بررسی اوضاع سياسی و مسير تحولات آتی ايران
پیشگویی های پیامبر گونه اصلاح طلبان در باب سکون و انفعال در عرصه سیاست ایران پس از پایان دوران اصلاحات نه تنها چون باقی توهمات این گروه دود شد و به هوا رفت، بلکه تحولات سیاسی و اجتماعی با سیر پر تنش و با سرعتی بیش از پیش ادامه یافت و بار دیگر مهر تاییدی بر درستی دیدگاههایی زد که روند تغییر و تحولات در عرصه سیاست،فرهنگ و اقتصاد جامعه را در پیوند با مکانیزم طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی در آن جامعه بررسی می نمایند.
این تحولات در بحران عمومی جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی با تصویب قطعنامه تنبیهی شورای امنیت سازمان ملل وارد فاز جدیدی شده است که بیانگر نکات مهمی است که ما در مقالات قبلی نشریه خاک برآنها تاکید نموده بودیم. نخست باید تذکر داد که دو طرف این بحران با دو صورت مسئله جدی و استراتژیک متفاوت وارد این بازی شده اند که تفاهم و توافقی عمده و پایدار را در این زمینه ناممکن می کند نظام جهانی سرمایه با صورت مسئله چگونگی روی کار آوردن یک حکومت متعارف و نرمال سرمایه داری در ایران و جایگزینی آن با حکومتی به اصطلاح یاغی یا نامتعارف وارد این بازی گردیده در حالی که در مقابله با این رویکرد با درک درست نظام جمهوری اسلامی از کیفیت این امر که نظام جهانی سرمایه، در عرصه سیاست جهانی جایگاهی برای جمهوری اسلامی در نظر ندارد با تز تحمیل خود به نظام جهانی (یا سازش با آن ؟) به عنوان تنها آلترناتیو معقول و واقعی در منطقه وارد این بازی شده است.
در نگاه اول ضعف آشکار این قطعنامه در وارد کردن هر گونه فشاری به جمهوری اسلامی نمایانگر دست بالا پیدا کردن اسلام سیاسی در منطقه خاورمیانه پس از جنگ لبنان، سیاست های تعرضی احمدی نژاد در عرصه جهانی و زمین گیر شدن آمریکا در عراق است. نکته ای که بیش از هر چیز بیانگر شکست سیاست های امپریالیستی آمریکا در منطقه خاورمیانه است.
دومین بحث قابل ذکر این است که با وجود پیروزی سیاست خارجی دولت احمدی نژاد "از منظر منافع جمهوری اسلامی "در مقطع کنونی، این قطعنامه نشان از عزم پیگیر نظام جهانی به سرکردگی آمریکا برای تغییرات مطلوب خود بر حکومت ایران دارد که تنها توازن قوای فعلی در خاورمیانه است که دست نظام جهانی را در طرحهای نظامی و فشارهای اقتصادی جدی تر بسته نگاه داشته است. در این توازن قوای شکننده هر آن امکان تغییر و چرخش به سود نیروهای آمریکایی و به ضرراسلام سیاسی در منطقه بخصوص در بلند مدت امکان پذیر می باشد.
سومین نکته ای که از میان این مباحث نه تنها باید مطرح گردد، بلکه باید نقطه کانونی تمرکز نیروهای سیاسی جدی، مردمی و مترقی باشد، پر رنگ تر شدن بیش از پیش خطر حمله نظامی، تحریم و عراقیزه شدن ایران در پس پرده این مشاجرات بین المللی است. خطری که در مقابل آن هر نیرویی باید موضع و راه حل خود را به صورت شفاف با مردم در میان بگذارد تا خارج از کلی گویی ها و جاخالی های تئوریک و سیاسی، ماهیت منافع و جانبداری واقعی هر جریان سیاسی را مردم بتوانند به قضاوت بنشینند.
