کهن خانواده در اثر پیدایش تقسیم کار اجتماعی جدید در حال فروپاشی است. در این زمان جدید، میلیون ها زن دیگر در قلب خانواده زندگی نمی کردند، اما مسئله زن، اگر بتوان این عنوان را به کار برد، به تناسب ویژگی های آن دوره در صومعه ها و از طریق دستورات مذهبی حل و فصل می شد
ماشین آلات و شیوه تولید نوین به تدریح راه تولید مستقل خانواده را بست و با قرار دادن مسئله جست و جوی وسیله جدید امرار معاش در برابر میلیون ها زن، آنان را مجبور کرد برای جویای کار وارد جامعه شوند. در این زمان بود که پی بردند فقدان حقوق اجتماعی شان موانع بزرگی است در برابر خواسته های انسانی شان، و مسئله زن به مفهوم واقعی و نوین آن در جامعه پدید آمد.
مسئله زنان تنها در درون طبقه های اجتماعی ای قرار دارد که محصول تولید سرمایه داری هستند. به همین دلیل در مناسبات جامعه فئودالی که طبقه دهقان با وجود سطح نازل رشد اقتصاد طبیعی در تنگنای معیشتی قرار داشت چیزی به نام مسئله زن، وجود اجتماعی نداشت. از این رو، مسئله زن تنها در میان طبقه هائی مشاهده می شود که آفریننده مستقیم تولید نویهن سرمایه داری هستند. مسئله زنان برای زنان کارگر، بورژوازی متوسط، خرده بورژوا، قشرهای روشنفکری و بورژوازی بزرگ به تناسب کیفیت و چگونگی شرایط طبقاتی شان ویژگی های متفاوتی به خود می گیرند.
برای زنان بورژوازی بزرگ، مسئله زن چه گونه ماهیت می یابد؟ این زنان به سبب رفاه اجتماعی ناشی از ثروت شان می توانند آزادانه به رشد فردی خود بپردازند و در جهت رسیدن به خواسته های خودشان حرکت کنند. اما به عنوان همسر هنوز به مردان وابسته اند. خانواده بورژوازی بزرگ که در آن زن به لحاظ قانونی زیر سلطه شوهرش قرار دارد مبین چه چیزی است؟ چنین خانواده ای از همان ابتدای تشکیل اش فاقد هرگوهنه معیارهای اخلاقی و معنوی است. در این خانواده ازدواج بر پایه پول انجام می گیرد نه بر اساس خواسته های معنوی و انسانی دو طرف، زیرا ازدواجی که بر پایه سرمایه سامان یابد نمی تواند دارای ارزش های اخلاقی و معنوی باشد. طبیعی از که چنین محتوائی شیوه زندگی مناسب خویش را ایجاب خواهد کرد. در این میان، زنان پیشرو بورژوا برای کسب حقوق شان، علیه دنیای هم طبقه خود مبارزه می کنند و مبارزه آنان درست همان مبارزه ای است که بورژوازی علیه قشرهای مرفه جامعه می کند. مبارزه برای از بین بردن تمام تبعیض های اجتماعی که پایه های آن بر پول و ثروت بنا نهاده شده است.
ویژگی های مسئله زنان در میان قشرهای بورژوازی متوسط، خرده بورژوازی و روشنفکران بورژوازی چه گونه است؟ در میان این قشرها، خانواده بیشتر به دلیل وجود پدیده های ناشی از شیوه تولید سرمایه داری از هم می پاشد و نه به سبب مالکیت خصوصی موجود در آن. همزمان با رشد این پدیده ها ، بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی به سوی از هم پاشیدگی خانوادگی سوق می یابند. روشنفکران بورژوا به دلیل موقعیت اجتماعی- اقتصادی خویش کمتر تن به ازدواج می دهند، زیرا در نظام اجتماعی موجود می توانند به سبب رفاه اجتماعی، زندگی مجرد راحت و بدون نیاز به همسر قانونی را تصاحب کنند و از مزایای فردی آن کاملا برخوردار شوند.
به سبب شرایط موجود در نظام سرمایه سالاری، تعداد زنان مجرد قشرهای متوسط بورژوازی همواره رو به افزایش است. زنان و افراد بزرگسال این قشرها به اجتماع انسانی وارد می شوند تا بتوانند آن چنان شرایط مناسبی را برای خود بوجود آورند که نه تنها وسیله امرار معاش آن ها را تامین کند بلکه نیاز معنوی شان را نیز به نحوی ارضاء کند. در این قشرها، زن در مقایسه با مرد چون کالائی که جنبه شخصی دارد به حساب نمی آید، امام همچون زن در طبقه کارگر نیز به مثابه کارگر تلقی نمی شود.
در طبقه های متوسط، زن باید بیش از هر چیز برابری اقتصادی با مرد را به دست آورد. کسب این برابری به دو روش ممکن است: اول، کسب حقوق برابر با مرد در زمینه حق اشتغال، دوم، کسب حقوق برابر با او در مرحله های عملی شغل به دست آمده. به لحاظ اقتصادی، چنین حقوق غیر از تحقق آزادی در شغل و رقابت بین زن و مرد مفهوم دیگری ندارد. چنین خواسته ای باعث ایجاد تضاد منافع بین مردان و زنان بورژوازی متوسط و افرادی می شود که به نحوی در جامعه به کار فکری مشغول اند. رقابت زنان در حرفه های آزاد سبب مقاومت در مردان علیه خواسته های زنان طرفدار جنبش بورژوائی زنان (فمنیستی) می شود. دلیل چنین مقاومتی چیزی جز وحشت از رقابت نیست، نه دلایلی نظیر ناتوانی فکری زن در کار فکری در مقایسه با مرد و انجام کار طبیعی وظایف مادری. این ها دلایل پوچ و غیر اجتماعی هستند که فقط به منظور مسخ و وارونگی واقعیت های اجتماعی عنوان و بیان می شوند. این رقابت ها سبب می شوند که زنان این قشرها به منظور غلبه بر عواملی که جلوی فعالیت اقتصادی آنان را می گیرد در صدد کسب حقوق سیاسی خویش برآیند.
تا این جا فقط رئوس اصلی و جنبه اقتصادی موضوع را بیان کردیم. اشتباه خواهد بود اگر جنبش زنان بورژوا را تنها در چهاچوب عامل های اقتصادی مورد بررسی قرار دهیم. این جنبش دارای بعد عمیق تری نیز می باشد که عمدتا و جه اخلاقی و معنوی آن مورد نظر است. زن بورژوا تنها خواستار تامین امرار معاش نیست بلکه خواهان حیات معنوی و رشد شخصیت اجتماعی خود نیز می باشد
به طور دقیق در لایه های اجتماعی این قشرها است که شاهد صحنه های به شدت غم اگیز و از نظر روانشناسی جالب توجه زنان هستیم که از زندگی عروسکی خویش در خانه عروسکان به ستوه آمده اند و می خواهند در رشد و اعتلا فرهنگ نوین جامعه سهمی بسزا داشته باشند . خواسته های زنان طرفدار جنبش بورژوایی زنان ، همانطور که به لحاظ اقتصادی توجیه پذیر است ، از دید معنوی و اخلاقی نیز کاملا موجه می نماید
اما در رابطه با زن کارگر ، مسئله زن بر اساس نیاز سرمایه در استثمار نیروی کار و جست و جوی مدام در یافتن نیروی کار ارزان تر شکل می گیرد . زن کارگر نیز برای تامین معیشت خود و خانواده اش وارد مناسبات حیات اقتصادی جامعه می شود و به درون کارگاهها می رود و زیر سیطره ماشین آلات قرار می گیرد . او به اجبار کمک اقتصادی شوهرش است ، اما نظام سرمایه داری او را به یک رقیب پیمان شکن تبدیل کرده است ، او می خواست به تامین رفاه اجتماعی خانواده کمک کند اما سبب تشدید شرایط بد و ناسازگار خانواده شد ، زن کارگر می خواست درآمد بیشتری داشته باشد تا سرنوشت و آینده بهتری را برای فرزندانش رقم بزند ، اما تقریبا همیشه یه ضرورت از فرزندانش دور است .او به یک نیروی کاملا مساوی با مرد تبدیل گردیده است . اختراع ماشین آلات باعث گردیده نیروی کار کاملا عضلانی به میزان زیادی مازاد بر احتیاج تلقی می شود ، و در هر موردی ، کار زن توانست همان حاصل تولید کار مرد را شامل شود . افزون بر این و مهمتر از همه ، چون این نیروی کار بر اساس تقاضای زن کارگر در احتیاج سرمایه داران قرار می گیرد و به همین دلیل هم مقاومت در برابر استثمار سرمایه داران به ندرت انجام می گیرد ، سرمایه داران راغب هستند به منظور استفاده از کا صنعتی زنان در بالاترین حدش ، امکانات جذب آنان را به طور روزافزون افزایش دهند . در نتیجه این، زن کارگر موفق به کسب استقلال اقتصادی خویش می شود ، ولی هیچ امتیاز اجتماعی به دست نمی آورد .اگر در دوره خانواده مردسالاری ، مرد حق داشت با بهانه های توجیه شه زن خود را با شلاق چرمی تنبیه و ادب کند ، اکنون سرمایه دار اورا با شلاق خاردار مجازات می کند . در آن زمان تسلط مرد بر زن بر پایه رابطه شخصی ح و مرز معینی داشت ، در حالی که امروز رابطه بین کارگر و کارفرما فقط و فقط رابطه کالائی است . زن کارگر موفق به کسب استقلال اقتصادی شده است ، اما به عنوان فرد ، زن و همسر امکان رشد اجتماعی در جامعه را ندارد . و انجام وظایف همسری و ماری برای او تا آن حد مقدور است که مناسبات سرمایه داری اجازه می دهد
بنابراین مبارزه زن کارگر برای رهائی خویش نمی تواند با مبارزه زن بورژوا علیه مرد هم طبقه اش یکسان و مشایه باشد ، بر عکس ، مبارزه زن کارگر مبارزه ای است به همراه مرد هم طبقه اش علیه طبقه سرمایه دار .
زن کارگر برای نابودی عواملی که به دلیل رقابت آزاد در مسیر مبارزه او ایجاد شده است نیازی به مبارزه علیه مردان هم طبقه اش ندارد. در نظام سرمایه داری ، استتثمار و رشد شیوه نوین تولید عواملی هستند که زن کارگر ا به این مبارزه طبقاتی می کشانند. و همین عوامل مانع استثمار زن کارگر می شوند ، حقوق همسری و مادری زن کارگر در طول این مبارزات به دست می آیند و تضمین می شوند. هدف اصلی مبارزه زن کارگر ، رقابت آزاد با مرد نیست بلکه کسب قدرت سیاسی از جانب طبقه کارگر است . زن کارگر دوش به دوش مرد ه م طبقه اش علیه جامعه سرمایه داری مبارزه می کند . البته این سخنان دلیل بر این نیست که او نباید از خواسته های جنبش زنان بورژوا حمایت کند ، تحقق خواسته برای او فقط به منزله وسیله ای برای رسیدن به هدف اصلی است ، یعنی برای دستیابی به ابزارهایی که دوشادوش مرد کارگر مبارزاتش را تسریع می کند
جامعه بورژوایی در برابر خواسته های جنبش زنان بورژوا به طور قاطع مقاومت نمی کند ، این امر از اصلاحاتی که امروزه به نفع زنان در بخش حقوق عمومی و فردی دولت های سرمایه داری انجام می گیرد به طور کامل مشهود است
هراس دموکراسی بورژوایی به طور طبیعی با دیدی کوته نگرانه ملازم است .حتی اگر زنان در سطح سیاسی برابر با مردان شوند هیچ چیز د روابط جامع قدرت تغیر نخواهد کرد . زن کارگ حامی طبقه کارگر یا مبارزه طبقاتی و زن بورژوا حامی طبقه بورژوا یا جنبش فمنیستی است.
نباید فریب گرایش های سوسیالیستی موجود در جنبش زنان بورژوا را خورد . زنان بورژوا تا زمانی که تحت ستم اجتماعی قرار دارند به سوی این گرایش ها کشیده می شوند و هرگز به نفع ستم طبقاتی موضع گیری نمی کنند
دموکراسی بورژوایی هر چقدر کمتر وظایف خود را انجام دهد ، به همان نسبت وظیفه ایجاد برابری سیاسی زنان با مردان بیشتر به عهده سوسیال دموکراسی می افتد . هر اندازه انطباق مبارزه سیاسی بر زندگی فرد عمیق تر باشد ، به همان نسبت لزوم تسریع زنان در مبارزه بیشتر احساس می شود . برای نخستین بار در تاریخ انسانی ، قوانین سوسیالیستی به میلیون ها زن مفهوم اصطلاحاتی چون حق طبقاتی ، دولت طبقاتی و حاکمیت طبقاتی ا آموختند . برای نخستین بار میلیون ها زن به قدرتی که در بدترین شکل در خانواده نفوذ کرده است آگاهی یافتند. قوانین ضد سوسیالیستی هرگز نمی توانستند آن را انجام دهند . بنابراین صادقانه از کاگزاران قوانین ضد سوسیالیستی سپاسگاریم
انتشار کتاب « زن و سوسیالیسم» آگوست بل اهمیت بسزایی دارد . اهمیت آن به دلیل نکات مثبت یا نقائص موجود در آن نیست ، بلکه به دلیل انتشار آن در این برهه زمانی است . این اثر یک رویداد فرهنگی بزرگ است . در این کتاب اولین بار روابط بین مسئله زن و تکامل تاریخی کاملا روشن بیان شده و مطرح می شود که زنان زمانی خواهند توانست آینده خود را بسازند که دوش به دوش مردان در مبارزات طبقاتی شرکت کنند . این ارزشی است که من به عنوان یک زن می توانم بر این اثر قائل شوم
هرگ نباید مسئله زن به تنهایی در جامعه مطرح می شود ، بلکه باید همراه با سوسیالیسم در جامعه ارائه گردد .خواسته های پیش پا افتاده دنیای زنان نباید در ردیف اول خواسته های ما قرار گیرد . اجرای اصلاحات مربو به حقوق زنان در نظان اجتماعی سرمایه داری حاقل خواسته ما خواهد بود .فقط جامعه سوسیالیستی توانای حل برخوردهائی خواهد بود که اکنون ریشه آنها را در فعالیت های اقتصادی و حرفه ای زنان می یابیم . وقتی خانواده به مثابه یک واح اقتصادی از بین رفت و به جای آن خانواده چون واح اخلاقی پدیدار شد ، زن خواهد توانست خود را به عنوان همراه و دوست ، دوش هبه دوش مر ، با حقوق قضایی ، حرفه و خواست هی برابر به حرکت آورد و وظایف همسری و مادری خود را به نیکی کامل انجام دهد
ما نمی توانیم از زنان بورژوا انتظار داشته باشیم که از ظرفیت طبقاتی ماهیت خویش عدول کنند . زنان کارگر نمی توانند در راه کسب حقوق مدنی خودشان بر پشتیبانی زنان ورژوا امید واهی ببندند . تضاد طبقاتی مانع پیوند زنان کارگر با جنبش بورژوائیزنان فمنیستی می شود. زنان کارگر باید کاملا آگاه باشند که کسب حقوق مدنی نمی تواند با معیار هائی چون مبارزه زنان علیه مردان و بدون در نظر گرفتن اختلافات فاحش طبقاتی انجام گیرد . بلکه فقط با مبارزه طبقاتی تمام استثمار شدگان بدون در نظر گرفتن اختلاف جنسیت و علیه تمام استثمار گران بدون در نظر گرفتن اختلافات جنسیتی انجام یابد
تاریخ گذشته و حال به درستی به ما می آموزد که مالکیت خصوصی آخرین و اساسی ترین عامل پیدایش برتری اجتماعی مرد نسبت به زن است . پیدائی و تثبیت مالکیت خصوصی سبب گردید که زن و کودک ، چون برگان ، در مالکیت مرد قرار گیرند . و با پدید آمدن جامعه طبقاتی ، تحقیر اجتماعی زن در خانواده و زندگی اجتماعی پدیدار شد.
مردم گرائی ، عامل رهائی زن ، نمی تواند با مبارزه مشترک تمامی طبقات در ایجاد اصلاحات نظام بورژوایی و در جهت خواسته های جنبش بورژوایی و با مبارزه علیه موقعیت اجتماعی برتر مردان تحقق عملی یابد . مبارزات اجتماعی و طبقاتی زنان همچون مبارزات کارگران باید در سطوح متفاوت بین المللی مورد توجه و اهمیت قرار گیرد.

