«رهايي زنان ايران از هرگونه بردگي را تنها انقلاب پرولتري جهاني ميسر خواهد ساخت»
(موقعيت زن ايراني/ آواتيس ميكائيليان (سلطانزاده))
كمپين يك ميليون امضا، براي تغيير قوانين تبعيضآميز از لحاظ محتوا مبتني بر درخواست از مجلس شوراي اسلامي براي تغيير قوانين طلاق، حضانت، ديه، شهادت، ارث، پوشش، سنگسار و قوانين حامي قتلهاي ناموسي است. اما اين خواست تغيير قوانين تنها نماي ظاهري كمپين را نشان ميدهد. براي شناخت ماهيت كمپين بايد به كالبدشكافي متن آن پرداخت
كمپين، رويكردي مذهبي دارد و اين در چند بخش آن آشكار است، از جمله: نگرش كمپين به اجتهاد كه تغيير در وضعيت موجود را منوط به نصب فقهاي همراه با مقتضيات اجتماعي از سوي رهبري در شوراي نگهبان ميداند؛ درخواستهاي خود را منطبق با اجتهاد پوياي مجتهداني چون «صانعي» و «بجنوردي» اعلام مينمايد، در مسئلهي پوشش با نگاه فقهي مبتني بر حق اقليتهاي مذهبي (و نه رد كامل حجاب اجباري و بيان صريح آزادي پوشش) تعيين موضع مينمايد و در مسئلهي ديه، به جاي بيان خواست لغو قصاص، با پذيرش ساختار مذهبي مجازاتها، تنها خواهان برابري در اعمال آن است. از اين رو، از همان ابتدا مُهر نگرش خاصي (مشخصا روشنفكري ديني) بر كمپين خورده است.
كمپين عليرغم ادعاي اصلاح از پايين، آن جا كه ابزار اعمال فشار بر حكومت را براي تغيير قوانين، دخالت سازمانهاي جهاني براي پيگيري اجراي تعهدات بينالمللي حكومت ايران اعلام مينمايد، به فشار از خارج تكيه دارد.
از اين دو پايهي كمپين ميتوان به شيوهي كمپين يعني بندبازي بين اصلاح حكومتي و امريكا پي برد و ادعاي «اصلاح از پايين» آن را مردود شمرد. حتي با پذيرش شكلي اصلاح از پايين، مسئله حل نشده است چرا كه اصلاحات از پايين تنها امري معطوف و محصور در شكل حركت نيست، بلكه به افق حركت و همراستايي آن با منافع اقشار پايين (يعني اقشاري كه قرار است حمايت آنان جلب شود) بستگي دارد. از اين رو، آن دست از به اصطلاح چپهاي ليبرال كه مفتون شكل كژدار و مريز و جنبشي كمپين شدهاند، ره به بيراهه بردهاند.