در مقابل این صورت مسئله جدی مردم و نیروهای سیاسی به سرعت به طبقات اجتماعی و ارکان سازنده واقعی خود تجزیه می گردند. بورژوازی و بخش اندامواره آن در طبقه متوسط و خرده بورژوازی توسط نیروهای سیاسی مختلف قطب راست جامعه نمایندگی می شوند. این قطب راست به دو جناح اصلی تقسیم می گردد; جناح اول که نسبت به جمهوری اسلامی پوزیسیون و نیرویی تعریف می گردد که بقای خود و جامعه بورژوازی را در بقای نظام موجود می بیند. بخش عمده ای از نیروهای اسلام سیاسی این جناح از قطب راست جامعه را تشکیل می دهند و نیروهای سیاسی دیگری که با هویت های دیگری همچون اصلاح طلب، لیبرال یا حتی سکولارخودآگاهی دارند به علت پاسخی که به صورت مسئله سرنوشت حاکمیت سیاسی در آینده ایران و چگونگی برخورد با نظام جهانی سرمایه می دهند (یعنی به هرحال پاسخ را در چهارچوب جمهوری اسلامی معقول می دانند یا پیگیری می نمایند) – به طورنمونه از حامیان هاشمی رفسنجانی تا احمدی نژاد - به صورت ارگانیک یا غیر ارگانیک به نیروهای اسلام سیاسی تعلق دارند.
جناح دیگر قطب راست که مهم ترین شاخص آن را تعریفش به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی و سرمایه گذاری نیروهایش در روی کار آوردن یک حکومت متعارف سرمایه داری و دنباله روی آمریکا در ایران می توان دانست که شامل نیروهای زیادی از سلطنت طلبان، تندروهای دو خردادی و… می باشد که عمدتا خود را با ایدئولوژی هایی چون سکولاریسم، لیبرالیسم،چپ فرهنگی یا دموکرات شده و … عنوان می کنند. اما پایگاه جنبشی عمده این جریانات سیاسی را می توان ناسیونالیسم پرو غرب دانست که فارغ از رنگارنگی عناصر درونی این جناح، به آنها (از گنجی و سازگارا تا رضا پهلوی و فرخ نگهدار) به عنوان یک کلیت واحد عینیت می بخشد.
هر کدام از دو جناح قطب راست (یعنی اسلام سیاسی و ناسیونالیسم پرو غرب) در مقابل مسائل مختلف از قبیل آزادی های سیاسی و حقوق مدنی اولیه، وجود ستم ملی در ایران و… موضع گیری های متعدد و جناح بندی های گوناگون و ریزتری دارند که در صورت لزوم در شماره های بعد نشریه به تفصیل به آنها خواهیم پرداخت.
در برابر نیروهای مذکور قطب چپ و رادیکال جامعه قرار دارد که تا کنون بارها با عناوینی چون راه سوم یا مردمی و … از آن نام برده شده است. این قطب متشکل از طبقه کارگر(به عنوان نیروی محوری و رهبری کننده) و دیگر زحمتکشان جامعه ایران با همراهی بخشی از طبقه متوسط است که بنا به دلایل مادی و ذهنی به طبقه کارگر پیوند خورده اند. این قطب در صحنه سیاست و نیروهای سیاسی موسوم به چپ رادیکال و طیف دیگری از نیروها نمایندگی می شوند.