Tuesday, February 20, 2007

فراخوان شخصیت ها و نهاد های مدنی برای برگزاری روز جهانی زن

٨ مارس در راه است و ما بر آنیم که ٨ مارس را به روزاعتراض میلیونی علیه هر گونه نابرابری و ستم تبدیل کنیم . گرامیداشت ٨ مارس تداعی کننده ی یاد و خاطره زنان مبارزی است که اگر بودند و وضع ما زنان در دنیای امروز را می دیدند حیرت می کردند چرا که هنوز دراین دنیای نابرابرما زنان از ابتدایی ترین حقوق محرومیم ؛ هنوز نصف انسان به حساب می آییم ؛ ملک مرد به حساب می آییم ؛ پدر؛ برادر؛ شوهر و مناسبات دنیای وارونه بر گوشه گوشه ی زندگی مان چنگی ظالمانه انداخته است به سان یک کالا با قیمتی به سنگینی حقارت انسان در طول تاریخ همه ی استعداد و توانایی مان به یغما برده می شود . هنوزما زنان قربانیان جنگ ؛ فقر ؛ تبعیض و خشونت هستیم . راه نفس کشیدنی نیست این درد مشترک پیر و جوان نمی شناسد ؛ باسواد و بی سواد نمی شناسد ؛ این سرنوشت گریز ناپذیر یکایک ما زنان است اما دنیای بهتری ممکن است . برای پایان دادن به این وضعیت نابرابرو غیرانسانی ؛ خشونت هستیم در شکیکاگو ر در کنار خیابانها سلاخی می شوند .مدنی و فعا همه ی انسانهای ستمدیده و برابری طلب و نهادهای مدنی وفعالین اجتماعی را به برگزاری هر چه با شکوهتر روز جهانی زن فرا می خوانیم .

