Sunday, February 18, 2007

قانون ستیزی جنبش دانشجویی از منظر خاص منافع طبقه کارگر

همه جا و همیشه، شرایط و وسایل قدرت اقتصادی اند که «قهر» را به پیروزی می رسانند و بدون آنها قهر، موجودیت خود را از دست خواهد داد و هر کس که بخواهد طبق اصول دورینگی مسایل مربوط به جنگ را از موضع مخالف اصلاح کند، چیزی جز تنبیه نصیبش نخواهد شد
انگلس، نقش قهر در تاریخ،1887


تا به امروز تزهای مارکس و انگلس به مثابه پایه های استوار تئوری انقلابی پذیرفته شده بودند، لیکن اکنون سر و صداهایی از جهات مختلف بلند شده مبنی بر اینکه این تزها ناکافی و کهنه می باشند .
ما کاملا بر روی اساس تئوری مارکسیستی ایستادگی می کنیم که... وظایف واقعی یک حزب انقلابی سوسیالیستی را روشن ساخت: متشکل نمودن مبارزه طبقاتی پرولتاریا و رهبری این مبارزه که هدف آن تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و سازمان سوسیالیستی جامعه است، نه اختراع برنامه هایی برای تغییر رویه ی جامعه، نه موعظه گویی در مقابل سرمایه داران و انگل هایشان راجع به بهبود وضع کارگران، نه سرهم بندی توطئه ها
لنین، برنامه ها، 1899


نوسازی آگاهی پرولتاریا عبارت است از خود فرایند انقلابی
لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی،1920
جنبش دانشجویی، این «پیاده نظام» جنبش رفرمیستی موسوم به دوم خرداد، پس از شکست و اضمحلال پروژه سیاسی اصلاحات به پیشوایی محمد خاتمی که در خدمت رشد بورژوازی صنعتی در ایران بود، طبیعتا و به طور منطقی به شکست انجامیده است. همان طور که بهروز کریمی زاده در سرمقاله شماره اول پیشرو می نویسد، «انفعال دانشگاه به عنوان یک پروژه نتیجتا مشترک از زمان دولت خاتمی با تصفیه انجمن های اسلامی و دیگر تشکل های دانشجویی آغاز و در دولت احمدی نژاد... پی گرفته شد». جنبش دانشجویی طی دوران حاکمیت خاتمی «مورد شدید ترین حملات و انتقادات» از سوی اصلاح طلبان بود؛ چرا که اهدافی بیرون و بیش از اهداف دولت دیکتاتوری بورژوازی خاتمی را دنبال می کرد. به نحوی که انگلس بحث و گوشزد می کند:« هرجاکه قهر درونی ِحکومتی ِ یک کشور با تکامل اقتصادی آن در تضاد قرار گیرد_ همانطور که تا کنون تا حدود معینی تقریبا در مورد هر قهر سیاسی رخ داده است_ آنجا مبارزه هر بار منجر به سقوط قهر سیاسی شده است». به عبارت دیگر، پروژه اصلاحات و جنبش سیاسی ملازم آن تا حدی به دانشجویان امکان آزادی انتقاد و رادیکالیسم را می داد که تامین کننده منافع بورژوازی ملی باشند و همسو با آن گام بردارند. پروژه ی تغییر «ارزشهای حاکم» و توسعه ی سیاسی- فرهنگی که از سوی ایدئولوگ های دوم خرداد نظیر گنجی، علوی تبار، عبدالکریم سروش و دیگر عمال بورژوازی ملی در نشریاتی نظیر راه نو و کیان و نیز روزنامه های اصطلاحا
دو خردادی عمدتا در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 مفهوم پردازی، تبلیغ و ترویج می شد، همان نیاز به حذف موانعی بود که بورژوازی ملی بر سر راه رشد نیروهای مولد اقتصادی خود می دید. وظیفه ای که بخشی از آن_به طور خاص بخشی قهرآمیز_ به انجمن های اسلامی در دانشگاه ها تفویض شد، و دانشجویان حاضر در بحران 18 تیر درکوی دانشگاه تهران شاهد بودند که کارپردازان تحکیمی دولت چگونه جنبش رادیکال دانشجویان را از تبدیل شدن به یک بحران سراسری و برانداز بازداشتند و آن را با آگاهی تمام و توطئه گرانه عقیم ساختند. در تحلیل نهایی، جنبش دانشجویی که از سوی نویسندگان آنارشیست تلاش زیادی صورت می گیرد تا به عنوان یک جنبش راستین و قائم به ذات، اصطلاحا تقدیس شود، به مثابه نیروی اِعمال قهر سیاسی خود دولت در زمانی که به حذف موانع پیش روی رشد سرمایه نیاز داشت، عمل کرده است. اینگونه دانشجویان بازی می خورند!
ایدئولوژی تحریف گرانه بورژوازی با روشهای مختلف که کشف، رسوا سازی، و مبارزه نظری- عملی با آنها ضروری ترین و گریز ناپذیرترین مسئولیت سوسیالیست های انقلابی است، توانسته است اتحاد و انقلاب جهانی کارگران را تا به امروز به تاخیر انداخته و تئوری مارکسیستی را دستخوش انحراف، التقاط و ابتذال سازد. بر این اساس، بازسازی عملی-انتقادی سوسیالیزم انقلابی که_ به بیان صائب آن کمونیست ایرانی معاصر_ از لنین به این سو «مسخ» گشته، اجتناب ناپذیر است. این بازسازی طی روند تکاملی خود بی وقفه به مرز گذاری قاطع، صریح و شفاف میان جهان بینی سوسیالیستی و جهان بینی بورژوایی نیازمند است.
لوکاچ در ژوئیه 1920، یعنی دورانی که بخش نیرومند و سرنوشت سازی از جنبش مارکسیستی، در راستای پیروزی جهانی طبقه کارگر، بدون کوچکترین خیانت به این طبقه سرسختانه مبارزه می کرد و هنوز مارکسیسم به بخشی از اندیشه و به یکی از عناصر برسازنده واقعیت سراپا ایدئولوژیک نظام سرمایه داری بدل نگشته بود، و آگاه بود که این پیروزی «بدون یک جنگ طولانی، سرسخت و حیاتی و مماتی، جنگی که مستلزم پایداری، انضباط، استقامت، تزلزل ناپذیری و وحدت اراده است، امکان پذیر نیست»، درخصوص رمانتیسم حاکم بر فعالیت غیر قانونی در جنبش های انقلابی چنین هشدار و آگاهی داد:
این رمانتیسم به ندرت می تواند به روشن بینی فراتر از قانون گرایی فرصت طلبانه برسد. زیرا...همانند گرایش به تمام انواع کودتاهای نافرجام، قدرت واقعی جامعه سرمایه داری را حتی در دوره بحران آن بسیار دست کم می گیرد... در واقع وقتی به روشها و وسایل غیر قانونی مبارزه نوعی هاله قداست بخشیده شود و آنها از «اصالت» انقلابی ویژه ای برخوردار گردند، دولت موجود از اعتباری قانونی، اعتباری بسیار فراتر از یک واقعیت تجربی محض بهره مند می شود. شورش بر ضد قانون به مثابه قانون، برتری برخی از اعمال به دلیل غیر قانونی بودن آنها، به معنای آن است که در چشم کسی که به این نحو عمل می کند، حقوق همچنان سرشت اساسی خود را به مثابه ارزش و الزام حفظ کرده است...در واقع هر نظام دولتی و حقوقی و به طریق اولی نظام سرمایه داری در تحلیل نهایی بر پذیرش بی چون و چرای وجود و اعتبار قواعدش استوار است. سرپیچی از این قواعد در موارد خاص، تا هنگامی که در آگاهی عمومی فقط به صورت موارد خاص جلوه گر می شوند، هیچ خطر ویژه ای برای دولت ندارد. داستایفسکی در خاطرات خود از سیبری به درستی یادآور می شود که هر جنایت کاری(بی آنکه دچار پشیمانی شود) خود را محکوم احساس می کند و آگاهی کامل دارد که قوانینی را زیر پا گذاشته است که برای خود او نیز به اندازه دیگران معتبراند. بنابراین هرچند انگیزه های شخصی یا فشار اوضاع و احوال او را به سرپیچی از قوانین کشانده اند، اما آنها در نظرش همچنان معتبراند