از مهم ترین تزها و ارکان تعیین کننده خطوط این نیروها را می توان تاکید بر دخالت گری مردم در تعیین سرنوشت شان توسط خود آنها دانست که این امر به تبع خود مخالفت جدی و پیگیر با هرگونه دخالت خارجی و نظام جهانی در آینده سیاسی کشور و مبارزه با استبداد داخلی را به همراه می آورد. این قطب مبارزاتش را بر پایه سه جنبش کارگری،دانشجویی و زنان با محوریت مبارزات طبقاتی کارگران و جریانات سیاسی چپ رادیکال استوار می سازد. خواسته های ازادی خواهانه، و ضد استبدادی و رفاهی برای طبقات محروم اجتماعی در صدر برنامه های حداقلی این جریان قرار دارد. به عبارتی دیگر این قطب اهدافش را بر مبنای منافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش جامعه اعلام می کند، شیوه مبارزاتی اش را بر مبنای جنبش های اجتماعی همین نیروها یعنی جنبش طبقه کارگر و بخش چپ و رادیکال جنبش های زنان و دانشجویان استوار می کند و شکل مطلوب حاکمیتش را ضرورت های حاکم بر نوع نیازهای همین اقشار تعیین خواهد نمود که مشخصا دموکراتیک بودن و چرخش آزاد قدرت سیاسی و کنترل مردمی بر ثروت جامعه و تضمین جامعه ای آزاد وبرابر از ارکان آن خواهد بود.
عملا این دو قطب را در برگزاری انتخابات خبرگان و شوراهای شهر و مبارزات دانشجویی در چند ماه گذشته می توان بررسی نمود و خطوط سیاسی و پراتیک حاکم بر این قطب ها را شکافت.
در انتخابات 24 آذر ماه بیش از هر چیز شاهد رقابت های درونی جناح اسلام سیاسی در قطب راست بین حامیان احمدی نژاد و هاشمی برای تعیین خط مشی حاکم بر این جناح قطب راست بودیم(احمدی نژاد نماینده تز تعرض به نظام جهانی و هاشمی نماینده تز سازش با آن) که در نهایت بدون غلبه کامل هیچ یک از دو تفکر فعلی بر دستگاه های مورد منازعه به پایان رسید. که این مسئله بیش از پیش ناکارآمدی ها و اصطکاک های حاکم بر جناح اسلام سیاسی در این قطب را تشدید می کند.
جناح ناسیونالیسم پرو غرب و اپوزیسیون قطب راست نیز عملا نتوانست قدمی را در جهت تحریم بردارد و نه در جهت سازماندهی شرکت در انتخابات. بیشتر نیروهای این جناح به حمایت ضمنی از نمایندگان تز سازش در جناح قدرتمند اسلام سیاسی بسنده کردند.
قطب چپ و رادیکال به علت نداشتن رسانه های قدرتمند و نداشتن قدرت لازم جهت سازماندهی با پرچم و سازمان خود، بیش از هر چیز سعی در حفظ مرزهای خود با نیروهای قطب راست و حفظ و باز سازی خود جهت جدالهای آینده دارد. و هنوز به صورت جدی در این عرصه وارد نگردیده و بیشتر توان خود را صرف سازماندهی جنبشی خود می نماید. هرچند چهل درصد جمعیتی که بنا به آمار رسمی در انتخابات فوق شرکت نکردند پایگاه و پتانسیل بالقوه این نیرو می توانند باشند.
این انتخابات در کنار حوادث چند وقته اخیر در ایران و خاورمیانه بی افقی، سردرگمی و بی پاسخی قطب راست جامعه را در پاسخ به ضرورت ها و نیازهای حاکم بر جامعه ایران اثبات نمود که نمود بیرونی این امر را می توان در ادامه با وضوح بیشتری به نمایش گذاشت.
در جریان مبارزات دانشجویی اخیر اگر بخواهیم تجمعات دانشجویی به مناسبت16 آذر را به عنوان محک ارزیابی این نیروها قرار دهیم به تصویر جالبی از عملکرد و محتوای واقعی این نیروها می رسیم. در این تجمعات که نوید بخش طلوع قدرتمند نیروهای سیاسی جوان و رادیکال قطب چپ جامعه بود شاهد این امر بودیم که نیروهای سیاسی نزدیک به قطب راست، چه جناح اسلام سیاسی که در دانشگاه با عنوان« روشنفکر مذهبی» یا «مشارکتی» شناخته می شوند و چه جناح ناسیونالیست پرو غرب که با عنوان « لیبرال» بیشتر شناخته شده هستند، حول افق و قطب اجتماعی واحدی که نمایندگی می کردند جبهه واحدی را شکل دادند و در مقابل حرکات رادیکال دانشجویان ایستادند.