٢٢ بهمن ١٣٨٥
شخصیتها و فعالین و نهادهای مدنی که از این فراخوان حمایت می کنند اسامی خود را به این ایمیل jameezanan@yahoo.com ارسال فرمایند .
١- جامعه حمایت از زنان
٢- دیبا علیخانی
٣- ثریا محمدی
٤- فاطمه زمانی
٥- آسو قصری
٦- سیما علیخانی
٧- هانا صدیق وزیری
٨- لیرا عزیزی
٩- ملوک ملکی
١٠- شریفه ماجدی
١١- عصمت مفاخری – قروه
١٢- شیرین هدایت – قروه
١٣- کژان عباسی
١٤- پگاه عثمانپور
١٥- سمیه قبادی
١٦- نینا کیخسروی
١٧- راحله ساریخانی- تهران
١٨- ناهید محمدی
١٩- حدیقه بدری – کرمانشاه
٢٠-عصمت نعمتی
٢١- پونه احمدی زاده
٢٢- مهناز محمدی
٢٣-پریا وزیری
٢٤- هولیر محمودی - مریوان
٢٥- شیلر محمودی
٢٦- آنا نوری - خرم آباد
٢٧- ژانت اردلان
٢٨- اسرین سوران سقزی
٢٩- ریتا مجیدی
٣٠- فرانک رسولی - اراک
٣١- روناک احمدی - ارومیه
٣٢- رباب حسین پناهی – کرمان
٣٣- ساناز فروهر - کانون دفاع ازحقوق زنان و کودکان ایران
٣٤- سیمین هادی فر- انجمن ادبی فرهنگی همدان
٣٥- رعنا مرادی - انجمن سبز تبریز
٣٦- فریبا فرشا د- انجمن حمایت از کودکان معلول لرستان
٣٧- ناهید غلام شاهی - انجمن حقوق کودک زاهدان
٣٨ غزاله حسینی – کانون امروز مشهد

Sunday, February 18, 2007

قانون ستیزی جنبش دانشجویی از منظر خاص منافع طبقه کارگر

همه جا و همیشه، شرایط و وسایل قدرت اقتصادی اند که «قهر» را به پیروزی می رسانند و بدون آنها قهر، موجودیت خود را از دست خواهد داد و هر کس که بخواهد طبق اصول دورینگی مسایل مربوط به جنگ را از موضع مخالف اصلاح کند، چیزی جز تنبیه نصیبش نخواهد شد
انگلس، نقش قهر در تاریخ،1887


تا به امروز تزهای مارکس و انگلس به مثابه پایه های استوار تئوری انقلابی پذیرفته شده بودند، لیکن اکنون سر و صداهایی از جهات مختلف بلند شده مبنی بر اینکه این تزها ناکافی و کهنه می باشند .
ما کاملا بر روی اساس تئوری مارکسیستی ایستادگی می کنیم که... وظایف واقعی یک حزب انقلابی سوسیالیستی را روشن ساخت: متشکل نمودن مبارزه طبقاتی پرولتاریا و رهبری این مبارزه که هدف آن تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و سازمان سوسیالیستی جامعه است، نه اختراع برنامه هایی برای تغییر رویه ی جامعه، نه موعظه گویی در مقابل سرمایه داران و انگل هایشان راجع به بهبود وضع کارگران، نه سرهم بندی توطئه ها
لنین، برنامه ها، 1899


نوسازی آگاهی پرولتاریا عبارت است از خود فرایند انقلابی
لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی،1920
جنبش دانشجویی، این «پیاده نظام» جنبش رفرمیستی موسوم به دوم خرداد، پس از شکست و اضمحلال پروژه سیاسی اصلاحات به پیشوایی محمد خاتمی که در خدمت رشد بورژوازی صنعتی در ایران بود، طبیعتا و به طور منطقی به شکست انجامیده است. همان طور که بهروز کریمی زاده در سرمقاله شماره اول پیشرو می نویسد، «انفعال دانشگاه به عنوان یک پروژه نتیجتا مشترک از زمان دولت خاتمی با تصفیه انجمن های اسلامی و دیگر تشکل های دانشجویی آغاز و در دولت احمدی نژاد... پی گرفته شد». جنبش دانشجویی طی دوران حاکمیت خاتمی «مورد شدید ترین حملات و انتقادات» از سوی اصلاح طلبان بود؛ چرا که اهدافی بیرون و بیش از اهداف دولت دیکتاتوری بورژوازی خاتمی را دنبال می کرد. به نحوی که انگلس بحث و گوشزد می کند:« هرجاکه قهر درونی ِحکومتی ِ یک کشور با تکامل اقتصادی آن در تضاد قرار گیرد_ همانطور که تا کنون تا حدود معینی تقریبا در مورد هر قهر سیاسی رخ داده است_ آنجا مبارزه هر بار منجر به سقوط قهر سیاسی شده است». به عبارت دیگر، پروژه اصلاحات و جنبش سیاسی ملازم آن تا حدی به دانشجویان امکان آزادی انتقاد و رادیکالیسم را می داد که تامین کننده منافع بورژوازی ملی باشند و همسو با آن گام بردارند. پروژه ی تغییر «ارزشهای حاکم» و توسعه ی سیاسی- فرهنگی که از سوی ایدئولوگ های دوم خرداد نظیر گنجی، علوی تبار، عبدالکریم سروش و دیگر عمال بورژوازی ملی در نشریاتی نظیر راه نو و کیان و نیز روزنامه های اصطلاحا
دو خردادی عمدتا در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 مفهوم پردازی، تبلیغ و ترویج می شد، همان نیاز به حذف موانعی بود که بورژوازی ملی بر سر راه رشد نیروهای مولد اقتصادی خود می دید. وظیفه ای که بخشی از آن_به طور خاص بخشی قهرآمیز_ به انجمن های اسلامی در دانشگاه ها تفویض شد، و دانشجویان حاضر در بحران 18 تیر درکوی دانشگاه تهران شاهد بودند که کارپردازان تحکیمی دولت چگونه جنبش رادیکال دانشجویان را از تبدیل شدن به یک بحران سراسری و برانداز بازداشتند و آن را با آگاهی تمام و توطئه گرانه عقیم ساختند. در تحلیل نهایی، جنبش دانشجویی که از سوی نویسندگان آنارشیست تلاش زیادی صورت می گیرد تا به عنوان یک جنبش راستین و قائم به ذات، اصطلاحا تقدیس شود، به مثابه نیروی اِعمال قهر سیاسی خود دولت در زمانی که به حذف موانع پیش روی رشد سرمایه نیاز داشت، عمل کرده است. اینگونه دانشجویان بازی می خورند!
ایدئولوژی تحریف گرانه بورژوازی با روشهای مختلف که کشف، رسوا سازی، و مبارزه نظری- عملی با آنها ضروری ترین و گریز ناپذیرترین مسئولیت سوسیالیست های انقلابی است، توانسته است اتحاد و انقلاب جهانی کارگران را تا به امروز به تاخیر انداخته و تئوری مارکسیستی را دستخوش انحراف، التقاط و ابتذال سازد. بر این اساس، بازسازی عملی-انتقادی سوسیالیزم انقلابی که_ به بیان صائب آن کمونیست ایرانی معاصر_ از لنین به این سو «مسخ» گشته، اجتناب ناپذیر است. این بازسازی طی روند تکاملی خود بی وقفه به مرز گذاری قاطع، صریح و شفاف میان جهان بینی سوسیالیستی و جهان بینی بورژوایی نیازمند است.
لوکاچ در ژوئیه 1920، یعنی دورانی که بخش نیرومند و سرنوشت سازی از جنبش مارکسیستی، در راستای پیروزی جهانی طبقه کارگر، بدون کوچکترین خیانت به این طبقه سرسختانه مبارزه می کرد و هنوز مارکسیسم به بخشی از اندیشه و به یکی از عناصر برسازنده واقعیت سراپا ایدئولوژیک نظام سرمایه داری بدل نگشته بود، و آگاه بود که این پیروزی «بدون یک جنگ طولانی، سرسخت و حیاتی و مماتی، جنگی که مستلزم پایداری، انضباط، استقامت، تزلزل ناپذیری و وحدت اراده است، امکان پذیر نیست»، درخصوص رمانتیسم حاکم بر فعالیت غیر قانونی در جنبش های انقلابی چنین هشدار و آگاهی داد:
این رمانتیسم به ندرت می تواند به روشن بینی فراتر از قانون گرایی فرصت طلبانه برسد. زیرا...همانند گرایش به تمام انواع کودتاهای نافرجام، قدرت واقعی جامعه سرمایه داری را حتی در دوره بحران آن بسیار دست کم می گیرد... در واقع وقتی به روشها و وسایل غیر قانونی مبارزه نوعی هاله قداست بخشیده شود و آنها از «اصالت» انقلابی ویژه ای برخوردار گردند، دولت موجود از اعتباری قانونی، اعتباری بسیار فراتر از یک واقعیت تجربی محض بهره مند می شود. شورش بر ضد قانون به مثابه قانون، برتری برخی از اعمال به دلیل غیر قانونی بودن آنها، به معنای آن است که در چشم کسی که به این نحو عمل می کند، حقوق همچنان سرشت اساسی خود را به مثابه ارزش و الزام حفظ کرده است...در واقع هر نظام دولتی و حقوقی و به طریق اولی نظام سرمایه داری در تحلیل نهایی بر پذیرش بی چون و چرای وجود و اعتبار قواعدش استوار است. سرپیچی از این قواعد در موارد خاص، تا هنگامی که در آگاهی عمومی فقط به صورت موارد خاص جلوه گر می شوند، هیچ خطر ویژه ای برای دولت ندارد. داستایفسکی در خاطرات خود از سیبری به درستی یادآور می شود که هر جنایت کاری(بی آنکه دچار پشیمانی شود) خود را محکوم احساس می کند و آگاهی کامل دارد که قوانینی را زیر پا گذاشته است که برای خود او نیز به اندازه دیگران معتبراند. بنابراین هرچند انگیزه های شخصی یا فشار اوضاع و احوال او را به سرپیچی از قوانین کشانده اند، اما آنها در نظرش همچنان معتبراند

