تاریخ مسیحیت اورتگا
به ضمیمه بلاهت یک حواری مبتدی در تلفیق رسالتهای متضاد
gerailoo@yahoo.com
بازگشت دانیل اورتگا به صحنه سیاسی آمریکای لاتین ، درفرایندی مشابه آنچه که تحت عنوان « انقلاب صندوق رأی» چند سالی ست درحال درنوردیدن برخی کشورهای این قاره است ، نه تداعی کننده ی مبارزات گسترده رهبراسبق ساندنیست ها با شورشیان آمریکا گرای « کنترا » ، بلکه نشان دهنده « گردش به راست » چشم گیرجریانی ست که مواضع و گفته های اخیر اورتگا آن را به خوبی نمایندگی می کند
اورتگای دهه ی 80 برای بسیاری چهره ی ماندگار یک مارکسیست انقلابی به شمار می رفت . اما امروز در جریان مبارزات انتخاباتی خود برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری نیکاراگوئه می گوید « به سرمایه گذاری خارجی اعتقاد دارد » ، « از دیدگاه های انقلابی پیشین خود فاصله گرفته است » ، « متمایل به برقراری رابطه با آمریکا ست »،« حامی پیمان تجارت آزاد آمریکا خواهد بود » و از همه جالبتر اینکه ادعا میکند که راهنمای کنونی وی خداست و نه کارل مارکس
اورتگای دهه ی 80 برای بسیاری چهره ی ماندگار یک مارکسیست انقلابی به شمار می رفت . اما امروز در جریان مبارزات انتخاباتی خود برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری نیکاراگوئه می گوید « به سرمایه گذاری خارجی اعتقاد دارد » ، « از دیدگاه های انقلابی پیشین خود فاصله گرفته است » ، « متمایل به برقراری رابطه با آمریکا ست »،« حامی پیمان تجارت آزاد آمریکا خواهد بود » و از همه جالبتر اینکه ادعا میکند که راهنمای کنونی وی خداست و نه کارل مارکس
این غسل تعمید بورژوا – مسیحایی (!!) اورتگا در آب مقدس پوپولیزم ، پیش از آنکه ما را به نقد مواضع اخیر ساندنیست پیر رهنمون شود ، بهانه ای ست ( در کنار بسیاری بهانه ها ) برای بازنگری ارتودکسی به تعریفی که تاریخ چپ موجود جهان – پس از تثبیت گردش به راست انقلاب روسیه در اواخر دهه بیست قرن گذشته – از مفهوم سوسیالیسم عرضه داشته است
من ترجیح می دهم که از همان آغاز در ترکیب وصفی « اورتگای مارکسیست » دهه ی 80 تردید کنم . چرا كه بحث درباره ی ماركسیست بودن یا نبودن اورتگا – به عنوان رهبر جنبشی كه در آن سالها با شعارهای چپ گرایانه در برابر منافع امپریالیسم در نیكاراگوئه قد علم كرده بود – دیگر نه بحثی در مورد اعتقادات شخصی او ، بلكه بر سر بینش و ماهیت جنبشی نیرویی ست كه از بطن روابط و تعارضات و تناقضات جامعه ی سرمایه داری آمریكای لاتین ( به عنوان جزء جمعوندی از جامعه ی جهانی ) با منافع مادی كاملا ًمشخص بیرون آمده و رهبری اورتگا را در دوره های مختلف موجودیت خود ، با توجه به توانایی های او در رهبری « مبارزه برای برآوردن و پاسداری از این منافع » ، بر خود برگزیده است . این جنبش از صلبیت منافع طبقه و گروه اقتصادی معینی بازتولید می شود كه « گردش به راست یا به چپ » آن بی مفهوم است . تاریخ این جنبش تاریخ پافشاری بر طرق ممكن برای تحقق منافع سیاسی و طبقاتی اش بوده است
اورتگا آزاد است که درهر قسمتی از ایده ها و آرمانهای خود تجدید نظر کند ، اما نه به عنوان نماینده ی چنین جنبشی . چرا كه شعارها و مواضعی كه توسط او اتخاذ می شود ، نه برآمده از اعتقادات شخصی و ذهنیت منفرد او ،بلكه محصول درك عینیت منافع جنبشی ست كه این مواضع و شعار ها را به او تحمیل می كند . جنبشی که به دنبال او حرکت می کند ، بنا به قوانین حاکم بر مناسبات بین طبقات جامعه ، از هرگونه تجدید نظر اساسی ( اساسی از نوع چرخش های اخیر اورتگا نسبت به مواضع اتخاذی و كنش گذشته اش ) درمنافع و خواسته های خود ناتوان است