در مقابل شعار تحریم انتخابات عصبی می شدند، در مقابل طرح جنبش زنان و کارگران به هتاکی و عکس العمل های نابه هنجار می پرداختند و در مقابل به دفاع از تز دانشجویان به مثابه یک صنف یا" قشر در خود" پرداختند. نیروهای فشار این جریانات به پاره کردن کتابهای دانشجویی و تصفیه نمایندگان دیگر عقاید مختلف از تشکلهایی که نفوذ داشتند اقدام نمودند. دموکراسی خواهان پیراهن قهوه ای و کف به لب آورده، از معرفی عناصر خرابکار به نهادهای امنیتی تا ایجاد شایعه و هر اقدام سیاهی در مقابله با جریانی که به گونه ای دیگر می اندیشد و عمل می نمود، کوتاهی نکردند. مراسمی که با همکاری نیروهای مستقل دانشجویی پا گرفته بود ناگهان برگزار کننده ی واحدی به نام تحکیم وحدت پیدا کرد و ….
در برابر این عملکرد، چپ رادیکال تمامی تلاش خود را در کنار دانشجویان برای طرح خواستهای آنان به رادیکال ترین شکل ممکن و دفاع از حقوق سیاسی و اجتماعی کل جامعه به کار گرفت. حضور قدرتمند نیروهای این قطب در دانشگاه های سراسر کشور نوید این امر را به جامعه داد که ایران می تواند به سرنوشت عراق و سناریوهای تلخ آمریکایی قومی (جنگ داخلی) و.... دچار نگردد.
این امر بیش از هر چیز نیازمند قطع چشم امید فعالین اجتماعی و عموم مردم از مراجع رسمی قدرت و نظریه پردازان انفعال، انتظار و .... می باشد. طبقه کارگر و اکثریت مردم زحتکش بار دیگر باید به دستان پر توان خود بنگرند و به این سوال اساسی بپردازند که "چه باید کرد ؟"
این تحولات در بحران عمومی جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی با تصویب قطعنامه تنبیهی شورای امنیت سازمان ملل وارد فاز جدیدی شده است که بیانگر نکات مهمی است که ما در مقالات قبلی نشریه خاک برآنها تاکید نموده بودیم. نخست باید تذکر داد که دو طرف این بحران با دو صورت مسئله جدی و استراتژیک متفاوت وارد این بازی شده اند که تفاهم و توافقی عمده و پایدار را در این زمینه ناممکن می کند نظام جهانی سرمایه با صورت مسئله چگونگی روی کار آوردن یک حکومت متعارف و نرمال سرمایه داری در ایران و جایگزینی آن با حکومتی به اصطلاح یاغی یا نامتعارف وارد این بازی گردیده در حالی که در مقابله با این رویکرد با درک درست نظام جمهوری اسلامی از کیفیت این امر که نظام جهانی سرمایه، در عرصه سیاست جهانی جایگاهی برای جمهوری اسلامی در نظر ندارد با تز تحمیل خود به نظام جهانی (یا سازش با آن ؟) به عنوان تنها آلترناتیو معقول و واقعی در منطقه وارد این بازی شده است.
در نگاه اول ضعف آشکار این قطعنامه در وارد کردن هر گونه فشاری به جمهوری اسلامی نمایانگر دست بالا پیدا کردن اسلام سیاسی در منطقه خاورمیانه پس از جنگ لبنان، سیاست های تعرضی احمدی نژاد در عرصه جهانی و زمین گیر شدن آمریکا در عراق است. نکته ای که بیش از هر چیز بیانگر شکست سیاست های امپریالیستی آمریکا در منطقه خاورمیانه است.