رویزیونیست های مارکسیست نما یا همان کارپردازان مارکسیست بورژوازی نقد آنارشیستی از دولت، قانون و حقوق را با مارکسیسم در می آمیزند و با شگرد اشغال یک جای خالی در سازوکار دولت و جامعه بورژوایی تحت لوای مارکسیسم نیروهایی را که باید صرف انقلاب رهایی بخشی پرولتاریا شود، به خود اختصاص می دهند و به این نحو به کارگران پشت کرده، به چشمشان خاک می پاشند و نه تنها به بقای نظام موجود یاری می رسانند، بلکه عملا آن را برمی سازند وحتی تداوم آن را تضمین می کنند. مثال برجسته برای این رسواسازی لنینیستی، سیاستمداران، فیلسوفان، مقامات مذهبی، منتقدان فرهنگی و هنرمندانی هستند که با لفاظی های پرطمطراق، سرمایه داری و دم و دستگاه دولت را به باد فحش و ناسزا می گیرند در حالی که دودستی به امتیازات نظام چسبیده اند و حال آنکه خود ایدئولوگ های اصلی نظم مستقراند. بر اساس این ملاحظات، سیاست قانون گرایی جنبش دانشجویی و سیاست قانون گریزی یا قانون ستیزی این جنبش در تحلیل نهایی سیاست بورژوایی جنبش دانشجویی و هرگونه تضاد میان این سیاست ها از منظر خاص منافع طبقه کارگر، صرفا تضادی صوری است.
اینکه دانشجو مطیع الزامات نظام آموزشی و کمیته انضباطی باشد یا علیه آن مبارزه کند، هیچ کدام به خودی خود نمی تواند یک سیاست مارکسیستی درست باشد. مسئله اصلی اتخاذ تاکتیکی است که تابع الزامات «لحظه ای» باشد: «تاکتیکی واقع گرایانه و هوشیارانه ...که تمام وسایل قانونی و غیرقانونی را به تناوب به کار برد و همواره فقط هدف نهایی پرولتاریا را راهنمای خود قرار دهد». مساله اصلی رهایی یافتن از فرمهای زندگی آفریده سرمایه داری ست به نحوی که تاثیر این فرم ها در مقام نیروهای محرک بر اعمال ما «کاملا خنثی شوند
محمد میرآبادی

Saturday, February 17, 2007

Thursday, February 15, 2007

صدور احکام انضباطی سنگین برای دانشجویان دانشگاه مازندران

کمیته‌ی انضباطی دانشگاه مازندران یک بار دیگر در راستای خشکاندن ریشه‌های تفکر و عدالت‌خواهی دانشجویان، حماسه آفرید
بیژن صباغ: تعلیق از تحصیل به مدت یک نیم‌سال با احتساب سنوات
ضیاءالدین نبوی: تعلیق از تحصیل به مدت یک نیم‌سال با احتساب سنوات
سعید یعقوبی‌نژاد: تعلیق از تحصیل به مدت یک نیم‌سال با احتساب سنوات
آرش پاکزاد: تذکر کتبی
گیتا آذری: تذکر کتبی
صادق خوشحال: تذکر کتبی
نیکی مولانا: تذکر کتبی
- احسان اصغرزاده: تذکر شفاهی
مراسم ۱۶ آذر امسال که با شرکت تعداد زیادی از دانشجویان در پردیس دانشگاه مازندران برگزار شد، نمود یک جنبش رادیکال و
نویددهنده‌ی دنیایی بهتر برای همه‌ی انسا‌ن‌ها بود. این جنبش که طی هفته‌های پیش دستاویزی برای مسئولین دانشگاه مازندران جهت سرکوب فریاد عدالت‌خواهی بوده است، با تأکید بر حذف ضوابط دولتی و بوروکراتیک موجود در راستای مقابله با افکار معترض، ‌بدیل آزادی و برابری را جایگزینی برای جولان سرکوب، ‌استبداد، فساد اقتصادی، ‌تبعیض طبقاتی، ‌جنسیتی و ... معرفی نمود.‌ واکنش تند مسئولین دانشگاه در برابر فریاد «آزادی و برابری برای همه» ‌به راستی چهره‌ی واقعی سردمداران حکومت را نشان داد و یک بار دیگر عیان نمود که مسئولین دانشگاه به راستی به اربابان حکومتی خود وفادارند . این قدیسان بار دیگر نشان دادند که چقدر از روییدن اندیشه‌های اعتراضی در میان مردم در هراس‌اند و چه قدر از اصول انسانیت و عدالت‌خواهی فاصله دارند.‌ این بیگانگان در هراسی تشنج‌وار، ‌از دست دادن تاج و تخت دانشگاه را مساوی با مرگ خود می‌‌دانند،‌حال آن‌که مردم جامعه نه به اینان نیازی دارند و نه به هیچ دولت بنیادگرا و تمامیت‌خواه دیگر.حذف دانشجویان از چرخه‌ی فعالیت‌های دانشجویی نه تنها موجب تحلیل رفتن جنبش نمی‌شود (و تا کنون نیز نشده است)‌، ‌بلکه فراخوانی برای اتحاد دانشجویان با جنبش کارگران، زنان و دیگر جنبش‌های مترقی موجود در جامعه علیه کمیته‌های سرکوب‌گر و در سطحی بالاتر وضعیت اقتصادی و سیاسی موجود است.صدور این احکام بی‌سابقه از دانشگاه نه تنها سدی برابر اعتراضات دانشجویی نیست بلکه پلی به سمت گسترش جنبش‌های برابری طلبانه و آزادی‌خواهانه‌ی مردمی می‌باشد. ‌دانشجویان دانشگاه مازندران و دانشگاه صنعتی نوشروانی،‌ صدور این احکام را شدیداْ محکوم کرده و خواستار لغو فوری تمامی احکام صادره برای دانشجویان فوق‌الذکر هستند.ما بار دیگر اعلام می‌کنیم که دانشگاه خانه‌ی دانشجوست؛ نه مسئول فرصت‌طلب. این گردن‌کشی از سوی مسئولین دانشگاه به هیچ عنوان مقبول جنبش دانشجویی و تغییرات ریشه‌ای جاری در جامعه نمی‌باشد
.۱۳۸۵/۱۱/۲۶جمعی از دانشجویان دانشگاه مازندران

Wednesday, February 14, 2007

آگاهی پرولتاریا علیه بابک احمدی

به نحوی که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست تاکید می کنند، «اندیشه های حاکم در هر دوران همیشه اندیشه های طبقه ی حاکم جامعه بوده است»؛ و امروزه فهم این حقیقت کار چندان دشواری نیست. اگر از دیدگاه پرولتاریا به اندیشه های طبقه ی حاکم که از سوی ایدئولوگ هایش ترویج می شود نگاه کنیم، خیلی صاف و ساده: آنها دروغ می گویند؛آنها شارلاتان هستند. ایدئولوگ های طبقه بورژوا، روبنای سیاسی مطابق با منافع سرمایه داران را مفهوم پردازی و بیان می کنند و به نام «حقایق جهانشمول» به خورد همه و حتی خود طبقه کارگر می دهند، همانطور که رهبر کمون باکو_که طی توطئه ی ناسیونالیست های قفقاز در سال 1919 کشته شد_ فهمیده بود:
«هر طبقه ای بوسیله نظریه پردازان خود حقیقت را چنان می خواهد که به نفع اش باشد.
اگر حقیقت اصلی بر طبق منافع طبقه ای خاص است،
طبقات دیگر سعی در پوشاندن، بغرنج جلوه دادن و کتمان آن دارند.
به قول یکی از متفکران روس، اگر حقیقت «دو دوتا چهار تا» با
منافع طبقه ای خاص تصادم می کرد، می شود با اطمینان گفت که
این حقیقت تا به امروز نیز از سوی همه ی مردم پذیرفته نشده بود
استپان شاهومیان- مساله ملی در تئوری و عمل

براین اساس است که وقتی بابک احمدی، از ماموران تبلیغ «فرآورده های معنوی» سرمایه داری اصطلاحا ً لیبرال در ایران، مارکس را صرفا یک دانشمند مناسبات اجتماعی معرفی می کند و تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا سویه های انقلابی مارکسیسم را خنثی سازد ، در پاسخ به کسی که از مارکس انقلابی به دفاع برخاسته، برمی آشوبد و فریاد می زند که: «تو می خواهی اعدام های ابتدای دهه شصت را در این کشور تکرار کنی». او و طبقه اش، باید هم که از مارکس انقلابی بهراسند و فریاد او باید هم که از جنس فریاد رییس حراست پتروشیمی اروند باشد که بر سر آن کارگر روزمزد خوزستانی می کشید. همان فریادی که هر روزه کارفرمایان و عمالشان نه تنها در ایران، که در سرتاسر جهان، بر سر کارگران می کشند تا به نظم طبقاتی تولید خدشه ای وارد نشود و مناسبات حاکم تداوم یابد؛ این همان شلاقی است که تاریخ استثمار بر سر و روی بردگان مزدوری امروز فرود می آورد

«آسمون شب رو دوست دارم چونکه مثل روزگار خودم سیاهه»
دستنوشته یک کارگر نصاب روی جدار داخلی یک مخزن در حال ساخت،
جاده ماهشهر –سربندر، سایت پتروشیمی اروند، مردادماه 1385