این جنبش که رهبری اورتگایی خود را ، در دوره های گوناگون تاریخ نیکاراگوئه بازتولید کرده و در یکی از این دوره ها ، از خلال مبارزاتش ، رفتارها و شعارهایی رادیکال بروز می داده ، امروز راه رسیدن به خواسته هایی را كه زمانی چنان رادیكالیسم مجهولی را در مبارزه ی ساندنیستها سبب می شد ، در صف بستن پشت صندوق های رأی به منظور انتخاب قانونمند رهبر کهنسال نو اندیش اش برای پیوستن به پیمان تجارت آزاد آمریکا ( تحت راهنمایی های خدا و به دور از کله شقی های افراطی و « شورش و کنش رادیکال کارل مارکس » !! ) یافته است . قانونی که آقای اورتگا امروز ازانتخابات مبتنی برآن سربلند بیرون می آید ، همان « قانون سرمایه دارانه !!» ایست که ظاهرا مارکسیسم دهه ی هشتادی او با آن می ستیخت
گردش به راستی در كار نیست ! این دست اورتگا نیست كه به این نتیجه برسد یا نرسد كه « سرمایه گذاری خارجی خوب است یا بد و آیا منطقی ست كه عداوت با آنرا ادامه بدهد یا ندهد » . سرمایه ، كاركرد ها و ویژگی های آن محصول تعقلات و نتیجه گیری های ماركس یا اورتگا هم نیست كه دیروز به آدم كشی های آن معترض بوده و امروز به ثمرات متعالی حكمرانی آن معتقد باشند . این ابژه ی جامعه معاصر ، همچون انباشتگی استثمار و كار مزدوری ، رابطه ایست كه بازتولید خود را با بازتولید همین استثمار- یك طبقه توسط طبقه ای دیگر- ممكن می سازد و فلاكت جهان را دردستگاه عریض و طویل مقننه ی خود به صورت هژمونی همه جانبه ای قانون گذاری می كند
گردش به راستی در كار نیست ! این دست اورتگا نیست كه به این نتیجه برسد یا نرسد كه « سرمایه گذاری خارجی خوب است یا بد و آیا منطقی ست كه عداوت با آنرا ادامه بدهد یا ندهد » . سرمایه ، كاركرد ها و ویژگی های آن محصول تعقلات و نتیجه گیری های ماركس یا اورتگا هم نیست كه دیروز به آدم كشی های آن معترض بوده و امروز به ثمرات متعالی حكمرانی آن معتقد باشند . این ابژه ی جامعه معاصر ، همچون انباشتگی استثمار و كار مزدوری ، رابطه ایست كه بازتولید خود را با بازتولید همین استثمار- یك طبقه توسط طبقه ای دیگر- ممكن می سازد و فلاكت جهان را دردستگاه عریض و طویل مقننه ی خود به صورت هژمونی همه جانبه ای قانون گذاری می كند
اما اورتگا رییس جمهور قانونی امروز نیكاراگوئه !! اكنون هم با همان جنبشی قدرت می گیرد كه در دوره مبارزاتش با كنترا – در شمایل شورشی قانون ستیزی كه كابوس شبانه سرمایه داران و سیاست مداران آمریكایی راتشكیل می داد !! – رهبری آن را به دست داشت . اگر آن روز رادیكالیزمی كه به دلگرمی از حضور سوسیالیزم واقعا ًموجود شوروی در تئوری و عمل این جنبش نفوذ كرده بود ، آنرا متمایل به پوشیدن لباس « ماركسیسم انقلابی » می كرد ، امروز و در خلا ناشی از سقوط بلوك شرق ، این جنبش رسیدن به مطالبات خود را از طرق قانونی چاوزیستی ممكن می بیند . نكته این است كه « قانون » اساسی نیكاراگوئه مشكل چندانی با قدرت گرفتن اورتگا و میراث ساندنیسم ندارد !! و این یعنی اورتگا و جنبش او خطری برای انهدام نظم موجود به شمار نمی روند