دومین بحث قابل ذکر این است که با وجود پیروزی سیاست خارجی دولت احمدی نژاد "از منظر منافع جمهوری اسلامی "در مقطع کنونی، این قطعنامه نشان از عزم پیگیر نظام جهانی به سرکردگی آمریکا برای تغییرات مطلوب خود بر حکومت ایران دارد که تنها توازن قوای فعلی در خاورمیانه است که دست نظام جهانی را در طرحهای نظامی و فشارهای اقتصادی جدی تر بسته نگاه داشته است. در این توازن قوای شکننده هر آن امکان تغییر و چرخش به سود نیروهای آمریکایی و به ضرراسلام سیاسی در منطقه بخصوص در بلند مدت امکان پذیر می باشد.
سومین نکته ای که از میان این مباحث نه تنها باید مطرح گردد، بلکه باید نقطه کانونی تمرکز نیروهای سیاسی جدی، مردمی و مترقی باشد، پر رنگ تر شدن بیش از پیش خطر حمله نظامی، تحریم و عراقیزه شدن ایران در پس پرده این مشاجرات بین المللی است. خطری که در مقابل آن هر نیرویی باید موضع و راه حل خود را به صورت شفاف با مردم در میان بگذارد تا خارج از کلی گویی ها و جاخالی های تئوریک و سیاسی، ماهیت منافع و جانبداری واقعی هر جریان سیاسی را مردم بتوانند به قضاوت بنشینند.
در مقابل این صورت مسئله جدی مردم و نیروهای سیاسی به سرعت به طبقات اجتماعی و ارکان سازنده واقعی خود تجزیه می گردند. بورژوازی و بخش اندامواره آن در طبقه متوسط و خرده بورژوازی توسط نیروهای سیاسی مختلف قطب راست جامعه نمایندگی می شوند. این قطب راست به دو جناح اصلی تقسیم می گردد; جناح اول که نسبت به جمهوری اسلامی پوزیسیون و نیرویی تعریف می گردد که بقای خود و جامعه بورژوازی را در بقای نظام موجود می بیند. بخش عمده ای از نیروهای اسلام سیاسی این جناح از قطب راست جامعه را تشکیل می دهند و نیروهای سیاسی دیگری که با هویت های دیگری همچون اصلاح طلب، لیبرال یا حتی سکولارخودآگاهی دارند به علت پاسخی که به صورت مسئله سرنوشت حاکمیت سیاسی در آینده ایران و چگونگی برخورد با نظام جهانی سرمایه می دهند (یعنی به هرحال پاسخ را در چهارچوب جمهوری اسلامی معقول می دانند یا پیگیری می نمایند) – به طورنمونه از حامیان هاشمی رفسنجانی تا احمدی نژاد - به صورت ارگانیک یا غیر ارگانیک به نیروهای اسلام سیاسی تعلق دارند.
جناح دیگر قطب راست که مهم ترین شاخص آن را تعریفش به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی و سرمایه گذاری نیروهایش در روی کار آوردن یک حکومت متعارف سرمایه داری و دنباله روی آمریکا در ایران می توان دانست که شامل نیروهای زیادی از سلطنت طلبان، تندروهای دو خردادی و… می باشد که عمدتا خود را با ایدئولوژی هایی چون سکولاریسم، لیبرالیسم،چپ فرهنگی یا دموکرات شده و … عنوان می کنند. اما پایگاه جنبشی عمده این جریانات سیاسی را می توان ناسیونالیسم پرو غرب دانست که فارغ از رنگارنگی عناصر درونی این جناح، به آنها (از گنجی و سازگارا تا رضا پهلوی و فرخ نگهدار) به عنوان یک کلیت واحد عینیت می بخشد.