ایدئولوگهای بورژوازی در سراسر جهان نزد یکدیگر سوگندی کثیف و پنهانی یاد کرده اند تا در مقام «مصلحان اجتماعی» از «صلح» دفاع کنند؛ در حالیکه عملا جنگی آشتی ناپذیر میان طبقات متخاصم در هر جامعه در جریان است. به تنهایی هجده کارگر در پروژه ساخت پتروشیمی مارون در ماهشهر کشته می شوند و همزمان آقای استاد فیلسوف محترم!!! هشدار می دهد که مبادا مارکس انقلابی معرفی شود؛ بگذارید صلح!! ادامه پیدا کند. برای او و شرکایش البته که جنگ استثناست. اما برای پرولتاریا وضعیت جنگی واقعیتی هر روزه است. حقیقتی که نه تنها بابک احمدی و دیگر ایدئولوگ های ایرانی و غیر ایرانی بورژوازی از افشای آن می هراسند، بلکه کلیت نظام حاکم پیوسته دست اندرکار انکار و کتمان آن است. برای آنها جنگ، لحظه یا برهه ای است که منافع خود یعنی طبقه شان به خطر می افتد؛ طبقه کارگر امنیت ندارد. کارگر هر لحظه از زمان را به مثابه لحظه ای جنگی، لحظه ی مرگ و زندگی، از سر می گذراند.
وضعیتی که برای سرمایه داران و عمال نظریه پرداز و تبلیغاتچی هایشان صلح است برای ما وضعیتی جنگی است. اما درست در همان لحظه ای که آنان احساس خطر کنند، درست در همان لحظه است که نوید پیروزی پرولتاریا نهفته است
محمد میرآبادی

Thursday, February 8, 2007

گفتگوی ناصر زرافشان با رادیو برابری





کمیته‌ی انضباطی دانشگاه مازندران ۸ نفر از فعالین دانشگاه مازندران را احضار کرد

ضیاءالدین نبوی، صادق خوشحال، سعید یعقوبی‌نژاد و بیژن صباغ امروز (چهارشنبه) جهت دفاع حضوری از اتهامات ابلاغ شده حاضر شدند. همچنین گیتا آذری، آرش پاکزاد، نیکی مولانا و یکی از دانشجویان دانشکده‌ی کشاورزی طی یک نوبت دیگر در روز دوشنبه‌ی هفته‌ی آینده از اتهامات خود دفاع خواهند کرد.
تعدادی از اتهامات به شرح زیر است: نشر عقاید مارکسیستی و کمونیستی، شایعه‌پراکنی، برگزاری کلاس‌های تریبون آزاد فلسفی بدون مجوز رسمی، شرکت در مراسم روز دانشجو، پخش نشریات با محتوای چپ در بین دانشجویان و توهین به حراست و بسیج دانشجویی. علاوه بر این اتهامات، تعداد بیشتری از اتهامات جزئی موجودند که رسماْ هیچ‌گونه مدرک مستند نداشته و صرفاْ بر اساس گزارشات کذب افراد معلوم‌الحال به کمیته‌ی انضباطی فرستاده شده‌اند.
لازم به ذکر است که فعالین دانشجویی هم‌اینک در حال آماده‌باش در برابر این اعلام جنگ به سر می‌برند. از آن‌جا که احتمال صدور حکم‌های سنگین (مثل حکم‌های دانشجویان دانشگاه‌های سبزوار، سنندج و ...) از سوی مسئولین می‌رود، طبق برخی هماهنگی‌های انجام شده بین دانشجویان، دانشگاه مازندران آرام نخواهد نشست و نسبت به این وضعیت شدیداْ اعتراض خواهد کرد.

Wednesday, February 7, 2007

عکس هایی از تخریب سالن اجتماعات انجمن دانشگاه تربیت دبیر رجایی

آخرین گزارشات رسیده از دانشگاههای تهران

احضار نسیم سلطان بیگی دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی به دادگاه انقلاب
ارتجاع همچون گذشته، تنها در سایه اضطراب و ایجاد تنش می تواند مسلط و مستقر شود و این همان روش قدیمی دستگاه پلیسی وابسته به دیکتاتوریست که با بهره برداری از عباراتی چون اقدام علیه امنیت به جنگ مخالفانشان می روند. با خبر شدیم نسیم سلطان بیگی دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و از فعالین چپ دانشگاههای تهران به اتهام اقدام علیه امنیت و شرکت در تجمعات غیر قانونی ، برای (23/11/85 ) دوشنبه هفته آینده به شعبه 15 داگاه انقلاب احضار گردیده است
این در حالیست که در چند ماه گذشته شاهد اخراج عابد توانچه دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک، محسن سهرابی دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک، بهروز کریمی زاده دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و ... بوده ایم .
در همین حال مرتضی اصلاحچی به یک ترم تعلیق از تحصیل محکوم می شود و چندی نیست که دو ترم تعلیق مجید اشرف نژاد دانشجوی دانشگاه رجایی به پایان رسیده است . از طرفی کوشش بدفرجام هوادارن دستگاه پلیسی موجب گریده تا هجمه دیگری به فعالین دانشجویی در چند روز گذشته صورت گیرد که همه آنها به دلیل حضور اکتیو دانشجویان رایکال و تحول طلب دانشگاههای تهران در مراسم 16 آذر امسال بوده است

تخریب انجمن رادیکال دانشگاه رجایی

پس از اعتصابات و اعتراضات سال گذشته دانشجویان دانشگاه رجایی و کارکنان این دانشگاه به دلیل مطالبات صنفی و به دنبال آن تغییر ریاست دانشگاه ، اکنون مجددا در این دانشگاه ظاهرا دستهایی برای ایجاد فضای هیستریک و متشنج در کار است . بر طبق اخبار رسیده از این دانشگاه ، در دو دو روز گذشته به دستور ریاست دانشگاه عده ای با بیل و کلنگ به جان دفتر انجمن اسلامی این دانشگاه افتاده و قسمتی از آن را که شامل دیوارهای آمفی تاتر انجمن است تخریب کرده اند ، که طبیعتا این امر موجبات نارضایتی و اعتراض دانشجویان را فراهم آورده است .به نظر می رسد در چند روز آینده باید منتظر از سر گیری حرکتهای اعتراضی دانشجویان در دانشگاه باشیم

احضار پریسا نصر آبادی به کمیته انظباطی دانشگاه

بر طبق گزارشات رسیده پریسا نصر آبادی از فعالین چپ دانشجویی دانشکده حقوق دانشگاه تهران در روزهای گذشته به کمیته انظباطی دانشگاه احضار گردیده است .قابل ذکر است این چندمین باریست که در چند ماه گذشته ایشان احضار می شود و یا از سوی دستگاه امنیتی مورد تهدید قرارمی گیرد

Monday, February 5, 2007

احضار یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تهران

امروز با خبر شدیم در پی موج جدید احضارفعالین دانشجویی به کمیته های انظباطی، یکی دیگر از دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران، آقای کریم آسایش برای روز چهارشنبه به این کمیته فراخوانده شده است .گفتنی است احضار های اخیر به دلیل برگزاری مراسم شانزده آذر امسال بوده که در رسانه های داخلی و خارجی بازتاب زیادی پیدا کرده بود

نامه سندیکای شرکت واحد اتوبوس رانی تهران به دبیر کل فدراسیون جهانی کارگران




Saturday, February 3, 2007

ناسیونالیسم در بوته نقد

البته بحث نقد ریشه ای و رادیکال ناسیونالیسم بسیار گسترده تر و عمیق تر از این چند مطلب است که در زیر می آید. در ضمن باید این نکته را هم متذکر شد که این مطالب با نگارش وبلاگی نوشته شده اند و اگر بخواهیم آنان را به صورت یک نوشتار منسجم و قوی در بیاوریم باید اندکی نوع نوشتار و سبک نگارشان را تغییر دهیم و البته بحث ها را هم مبسوط تر و پخته تر ارائه دهیم. من این نوشتارها را تنها شروع کار می دانم و در فرصت مناسب سعی می کنم به صورت منسجم تر درشان بیاورم! برای آن که یک شمای کلی از مطالب را داشته باشیم تاکنون چند نوشتار از خودم و دو نقدی که بر آن ها وارد شده بود را در این جا می گذام به همراه دو نوشتار از رفقای انجمن سایه اهواز که به نظرم برای این بحث مفید است. امیدوارم در آینده نزدیک تر بیشتر به این مسئله بپردازیم اما فعلا می خواهم بحث را ببندم تا وارد بخش های دیگر زندگی روزمره ام بشوم!
>> ناسیونالیسم یا سوسیالیسم؟ یک انتخاب سیاسی ساده! * فواد شمس
>> تسویه حساب تئوریک با کودکی چپ * صادق نوابی در جواب به فواد شمس
>> چپ کودکانه در خدمت راست هوشمندانه * فواد شمس در جواب به صادق نوابی
>> در ستایش ناسیونالیسم * مجتبی سمیعی نژاد در جواب فواد شمس
>> ملیت مقدس نیست * فواد شمس در جواب به مجتبی سمیعی نژاد
>>ملت،ناسیونالیسم و نژاد پرستی * انجمن سایه اهواز
>>افسانه ی ملی گرایی * مصطفا دهقان از انجمن سایه اهواز
>>جستاره هایی متفاوت در باب کودتای ۲۸ مرداد * فواد شمس
>>وطن یعنی همه دنیا، گزاره هایی در نقد ناسیونالیسم * فواد شمس
>> فردوسی پشت چراغ قرمز * فواد شمس ( تذکر: لطفا کامنت های این مطلب را مطالعه کنید)
برای حسن ختام بحث ابتدا این کاریکاتور های شیروخورشید سلطنت را نگاهی بیاندازید و سپس این شعر را که با اجازه روزبهان عزیز به نقل از وبلاگش این جا می نویسم بخوانید:
" رهبران
برنامه ی دو هزار و پانصد ساله ی دوم
و مسأله ی مهم منابع
میلیون ها لیتر
خون پاک آریایی
مفلوک و نجیب
قابل استفاده
در سرودهای میهنی
و جنگ ها
و قبرستان ها "
یخ همچون شعر، داوود مرندی.