اورتگا و كپی های كوچك و بزرگ دیروز و امروز او ( چاوز ، باشله ، مورالس ، هومالای شكست خورده و فرمانده ماركوس ) – همچون گونه های نوینی از رسته ی پوپولیستهای جهان - نفی سرمایه دارانه ی سرمایه داری ، و نقد خورده بورژوایی بورژوازی را نمایندگی می كنند
اما اگر پوپولیزم را نه به عنوان نوعی دستگاه عقیدتی ، بلكه به صورت جنبشی اجتماعی كه تحت هژمونی سیاسی – ایدئولوژیك خرده بورژوازی برای تصرف قدرت و احداث دولت ( دولتی كه سرانجام بنا به ضرورتهای ناشی از تمایل جنبش به حفظ موجودیت سرمایه ، به صورت دولتی بورژوایی تثبیت می شود – مگر آنكه با انقلابی دیگر سرنگون شود - ) بیانگاریم ، باید تاریخ آن و از جمله دورانی را كه با رادیكالیزمی شبه ماركسیستی خود را سازماندهی می كرد ، به صورت جریان پیوسته ای از مبارزه برای منافع طبقه یا گروهی خاص مد نظر قرار دهیم . جریانی كه امروز درك كرده است كه به روشهای آرام تر انتخاباتی نیز می تواند به آن خواسته ها دست یابد . ساندنیسم ، امروز و دیروز بر یك اساس واحد استوار است : طلب قدرت سیاسی توسط خورده بورژوازی ( كه ماده صلب اولیه منافع و مطالبات سیاسی و اقتصادی اش در طول تاریخ معاصر نیكاراگوئه تغییری نكرده است ) . چیزی كه تغییر كرده شیوه ی مطالبه است
سوسیالیزم خورده بورژوایی آمریكای لاتین – خورده بورژوازی ای كه هرروز برای ظاهر شدن در انظار مردم به « ریختِ سوسیالیستی » خود می رسد و پوپولیزم جنبش را به این طریق سرپوش می گذارد - در جهانی كه تعریف سوسیالیزم در آن توسط محصولات سریالی سوویتیزم و آكادمی علوم شوروی پرداخته می شد ، دیده به جهان گشود . جایگزین شدن تعاریف بورژوایی شوروی از سوسیالیزم به جای دكترین و علم انقلابی ماركس و لنین ، تخدیر طبقه ی كارگر جهان با اتوپیای « جهان فوق صنعتی منتظر در انتهای راه رشد غیر سرمایه داری » كه با نمایش تصاویری از بهشت ِ « كارگر ساخته » ی روسیه سوسیالیستی (!!) همراه بود و تثبیت شكست انقلاب اكتبربا قدرت گرفتن دوباره بورژوازی – البته این بار در یونیفرم حزب كمونیست شوروی – آنهم با تئوری پردازی های استالینیستی نظیر « سوسیالیزم در یك كشور» ، همه و همه گسست تاریخی سوسیالیزم را از پایه های اساسی آن بنیان نهادند
تا پیش از شكست و مصادره ی انقلاب اكتبر توسط بورژوازی ، سوسیالیسم جنبش نقد و نفی سرمایه داری از منظر طبقه ی كارگر و احداث جامعه ای مبتنی بر لغو كار مزدی وامحاء مالكیت خصوصی برابزار تولید ثروت بود . پیروزی مجدد بورژوازی در شوروی این تعریف را به غایت دگرگون كرد و سوسیالیزم را به جنبشی كه وظیفه اش دولتی كردن سرمایه و تمدید پروسه ی بیرون كشیدن كار از گرده ی كارگران ( در شمایل شبه كمونیستی تعاونی تولید و ... ) به منظور تسهیل فرآیند صنعتی شدن كشوراست ( كشوری كه می توان در محدوده ی مرزهای آن به سوسیالیزم رسید و سپس زیست مسالمت آمیزی را با جهان سرمایه داری پی گرفت !!) ، تبدیل كرد . این بورژوازی ایست كه شمایل سوسیالیستی به خود گرفته تا در جهان اعتراضات رادیكال طبقه ی كارگر ، با ظاهری فریبنده به بازتولید سرمایه و مناسبات سرمایه دارانه تداوم بخشد