از آن جايي كه كمپين يك پديدهي انتزاعي نيست و درون آن يك فرايند اجتماعي و با همراهي جريانهايي و در تقابل با جريانهاي ديگر قرار دارد، ميتوان از متن كمپين فراتر رفت و ماهيت آن و جريانهاي حامياش را بيشتر شناخت
كمپين از طرحهايي مشابه در مراكش و الجزاير تقليد شده است. در اين موارد، دولتهايي ليبرال بر سر كار بودند كه موافق با تغييرات درخواستي بودند اما عزم پيگيري آن را نداشتند و اين كمپينها در آن جا اين عزم را ايجاد كردند. بديهي است كه دولتهاي ليبرال مراكش و الجزاير را نميتوان با اسلام سياسي در ايران مقايسه كرد، از اين رو بايد بگوييم كه روياهاي ليبرالهاي وطني، اوهامي بيش نيست
كمپين نگرشي محدود به مسئلهي ستم جنسي دارد و تنها آن را در حوزهي حقوقي محصور ميداند و عوامل اقتصادي وعرفي را ناديده ميگيرد. اما چرا؟
به دليل آن كه توجه به اين عوامل، مستلزم خواست براي تغيير ساختارهاي مسبب آن است و ليبراليسم چنين قصد و عزمي نه تنها ندارد بلكه دقيقا برعكس، خواستار تداوم و حفظ آن است. اين جا است كه بهتر است ليبرالهاي وطني، زحمت تعارفاتي نظير «ميتوان موافق بود كه نظام سرمايهداري كنوني از ريشه بيمار است» را به خود ندهند
دو نيروي حامي كمپين ليبرالها و روشنفكران ديني ميباشند. جريان اول به صراحت اعلام ميكند كه «ما نيروهاي ليبرال را به دوري از هرگونه عمل سياسي راديكال فراميخوانيم» و يا «جريان ليبرال از هرگونه فعاليت پركتيك [منظور آقايان پراتيك است] انصراف ميدهد» و به جاي آن خطاب به معشوقهاش (عمو سام) ترانههاي عاشقانه ميسرايد و با خود زمزمه ميكند:
رواق منظر چشم من آشيانهي توست كرم نما و فرود آ كه خانه، خانهي توست
در پستوي تئوريكش!!! خلوت گزيده است ومنتظر تجاوز بشردوستانه نشسته است
جريان دوم هم به آن جا رسيده است كه فشار از پايين، چانهزني در بالا را تند ميداند و راه عافيتِ «جلب اعتماد جناح حاكم» را برگزيده است؛ در مقابل جنبش پيشروندهي زنان، از از خانواده و احكام فقهياش آه و ناله ميكند و در زير عباي «خانوادهي دموكراتيك» و «خانوادهي مدني» به جنبشي كه ديگر اعتنايي به آواهاي ناموزون تريبونهاي رنگارنگش ندارد، موعظههاي حكيمانه ميكند
اين جريانات كه باوري به حركت جنبشي و اصلاح از پايين ندارند، نميتوانند پرچمدار آزادي زنان در ايران باشند. در ضمن امروز ديگر نميتوان از دو شيوه صحبت كرد چرا كه تا چندي پيش جريان ليبرال از شيوههاي مبارزهي خود (نافرماني مدني، رفراندوم) داد سخن ميداد و در ظاهر ژستي راديكال به خود ميگرفت اما امروز ديگر نقاب خود را كنار گذاشته است و به مجتهدان اصلاحطلب دخيل بسته است
كمپين همانگونه كه مدافعانش به صراحت بيان ميكنند، هدفش از كنار هم قرار دادن اقشار گوناگون زنان از كارگر، استاد، خانهدار و… در زير پرچم برابري حقوقي (يعني افق فمينيسم ليبرال) كم رنگ كردن مرزهاي طبقاتي است. به ليبرالها توصيه ميكنيم در دفاع از خود بند را به آب ندهند. چه چيز بهتر از اين بيان ميتواند ماهيت كمپين يعني سرپوش گذاشتن بر تضاد طبقاتي را آشكار كند؟چرا فمينيستهاي ليبرال اين چنين براي پرچمسازي براي حركتهاي زنان خود را به آب و آتش ميزنند؟ مگر جز اين است كه با پيشروي جنبش زنان، درخواستهاي راديكال در آن طرح گشته بود؟ مگر جز اين است كه در 8 مارس 2005 (اسفند 84) WMW (حركت جهاني زنان) با خواستِ مبارزه با فقر و مبارزه با جهانيسازي نئوليبرال در جنبش زنان آغاز به كار كرده بود؟ از اين رو مسئله فمينيستهاي ليبرال نه تغيير در قوانين تبعيضآميز بلكه احياي هژموني از دسترفتهشان در جنبش زنان است كه آنها به طرح كمپين وا ميدارد و اگر نه نيروهايي كه چنين مشي پاسيفيستي و دوري از كنش سياسي را برگزيدهاند به چنين تكاپويي نميافتادند
محمد كريم آسايش
برگرفته از نشریه دانشجویی پیشرو