هر کدام از دو جناح قطب راست (یعنی اسلام سیاسی و ناسیونالیسم پرو غرب) در مقابل مسائل مختلف از قبیل آزادی های سیاسی و حقوق مدنی اولیه، وجود ستم ملی در ایران و… موضع گیری های متعدد و جناح بندی های گوناگون و ریزتری دارند که در صورت لزوم در شماره های بعد نشریه به تفصیل به آنها خواهیم پرداخت.
در برابر نیروهای مذکور قطب چپ و رادیکال جامعه قرار دارد که تا کنون بارها با عناوینی چون راه سوم یا مردمی و … از آن نام برده شده است. این قطب متشکل از طبقه کارگر(به عنوان نیروی محوری و رهبری کننده) و دیگر زحمتکشان جامعه ایران با همراهی بخشی از طبقه متوسط است که بنا به دلایل مادی و ذهنی به طبقه کارگر پیوند خورده اند. این قطب در صحنه سیاست و نیروهای سیاسی موسوم به چپ رادیکال و طیف دیگری از نیروها نمایندگی می شوند.
از مهم ترین تزها و ارکان تعیین کننده خطوط این نیروها را می توان تاکید بر دخالت گری مردم در تعیین سرنوشت شان توسط خود آنها دانست که این امر به تبع خود مخالفت جدی و پیگیر با هرگونه دخالت خارجی و نظام جهانی در آینده سیاسی کشور و مبارزه با استبداد داخلی را به همراه می آورد. این قطب مبارزاتش را بر پایه سه جنبش کارگری،دانشجویی و زنان با محوریت مبارزات طبقاتی کارگران و جریانات سیاسی چپ رادیکال استوار می سازد. خواسته های ازادی خواهانه، و ضد استبدادی و رفاهی برای طبقات محروم اجتماعی در صدر برنامه های حداقلی این جریان قرار دارد. به عبارتی دیگر این قطب اهدافش را بر مبنای منافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش جامعه اعلام می کند، شیوه مبارزاتی اش را بر مبنای جنبش های اجتماعی همین نیروها یعنی جنبش طبقه کارگر و بخش چپ و رادیکال جنبش های زنان و دانشجویان استوار می کند و شکل مطلوب حاکمیتش را ضرورت های حاکم بر نوع نیازهای همین اقشار تعیین خواهد نمود که مشخصا دموکراتیک بودن و چرخش آزاد قدرت سیاسی و کنترل مردمی بر ثروت جامعه و تضمین جامعه ای آزاد وبرابر از ارکان آن خواهد بود.
عملا این دو قطب را در برگزاری انتخابات خبرگان و شوراهای شهر و مبارزات دانشجویی در چند ماه گذشته می توان بررسی نمود و خطوط سیاسی و پراتیک حاکم بر این قطب ها را شکافت.
در انتخابات 24 آذر ماه بیش از هر چیز شاهد رقابت های درونی جناح اسلام سیاسی در قطب راست بین حامیان احمدی نژاد و هاشمی برای تعیین خط مشی حاکم بر این جناح قطب راست بودیم(احمدی نژاد نماینده تز تعرض به نظام جهانی و هاشمی نماینده تز سازش با آن) که در نهایت بدون غلبه کامل هیچ یک از دو تفکر فعلی بر دستگاه های مورد منازعه به پایان رسید. که این مسئله بیش از پیش ناکارآمدی ها و اصطکاک های حاکم بر جناح اسلام سیاسی در این قطب را تشدید می کند.
جناح ناسیونالیسم پرو غرب و اپوزیسیون قطب راست نیز عملا نتوانست قدمی را در جهت تحریم بردارد و نه در جهت سازماندهی شرکت در انتخابات. بیشتر نیروهای این جناح به حمایت ضمنی از نمایندگان تز سازش در جناح قدرتمند اسلام سیاسی بسنده کردند.