Friday, February 2, 2007

قربانی انتخابات شورای مرکزی تحکیم

ائتلاف ادواریها با راستهای فخر آور صفت دانشگاه تهران پیش از انتخابات دوره ی جدید شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
مدت زیادی تا زمان انتخابات دفتر تحکیم وحدت باقی نمانده است. این انتخابات که بیشتر به یک سیاه بازی شباهت دارد را بدون ذره ای تردید می توان یک انتصابات خواند و ما به زودی شاهد نشاندن تعدادی از افراد از پیش انتخاب شده در سمت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت خواهیم بود.
پدر خواندگان تحکیمی خود به خوبی می دانند که دیگر این تشکل بدنه ای در دانشگاه ندارد و البته به هیچ عنوان هم قصد ندارند با صرف وقت و هزینه اعتباری برای خود و مجموعه ی مطبوعشان کسب کنند. پشت پرده ی دفتر تحکیم وحدت همین قدر که از تحکیم نامی باقی بماند و این نام در اختیار آنها باشد راضی هستند و کلاهشان را به آسمان پرت خواهند کرد. دفتر تحکم وحدت که در بره کشان اصلاح طلبی مدعی بود که نماینده ی چهل هزار دانشجو در دانشگاه های کشور است اکنون به زحمت می تواند چهل عضو پای کار ، حتی برای حرکات نمایشی خود ردیف کند. سوپاپهای اطمینان رژیم در دانشگاه دیگر کارایی خود را از دست داده اند. چند انجمن اسلامی که کاری می کردند و رمقی داشتند یک به یک یا تعطیل شدند و یا تحویل برادران بسیجی گردیدند و بقیه نیز که مشغول «یک قل دو قل بازی» خود بودند چنان ماستهای خود را کیسه کرده اند که حتی نفسشان هم در نمی آید. در اینجا به هیچ عنوان قصد ندارم هزینه هایی که تعدادی از اعضای انجمنها در دانشگاه های سرتاسر کشور برای عقاید خود و یا حیات تشکل خود پرداخت کرده اند را نادیده بگیرم. مسئله به هیچ وجه افراد و اشخاص نیستند بلکه مطلب نوع تفکری است که در حال حاضر دفتر تحکیم وحدت را کنترل می کند. انجمنیها و تحکیمی هایی که احتمالا با خواندن این سطور رگهای گردنشان برجسته و چهره هایشان بر افروخته خواهد شد بهتر است کمی آرام باشند و بیاندیشند.
آیا در مجموعه ی دفتر تحکیم وحدت به غیر از باند بازی و دسته کشی چیز دیگری هم حکم فرماست؟
آیا کوچکترین ساز و کار ، تلاش و یا حتی خواستی برای انتقال افکار و اراده ی اعضای انجمنها به مرکزت تحکیم وجود دارد ؟
آیا انجمنهای اسلامی در شهرستانها کوچکترین اثر و نقشی در مجموعه ی دفتر تحکیم وحدت دارند؟
آیا مرکزیت دفتر تحکیم به جز دعوت حق رای داران در انتخابات!؟! سالیانه، نقش دیگری هم برای انجمنهای شهرستان قائل هستند؟
آیا مرکزیت تحکیم اجازه انجام کوچکترین حرکتی مغاییر با منافع پدر خواندگان خود به اعضای انجمنهای تابع خود می دهد؟
آیا غیر از این بوده است که همواره قبل از برگزاری انتخابات!!! دفتر تحکیم وحدت، اعضای شورای مرکزی آن پیشاپیش انتخاب شده بودند و جمع شدن حق رای داران انجمنهای اسلامی تنها یک اقدام نمایشی و رسانه ای بوده است؟
آیا جز این بوده است که مرکزیت دفتر تحکیم به جای آنکه متکی به اعضای انجمنهای تابعه ی خود باشد وابسته ی چشم و گوش بسته ی پیر دانشجویان و پدرخواندگان بیرون از مجموعه بوده است؟
آیا این چنین نیست که در دوره ی اخیر، شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در زیر سایه ی سنگین سازمان ادوار دفتر تحکیم وحدت قرار داشته است؟
آیا این عین واقعیت نیست که شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در دوره ی جاری عملا تبدیل به عروسک خیمه شب بازی ای شد که نخهای متصل به دست و پایش در دست پیشینیان ادواری قرار دارد؟
***
انجمنهای اسلامی هر از گاهی تعداد رای انتخابات خود را پیش می کشند و ادعای رهبری بدنه ی دانشجویان را در هر دانشگاه دارند. دفتر تحکیم وحدت نیز از این توهمات، مسندی ساخته و بر روی آن لم داده است. اما به راستی چه کسی است که نداند در دانشگاه ها چه خبر است. این حنا دیگر رنگی ندارد. انتخابات انجمنهای اسلامی شباهت بسیار زیادی به تنها رفراندوم !؟! رژیم ایران دارد. آری یا نه؟ انتخاب دیگری نیز وجود ندارد. اصلا گزینه ای برای انتخاب وجود ندارد. قبلا انتخابی صورت گرفته است و شرکت کنندگان فقط اجازه دارند که بگویند انتخابی که صورت گرفته است را قبول دارند یا نه! اصلا حوصله ی پرداختن به اساسنامه ی انجمنهای اسلامی و نحوه ی انتخابات آن را ندارم تا تشریح کنم چه تناقضات فاحشی میان عمل و گفتار سینه چاکان آزادی و حقوق بشر و ... وجود دارد. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت دیگر وزنی در اجتماع ندارند تا وقتی صرف روشن شدن مسائل مربوط به آنها شود تنها چیزی که وجود دارد بادکنک پر زرق و برقی است که به ضرب دمهای پی در پی رسانه ها و تبلیغات در فضای سکوت، یاس ، سرخوردگی و انتظار بزرگی می کند.
تحکیم دیگر نمی تواند حتی به صورت نمادین در دانشگاه حظور داشته باشد چرا که دیگر قدرت آن را ندارد که نشست سالیانه خود را به مسئولین حکومتی تحمیل کند و این مسئله دلیل یکی از بزرگترین انحرافات تحکیم شده است. تحکیم تبدیل به طفلی یتیم شده است که به دامان ادورا پناه برده است. به جرات می توان گفت که اگر سازمان ادوار تحکیم وحدت نبود دیگر تحکیمی هم در کار نبود. تحکیم مجبور به کرنش و اطاعت در مقابل سازمان ادوار است چرا که تحکیم در حال حاضر یعنی یک انتخابات نمایشی بعلاوه ی چند بیانیه ، مصاحبه و دیدار سیاسی! تحکیم به جز دفتر سازمان ادوار تحکیم وحدت جایی برای برگزاری نشست انتخاباتی خود ندارد. هیچ بیانیه و مصاحبه ای تا توسط پدر خواندگان مستقر در ادوار ،خط و خطوط اصلی و محدوده اش مشخص نشود، انجام نمی پذیرد. تمام قدرت رسانه ای و تبلیغاتی تحکیم نیز همان طور که در توضیحاتی گذشته ی خود روشن کرده ام کاملا در اختیار خط دهندگان بیرون مجموعه است. بزرگترین نقش تحکیم در حال حاضر صدور بیانیه ها و انجام مصاحبه های مورد نیاز ادوار است.
به هر حال من بیش از این قصد پرداختن به ساختار این تشکل از هم پاشیده شده را ندارم اما بسیار خوشحال می شوم تا از مجموعه ی تحکیم و انجمنهای اسلامی دانشگاه های تهران ( می گویم انجمن دانشگاه های تهران چون ترجیح می دهم در مقابل اعضای انجمنهای شهرستان که با وجود فشارهای بسیار شدید و بی خبر از زد و بندهای انجمنهای تهرانی در تحکیم، به فعالیت مشغول هستند ساکت بمانم ) کسی پیدا شود و با تهمتها و افتراهای معمول تحکیمی زبان درازی کند تا مجبور شوم وقت خود را تلف کرده و هر آنچه که در مدت سه سال اخیر در این مجموعه اتفاق افتاده است را مکتوب کرده و در سایتها بگذارم.
به زودی انتخابات تحکیم برگزار خواهد شد و از هم اکنون حداقل سه عضو این شورا پیشاپیش انتخاب شده اند. مابقی اعضای شورای مرکزی تحکیم هم همچون دوره ی جاری نقش سیاهی لشگر را ایفا خواهند نمود. افراد پیشاپیش انتخاب شده این تشکل را برای پدرخواندگان می گردانند و کنترل می کنند. نام این افراد مطمئنا در بین انتخاب شدگان خواهد بود تا دیدبانان جامعه ی مدنی از راه های غیر مدنی منافعشان تامین گردد. گرچه تحکیم مرده است ولی نام آن همچنان باید برای خبر سازی و فضا سازی زنده بماند.
شرایط بسیار جالبی است.حاکمان جمهوری اسلامی در خطبه ها و سخنرانیهای خود صریحا نسبت به نیرو گرفتن چپ در دانشگاه هشدار می دهند. اصلاح طلبان درون حکومتی ، روشنفکران!!! دینی و نیروهای راست به شدت علیه چپ موضع گیری و فعالیت می کنند. در دانشگاه ها این تضاد به شکل بسیار شدیدتر و واضح تری جریان دارد.کار به جایی رسیده است راستهای فخرآور صفت دانشگاه تهران که زمانی به دلیل ورود قاچاقی و جعلی به شورای پیگیری رفراندوم و به دنبال آن بیانیه تند کمیته ی شش نفره ی رفراندوم (سازگارا، ملکی، زرافشان، افشاری، دلبری ، مومنی) در بین ادواریها و تحکیمی ها منفور بودند هم اکنون به نزدیکترین یاران آنان تبدیل شده اند. تخم و ترکه ی طنازان صدای آمریکا علاوه بر آنکه سایت تحکیم وحدت را در اختیار دارند با مقالات پی در پی خود سایت ادوار تحکیم وحدت را نیز عطر افشانی می کنند!
آخرین و صریحترین شاهکار گردانندگان سایت ادورار تحکیم وحدت چاپ مقاله ای همسو با منافع نیروهای امنیتی،علیه یکی از برجسته ترین نیروهای چپ دانشگاه تهران بود. بهروز کریم زاده برای دومین بار در سال جاری توسط نیروهای لباس شخصی ربوده شد. بعد از اطلاع فعالان چپ از ربوده شدن وی، تلاش رسانهای و خبری زیادی در این رابطه صورت گرفت و وکلای آقای کریم زاده سریعا به پیگیری مسئله پرداختند. خوشبختانه عصر روز برملا شدن ماجرا، از آنجا که نیروهای رباینده مامورین رسمی نبودند، کریم زاده بعد از سه روز بازداشت آزاد شد. آثار ضرب و جرح بر روی بدن کریم زاده به خوبی از آنچه که بر وی گذشته بود حکایت می کرد. بهروز به بیمارستان منتقل شد و همزمان توسط دانشجویان چپ خبر آزادی کریم زاده در رسانه و نیز از طریق تلفن پخش شد. کارهای کثیف زیادی توسط راستهای فخرآور صفت دانشگاه تهران در این مدت صورت گرفت که شاهکار آن طنازی یکی از این افراد در سایت ادوار تحکیم وحدت بود. نویسنده ی مقاله که همگان از اعتیاد او به پولهای سلطنت طلبان خارج ایران آگاه هستند در نوشته ای که تلاش بسیاری کرده بود با چسبانیدن نام فیلسوفها و نویسندگان مختلف رنگ و لعابی به آن دهد، حرافی های بسیاری کرده بود که لپ کلام آن این بود که چپهای دانشگاه تهران لنینیست هستند و لنینیستها هم به جنجال و هیاهو یک حس نوستالژیک دارند. در ادامه هم ضمن آنکه خبر بازداشت بهروز کریم زاده را کذب خوانده بود، چپهای دانشگاه را متهم کرده بود که هدفشان از بخش این خبر دروغین!؟! بزرگ کردن کریم زاده بوده است. در پایان این نوشته هم اعلام شده بود که هیچ یک از فعالان چپ دانشگاه دانشجو نبوده و نیستند و همگی به دلیل رهبری آشوبهای خیابانی در رسانه ها مطرح شده اند!!!
گردانندگان سایت ادوار تحکیم وحدت نیز با افتخار این نوشته را به طاق صفحه ی اول خود کوبیده و از تماشای آن لذت می بردند.
من در اینجا لازم می بینم نکاتی را در رابطه با این مسئله به راستهای نه چندان محترم دانشگاه گوشزد کنم:
1: پشت پرده ی تحکیم و ادوار بهتر است به جای آنکه به دنبال تخریب و تضعیف چپ در دانشگاه باشد فکری به حال اوضاع خود کند. قدرت رسانه ای راست چه در جامعه و چه در دانشگاه چندین برابر چپ بوده و هست پس قدرت گیری چپ در دانشگاه همانگونه که با تبلیغات حاصل نشده با تخریب و تبلیغ نیز از میان نمی رود.
2: جنبش چپ چه در جامعه و چه در دانشگاه به هیچ وجه وابسته به فرد یا گروهی نیست. بنابراین گمان نبرید که با لجن پراکنی و تهمت زدن به مبارزانی چون ناصر زرافشان و دانشجویانی چون بهروز کریم زاده، پیمان پیران و بنده ی ناچیز می توانید حتی خدشه ای به فعالیت چپ وارد کنید. چپ در بین طبقه ی کارگر و زحمتکشان ریشه دوانده است و گرچه تا روزهای اوج خود فاصله ی زیادی دارد اما محال است که با تبلیغات شما حتی ذره ای از سرعت نفوذ و انسجامش کاسته شود.
3: شما در زمین کوچک وجود خود چنان برج بلندی برای دید زدن جامعه ی مدنی ساخته اید که وقتی روی آن قرار گرفتید قادر به دیدن حقایق واضح زمین زیر پای خود نبوده و نیستید.
4: دعوای چپ و راست به دلیل آنکه یک مبارزه ی طبقاتی و بر سر منافع طبقاتی بوده است، مباحثات و مناظرات جدی و علمی فراوانی را شکل داده است که دستمایه ی انتشار هزاران کتاب ، مقاله و ... بوده است. واقعا بسیار متاسف می شوم هنگامی که می بینم راست در ایران به جز فحاشی علیه لنین و تکرار طوطی وار مطالبی سطحی توانایی دیگری در نقد چپ ندارد. بهتر است راست در ایران به جای آنکه پشت نیروهای امنیتی علیه چپ موضع بگیرد با درک حقایق موجود در جامعه، به میدان مبارزه ی ایدئولوژیک پا بگذارد.
5: دقیقا مطلع هستیم که پشت پرده ی تحکیم و ادوار برای کامل شدن زد و بندهای انتخابات شورای مرکزی خود مجبور به ائتلاف و اتحاد با کثیفترین و منفورترین عناصر راست دانشگاه شده است اما چپ به هیچ عنوان قصد تقسیم نیروهای لیبرال را به دو گروه خوب و بد ندارد. از نظر ما منافع مشترک و اهداف یکسان شما را در یک مکان ارزشی قرر داده اند بنابراین خوشحالیم که اوضاع به نحوی پیش می رود که مرزبندیها کامل و مواضع دقیقا روشن می شود.