در چنین شرایطی كه سوسیالیزم بورژوایی مذكور با اتوریته ی سیاسی و تسلط اقتصادی خود بر بخشی از جهان - كه زیر چكمه ی امپریالیسم به عریان ترین صورت ممكن در حال خورد شدن بود - هر گونه تعریف ماركسیستی از سوسیالیسم را قهرا ً به بوته فراموشی می فرستاد ، رویش و رشد ورژن های متعدد سوسیالیسم های غیر كارگری – اعم از بورژوایی و خرده بورژوایی – كه با كمك های مادی و معنوی شوروی در امر مبارزات خود ، به طور طبیعی مسیر پیوستن به اردوگاه سوویتیزم را می پیمودند ، ظرف اعتراضات خورده بورژوازی بر علیه امپریالیسم را به صورت نرم پوپولیستی تاریخ منفعت طلبی این گروه جامعه فراهم كرد
خرده بورژوازی و مبارزه ی سیاسی اش علیه اعمال قدرت امپریالیسم بر او، كه هم اكنون با اعتبار پیدا كردن این تعاریف غیر ماركسیستی از سوسیالیزم و جمع كردن نیروی مادی كافی پشت سر ایدئولوژی « سوسیالیزم بورژوایی » و با قرار گرفتن درجبهه ی سیاسی و قطب سوویتیزم ، به توصیه ی شوروی مهر « سوسیالیست » و « ماركسیست انقلابی » خورده بود ، پوپولیزم خود را به اشكال گوناگون در اقصی نقاط جهان به نمایش گذارد و آن را – در لباس مبدل سوسیالیزم و البته ( به دلیل تضادهای بنیادین آن با سوسیالیسم علمی ماركس ) با نام های مجعول سوسیالیسم خلقی و ... – به صورت پدیده ای جهانی در آورد . چپ خلقی آمریكای لاتین و از جمله « ماركسیسم انقلابی » اورتگای دهه 80 محصولات این گسست سوسیالیزم از مبانی ماركسیستی آن هستند
و امروز آنچه كه كه اورتگا را به « سرمایه گذاری خارجی و ارتباط با آمریكا » معتقد (!!) می كند و فرایند آسمانی ایمان و عرفان دوباره ی او به آباء و اجداد كلیسا و مسیحیت را - كه به شكل جایگزینی ماركس توسط خدایی نویافته در تئوری و پراتیك او بروز کرده است – موجب می شود ، همان منافع و همان خواسته های خورده بورژوایی جنبش اوست . اكنون این خواسته ها از طریق صندوق رای برآورده می شوند و وفور این نعمت است كه اورتگا را به شكر خدای مسیح واداشته است !! و گرنه ماده اولیه بنیان های اعتقادی مسیحیت امروزی او از تداومی تاریخی در امكان این گزینش آیینی حكایت می كند
آنچه كه نه قانون و صندوق رای بورژوازی ، نه پیمان تجارت آزاد آمریكا و نه خدای مسیحیت نویافته ی اورتگا ، هیچ كدام تاب و توان و تحمل حضورآن را ندارند ، نقد و نفی سرمایه داری از منظر طبقه ی كارگر است . امری كه پس از انهدام دستاوردهای لنین در انقلاب اكتبر ( دستاوردهایی كه در نوع تعریف اكیدا ًماركسیستی او از سوسیالیسم و كلیت جهان سرمایه داری و آلترناتیو كارگری آن ریشه داشت ) در قیل و قال سوسیالیزم بورژوایی پرورش یافته درامثال آكادمی علوم شوروی به مرور فراموش شد
اورتگا نه دیروز ، نه امروز و نه هیچ وقت دیگر مارکسیست نبوده و جنبش او از سوسیالیزم مارکس فاصله ی یأس آوری داشته و خواهد داشت . ( نظر به آنكه فاز تثبیت پوپولیسم ، احداث دولت بورژوایی ست ، امروز پس از ورود اورتگا به این فاز ، این فاصله در ابعاد فاصله ی طبقاتی دو طبقه ی كارگر و بورژوا نمود می یابد !!!! ) هیچ مارکسیست و هیچ جنبش سوسیالیستی امکان آنرا ندارد که قدرت سیاسی را توسط انتخابات قانونی بورژوازی به دست آورد – گذشته از اینكه تمایلی هم به گدایی قدرت از بورژوازی ندارد - . این « مارکسیسم قانونی » همچون « برادر در تبعید » سوسیال دموکراسی مؤدب اروپا ، تا زمانی که خود را به عنوان یک ورژن « مارکسیسم » و جنبش خود را به صورت « تعبیری نوین از سوسیالیسم » جا می زند ، سیبل گذشت ناپذیر حملات چپ رادیکال را تشکیل می دهد . چپی كه با بازیابی محوریت منظر مبارزاتی طبقه ی كارگر در نقد و نفی سرمایه داری ، گسست از پوپولیسم و شبه سوسیالیسم خورده بورژوایی شرم آور نمونه هایی چون چاوز و اورتگا را در تئوری و پراتیك خود اعلام می كند