قطب چپ و رادیکال به علت نداشتن رسانه های قدرتمند و نداشتن قدرت لازم جهت سازماندهی با پرچم و سازمان خود، بیش از هر چیز سعی در حفظ مرزهای خود با نیروهای قطب راست و حفظ و باز سازی خود جهت جدالهای آینده دارد. و هنوز به صورت جدی در این عرصه وارد نگردیده و بیشتر توان خود را صرف سازماندهی جنبشی خود می نماید. هرچند چهل درصد جمعیتی که بنا به آمار رسمی در انتخابات فوق شرکت نکردند پایگاه و پتانسیل بالقوه این نیرو می توانند باشند.
این انتخابات در کنار حوادث چند وقته اخیر در ایران و خاورمیانه بی افقی، سردرگمی و بی پاسخی قطب راست جامعه را در پاسخ به ضرورت ها و نیازهای حاکم بر جامعه ایران اثبات نمود که نمود بیرونی این امر را می توان در ادامه با وضوح بیشتری به نمایش گذاشت.
در جریان مبارزات دانشجویی اخیر اگر بخواهیم تجمعات دانشجویی به مناسبت16 آذر را به عنوان محک ارزیابی این نیروها قرار دهیم به تصویر جالبی از عملکرد و محتوای واقعی این نیروها می رسیم. در این تجمعات که نوید بخش طلوع قدرتمند نیروهای سیاسی جوان و رادیکال قطب چپ جامعه بود شاهد این امر بودیم که نیروهای سیاسی نزدیک به قطب راست، چه جناح اسلام سیاسی که در دانشگاه با عنوان« روشنفکر مذهبی» یا «مشارکتی» شناخته می شوند و چه جناح ناسیونالیست پرو غرب که با عنوان « لیبرال» بیشتر شناخته شده هستند، حول افق و قطب اجتماعی واحدی که نمایندگی می کردند جبهه واحدی را شکل دادند و در مقابل حرکات رادیکال دانشجویان ایستادند.
در مقابل شعار تحریم انتخابات عصبی می شدند، در مقابل طرح جنبش زنان و کارگران به هتاکی و عکس العمل های نابه هنجار می پرداختند و در مقابل به دفاع از تز دانشجویان به مثابه یک صنف یا" قشر در خود" پرداختند. نیروهای فشار این جریانات به پاره کردن کتابهای دانشجویی و تصفیه نمایندگان دیگر عقاید مختلف از تشکلهایی که نفوذ داشتند اقدام نمودند. دموکراسی خواهان پیراهن قهوه ای و کف به لب آورده، از معرفی عناصر خرابکار به نهادهای امنیتی تا ایجاد شایعه و هر اقدام سیاهی در مقابله با جریانی که به گونه ای دیگر می اندیشد و عمل می نمود، کوتاهی نکردند. مراسمی که با همکاری نیروهای مستقل دانشجویی پا گرفته بود ناگهان برگزار کننده ی واحدی به نام تحکیم وحدت پیدا کرد و ….
در برابر این عملکرد، چپ رادیکال تمامی تلاش خود را در کنار دانشجویان برای طرح خواستهای آنان به رادیکال ترین شکل ممکن و دفاع از حقوق سیاسی و اجتماعی کل جامعه به کار گرفت. حضور قدرتمند نیروهای این قطب در دانشگاه های سراسر کشور نوید این امر را به جامعه داد که ایران می تواند به سرنوشت عراق و سناریوهای تلخ آمریکایی قومی (جنگ داخلی) و.... دچار نگردد.
این امر بیش از هر چیز نیازمند قطع چشم امید فعالین اجتماعی و عموم مردم از مراجع رسمی قدرت و نظریه پردازان انفعال، انتظار و .... می باشد. طبقه کارگر و اکثریت مردم زحتکش بار دیگر باید به دستان پر توان خود بنگرند و به این سوال اساسی بپردازند که "چه باید کرد ؟"
به امید یک دنیای بهتر
بهروز کریمی زاده
بهروز کریمی زاده
No comments:
Post a Comment