6: برای من جالب است که کسی که پرژه ی نمایشی اخراج خود را در بوق و کرنا کرد و در پس آن به منظور اعتراض دست به اعتصاب غذا در صحن دانشکده ی حقوق زد و علی رغم میل نمودن آب میوه در حین اعتصاب غذا بعد از 6 ساعت به تشنج رسید!!! و با آمبولانسی که دوستانش پیشاپیش خبر کرده بودند راهی بیمارستان شد، دانشجویان چپ دانشگاه تهران را متهم می کند که برای بزرگ کردن بهروز کریم زاده خبر دروغین بازداشت او را منتشر کرده اند. گویی توهم سلطنت طلبها هیچ وقتی تمامی ندارد. گویی اینها خبر ندارند که در ایران و تحت حاکمیت ج.ا.ا زندگی می کنند. به همی راحتی گروهی بیاید و به دروغ اعلام کند توسط نیروهای امنیتی ربوده شده است؟ این روزها چه سخنان قصاری که به گوش نمی رسد! نویسنده ی چپ ستیز سایت ادوار نیوز فراموش کرده است که در بند جوانان چه بلای به سرش آورده اند. به شخصه وقتی انسانهایی این چنین با روحیه که بدترین شکنجه ها را به راحتی پس از مدتی فراموش می کنند را می بینم از خودم خجالت می کشم!
در پایان باز هم از از تحکیمی ها و اعضای انجمن اسلامی دانشگاه های تهران می خواهم که باب بحث را پیرامون ساختار انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بگشایند تا شاید که در آستانه ی انتخابات جدید شورای مرکزی این تشکل، چشم بدنه ی بی خبر تحکیم بر روی مسائل پشت پرده ی مرکزیت آن باز شود.
منبع: علیه وضع موجود