ضمیمه : بلاهت یک حواری مبتدی در تلفیق رسالتهای متضاد
خبر دیدار احمدی نژاد و اورتگا مرا وادار به افزودن این قسمت به متن اصلی ( که در شماره 5 نشریه پیشرو منتشر شده بود ) کرد . آیا باید به تاریخ اسلام آوردن اورتگا هم پرداخت ؟!! بالاخره به کدام آیین گرویده است این فرمانده « تو زرد » ؟
موجود عجیبی ست پوپولیست !!!! اما علی رغم تمام خلقت عجیبش و اینکه گاه با الگوهای متداول آدمی زادگان ( از هر قماش سیاسی که می خواهند باشند ) جور در نمی آید ، این رفتار ناشناخته نیز از یک سلسله قوانین مشخص پیروی می کند . خوشبختانه ما ادبیاتی را قبل ازاین رویداد تهیه کرده بودیم که اکنون می توانیم به آن رجوع کرده و اورتگا را رفتار شناسی کنیم
این مرد نمونه ی انضمامی تمام عیار- و با اینهمه کودن - همان تضاد لاینحل جنبشهای پوپولیستی در فاز تثبیت است که در مقاله ی « ریتم تثبیت دولت پوپولیستی » مفصل تر به آن اشاره کرده بودم . گویا کلیت آن تضاد یکجا و بدون واسطه در شخصیت این بشر جمع شده است . هنوز جوهرپیام همکاری بوش به اورتگا ( در جواب چشمک زدن های پیاپی اورتگا به آمریکا در خلال مبارزات انتخاباتی اش ) خشک نشده است ( ن . ک اعتماد ملی ، پنج شنبه 21 دی ماه ) با این همه ریاست جمهوری نیکاراگوئه با پخش سرودهای انقلابی همچون « ال پوئبلو » به استقبال احمدی نژاد می آید
گویا می بایست از طرفی به عقبه ای نگاه کند که به او به چشم یکی از تاریخداران مبارزه با امپریالیسم می نگرد و اکنون این عقبه ( که امروزچنان یتیم شده که پدری چون احمدی نژاد را برای خود برگزیده است !! ) به او رأی داده و از طرفی هم باید جامعه آشوب زده نیکاراگوئه را به سرمایه داری تحویل دهد . برای اولی احمدی نژاد را می خواهد و برای دومی بوش را !! احمدی نژاد را می خواهد تا در نبردی که بر سر تعیین رژیم و تقسیم قدرت سیاسی جهان شکل گرفته است به اردوگاه باج خواه ضد آمریکایی بپیوندد و بوش را می خواهد تا شرایط اولیه بقا در این پیکار را برای خود فراهم کند . ( سرمایه هایی که موجودیت اورا در پیکارهای جهانی سرمایه داران بزرگ تضمین کند !! ) هم از توبره می خورد و هم از آخور!! گاه به میخ می زند و گاه به نعل ! اگر به جای احمدی نژاد ، بوش به این کشور سفر کند ، فکر می کنید اورتگا اورا هم سوار بر اتوموبیل برای گردش به بیغوله های « کاخ واقعی ریاست جمهوری اش » - جایی که احمدی نژاد را به سیاحت آن برد - ببرد ؟
اما به نظر نمی رسد که بقیه هم به اندازه ی او احمق باشند !! حداقل شخصا ً فکر نمی کنم که آمریکا ( وشاید اردوگاه پوپولیسم ) به او اجازه این دوطرفه بازی کردن را بدهد . یک و بام و دو هوا نمی شود ! به زودی باید انتخابی مشخص بکند و یکی از این دو رسالت را به دوش طیفی دیگر از اپوزیسیون قانونی کشورش بگذارد
2 comments:
وبلاگ "حزب کمونیست کارگری، سیالیسم همین امروز!" به روز شد.
حضور حزب کمونیست کارگری کجاست؟
سلام
مطالبتون خیلی جالب هستند .... بخصوص مجرم لباس قربانی بر تن می کند ... اما در مورد اخیرتون اینکه آدمها تغییر کنند بد نیست این بده که خودشون هم نمیدونن کدوم هستند ... اینورین یا اونوری .... .شاد وپیروز باشید
Post a Comment