**********
یک به اصطلاح نقد:
ورقهای منصور حکمت دیگر رنگی ندارند...   (امیر راعی فرد)

Thursday, February 1, 2007

از نوع دیگر ... نگاه دوم

پیمان پیران


اسلام سیاسی یا دموکراسی آمریکایی. این نمایشنامه ای است که باید روی صحنه ای به وسعت تمام منطقه خاورمیانه بازی شود. چه آنهایی که پشت بلندگوهایی همچون کیهان چاپ تهران ایستاده اند و چه آنهایی که پشت (وی .او.ای)رادیوی صدای آمریکا جا خوش کرده اند. بازیگران هر روزهر شب آماده اجرای نقش هستند . منزه طلبان و زائران، ماجراجویان و صاحبان سرمایه، طرفداران دموکراسی آمریکایی و پیشگامان سرمایه داری، که البته بوش و بلر و مذهبیون مرتجع منطقه هم، وظیفه بزک کردن آن چه در هیبت زوال یافته ناسیونالیسم و دموکراسی خواهی و چه در شکل دینی آن را به عهده دارند . همه بر روی این صحنه عظیم مشغول ایفای نقش هستند . همه آنها علیرغم ده ها هزار داستان وحشتناکی که علیه یکدیگر به وسیله رادیو _ تلوزیون ، کتاب و مجلات و روزنامه ساخته می شود، عملا بر سر یک موضوع اتفاق نظر دارند. آن وحدت نظر این است : به هیچ وجه حتی به قیمت سیه روزی و در کام مرگ فرو رفتن میلیون ها نفر از مردم در هر گوشه جهان و تخریب محیط زندگی آنها، هرگز حاضر نخواهند بود لجام گسیختگی نظام اقتصادی _ اجتماعی حاکم بر دنیای ما انسانها ، یعنی « هرج و مرج و رقابت آزاد و دنباله روی از سود و مالکیت خصوصی ، و هر آنچه که ارزش های انسانی را به ضد خود تبدیل می کند » را حتی لحظه ای مهار کرده ، و در پرتو محدود کردن آزادیهای بی حد و حصر نظام جهانی سرمایه داری، نفسی به آزادیخواهی و برابری طلبی بدهند .
همه اینها در شرایطی است که در عرصه بین المللی ، قمار روی منافع مردم زجردیده منطقه از جمله ایران شکلی عینی تر به خود گرفته است. یک طرف این صحنه شوم ، نظام جهانی سرمایه داری به علاوه تمام خادمان فکری و محافظین سراپا مسلح آن قرار دارند که در نقش ناپدری این خانواده بزرگ در تلاش برای تبدیل نظام جمهوری اسلامی ( فرزند ناخلف خود به عنوان یک دولت سرمایه داری ) به سیستم تعریف شده و چهارچوب مناسبات جهانی قدم بر می دارد و به دلیل وجود بزرگترین منابع سوختی جهان در این منطقه خصلتا حاضر به گذشت از این رویکرد سیاسی نیستند. و طرف دیگر آن. طرف دیگر این صحنه ، جناح مکتبی و مذهبیون قرار دارند که بیشترین سهم در ساختار قدرت ایران را تحت اختیار دارند و ضمن تلاش برای ادامه حفظ سرکردگی سیاسی ، تز تحمیل ساخت اجتماعی _ اقتصادی عقب مانده خود را به نظام جهانی سرمایه داری همچون کره شمالی و کوبا را دنبال می کنند. اما واقعیت دیگری هم وجود دارد . روی این صحنه بزرگ نمایش ، هر دو طرف قدرت ، از متحدین حلقه به گوش و محلی خود نیز بهره می برند.(آنچنانکه در بخشی از نوشته رفیق گرامی ام بهروز کریمی زاده «برسی اوضاع سیاسی و مسیر تحولات آتی ایران» نیز آمده است) جناح لیبرال مسلک و متحدین واقعی سیاست های غرب یعنی دو خردادی ها به سرکردگی خاتمی و هاشمی رفسنجانی که این روزها به شدت یکی در عرصه خارجی و دیگری در مسائل داخلی درگیرند ، در لباس مضحک بزرگ خاندان و روشنفکری دینی! ، مشغول بازی در نقش های خود هستند. همچنین نباید اقمار دیگر این منظومه وابستگی از قالیباف و اخیرا موتلفه و دارو دسته ابراهیم یزدی گرفته تا کوتوله های سیاسی دیگر سلطنت طلب و ناسیونالیست و قوم گرا و آمریکایی طلب مانند گنجی و سازگارا و مهتدی و فرخ نگهدار و پهلوی و عباس میلانی و ... را نادیده گرفت . اینان در عرصه بین المللی سیاست بی غل و غش سازش با سرکردگان سیاسی نظام سرمایه داری را پیگیری کرده و در آینده نیز همچنان تاج افتخار! مداحی برای سرمایه داری را بر سر خواهند داشت. این جناح از نظر اقتصادی دنباله روی پدران معنوی و سیاسی خود یعنی تمام راستگرایان غرب و پروژه های فکری و سیاسی نولیبرال و ادامه قدرتمند خصوصی سازی ، تلاش برای جذب سرمایه گذاری خارجی و حفظ سرمایه و مالکیت و همچنین عقب زدن پرولتاریا در عرصه مبارزه با این سیاستها را مد نظر دارند . کمااینکه در هشت سال به دست گیری ارکان قدرت توسط بخشی از این عناصر دغلباز همین رویه را پیش گرفتند. اینها فقط یک وجه از دورنمای حرکت سیاسی راستگرایان پرو غرب و مرتجعین حاضر در صحنه داخلی است . طرف دیگر آن متحدین جناح مکتبی اند که پشت سر اسلام سیاسی از سپاه و بنیاد جانبازان و مستضعفین و قدس رضوی گرقته تا احمدی نژاد و ... را در بر می گیرد و خاستگاه اکثریت این جماعت ازبین کسبه ، بازاریان و صاحبان اصلی سرمایه دولتی است . همانطور که قبلا اشاره کردم این جناح در عرصه سیاست خارجی تز قالب کردن نظام خود را به روابط سرمایه داری جهانی را هدف قرار داده و بطور کلی از نظر اقتصادی نیز با همه نتایج به دست آمده از بحران های داخلی ناشی از نحوه غیر دموکراتیک استفاده از درآمدهای نفتی ، همچنان اقتصاد خنده آور رفاه برای کاهش تنش های اجتماعی را در دستور کارخود دارد. و مهمتر از آن اینکه ، در این شرایط سیاست خود خوانده خصوصی سازی !!!( با دادن طرح های دست و پاشکسته عمرانی به وابستگان درون قدرت « همانند سپاه») که طبیعتا هیچ تاثیری بر توسعه اقتصادی خلق ایران ندارد، در راس برنامه های این جناح قدرت قرار گرفته است. ناگفته نماند که با این اوضاع و احوال آنچه از درآمد باد آورده نفت هم باقی می ماند از یک سو صرف دستگاه های متعدد امنیتی و تاسیسات نظامی و عریض و طویلی می شود که به گفته آقایان بیست درصد مخارج کل را می بلعد و از سوی دیگر ، در سازمان های مذهبی بی در و پیکری ریخته می شود که به قول بسیاری از ناظران آگاه ، اولی ابزار مادی حفظ رژیم است و دومی ارکان فکری لازم برای این کار را فراهم می سازد
با این اوصاف به راحتی می توان مشاهده کرد که اسلام سیاسی و لیبرالیسم ناقص الخلقه ایرانی در پناه کاریکاتوری از آزادیخواهی آمریکایی و همچنین عدل خواهی اسلامی! مخرج مشترک نظامی را می پویند که در آن همه چیز وقف کسب سرمایه و نفع شخصی و گروهی شده باشد. هر دو جریان یعنی اصلاح طلبان پرو غرب ایران و جناح مکتبی بر خلاف عقیده هواداران خود و هوچی گری هایی که در این زمینه صورت می گیرد نه تنها به دلایل متعدد از جمله خاستگاه اجتماعی اشان نمی توانند نافی مناسبات اقتصادی سرمایه داری باشند بلکه هر یک در زمینه اجتماعی قویا تز سرکوب و عقب راندن مهمترین جنبش های اجتماعی ( کارگری، دانشجویی و زنان) و کنترل آنان را همانطور که بارها دیده ایم در دستور کار خود گنجانده اند
واقعیت آن است، تمام آنچه که از دموکراسی خونین آمریکایی و اسلام سیاسی در طول چندین سال گذشته می توان برداشت کرد، مقدم قرار دادن حقوق صاحبان خصوصی و دولتی سرمایه بر همه چیز بوده است، رسالتی که سر کردگان قدرت، برای سازمان دادن جامعه ای برده وار بر پایه پول و ثروت و حفظ منافع خود در هر گوشه از جهان، قائل شده اند . لذا از دید بسیاری از نیروهای مترقی حاضر در صحنه سیاست ایران، حاکمیت سرمایه داری چه تحت لوای اسلام سیاسی باشد و چه تحت لوای دموکراسی ای که در چهار چوب ادبیات لیبرالی حاکم بر جهان پا گرفته باشد، باز این حاکمیت با خودکامگی و سرکوب باز تعریف می شود . به خاطر همین حقیقت ساده باید به یاد آوریم که این بحث ، همچنان بحث قدیمی مربوط به نحوه ادامه حیات جوامع بشری است . تعارض میان آنهایی که صاحب هیچ چیز نیستند و آنهایی که صاحب همه چیز هستند. تضاد میان سرمایه دارانی که می خواهند به هر قیمتی ، نظم خاص خود را بر مردم تحمیل کنند و آنهایی که حاضر به تحمل این بی عدالتی نیستند . جنگ بین رژیم هایی که حفظ ثروت و منافع حامیان و اربابان فراملیتی خود را در گرو دوام سیه روزی ومحرومیت مردم می بینند و آنها که ناگزیرند نیروی کارشان را در بازار بفروشند و در آرزوی توزیع عادلانه ثروت و محو طبقات شب را به روز و روز را به شب بگذرانند. تعارض میان اقلیتی انگل که از مدافعان سر سخت این نظام جهانی اند و آزادی را به معنای آزادی عمل سرمایه می دانند و مصالح آن را با نیازهای حیاتی توده مردم یکی می شمارند و برخی از آنها امپریالیسم را عین دموکراسی قلمداد می کنند، و میلیونها انسانی که میل به آزادی و برابری اینجا و آنجا قلوب توده مردمی را که از ظلم و ستم فرمانروایان مستبد جوامع طبقاتی گریخته اند و در جستجوی دنیایی انسانی بر آمده اند .
هردو اردوگاه اسلام سیاسی و دموکراسی آمریکایی در یک جبهه، خواهان حفظ نظمی فرا مرزی هستند که در آن تمرکز قدرت و ثروت در دست مشتی سرمایه دار دولتی و خصوصی باقی بماند. مرز بین این اردوگاهها یعنی هواخواهان استبداد و دموکراسی بورژوایی کاملا مشخص نیست . به سخن دیگر تحت تاثیر شرایط و اوضاع اقتصادی وسیاسی، برخی از حضرات هر از چند گاهی، آگاه یا ناخود آگاه از مرز می گذرند و به طرف اردوگاه مقابل می روند . لیکن خطوطی پر رنگ از جنس خون میلیون ها زن و مرد و کودک ، مرز بین منافع جبهه ارتجاع و صاحبان سرمایه و توده مردم را شکل می دهد که بسیار قابل رویت است و تحت هیچ شرایطی آزادیخواهان و برابری طلبان چنانچه در کنار مردم بمانند از این مرزها نمی گذرند. این امر طبیعتا تنها به منافع طبقاتی آنها بستگی ندارد ، بلکه به روحیه ها ، دغدغه ها و نگرانی های آنها نیز مربوط می شود : آیا حفظ نظم سرمایه داری و قدرت و دولت مقدم است یا آزادی و عدالت ؟ حدود این مرزنه تنها دربین گروههای درگیر این مسائل، بلکه در قلب فرد فرد مردم نیز مشخص است . پیکار بنا بر ضرورت تاریخی خود مجددا در شرف آغاز است .