رویزیونیست های مارکسیست نما یا همان کارپردازان مارکسیست بورژوازی نقد آنارشیستی از دولت، قانون و حقوق را با مارکسیسم در می آمیزند و با شگرد اشغال یک جای خالی در سازوکار دولت و جامعه بورژوایی تحت لوای مارکسیسم نیروهایی را که باید صرف انقلاب رهایی بخشی پرولتاریا شود، به خود اختصاص می دهند و به این نحو به کارگران پشت کرده، به چشمشان خاک می پاشند و نه تنها به بقای نظام موجود یاری می رسانند، بلکه عملا آن را برمی سازند وحتی تداوم آن را تضمین می کنند. مثال برجسته برای این رسواسازی لنینیستی، سیاستمداران، فیلسوفان، مقامات مذهبی، منتقدان فرهنگی و هنرمندانی هستند که با لفاظی های پرطمطراق، سرمایه داری و دم و دستگاه دولت را به باد فحش و ناسزا می گیرند در حالی که دودستی به امتیازات نظام چسبیده اند و حال آنکه خود ایدئولوگ های اصلی نظم مستقراند. بر اساس این ملاحظات، سیاست قانون گرایی جنبش دانشجویی و سیاست قانون گریزی یا قانون ستیزی این جنبش در تحلیل نهایی سیاست بورژوایی جنبش دانشجویی و هرگونه تضاد میان این سیاست ها از منظر خاص منافع طبقه کارگر، صرفا تضادی صوری است.
اینکه دانشجو مطیع الزامات نظام آموزشی و کمیته انضباطی باشد یا علیه آن مبارزه کند، هیچ کدام به خودی خود نمی تواند یک سیاست مارکسیستی درست باشد. مسئله اصلی اتخاذ تاکتیکی است که تابع الزامات «لحظه ای» باشد: «تاکتیکی واقع گرایانه و هوشیارانه ...که تمام وسایل قانونی و غیرقانونی را به تناوب به کار برد و همواره فقط هدف نهایی پرولتاریا را راهنمای خود قرار دهد». مساله اصلی رهایی یافتن از فرمهای زندگی آفریده سرمایه داری ست به نحوی که تاثیر این فرم ها در مقام نیروهای محرک بر اعمال ما «کاملا خنثی شوند
محمد میرآبادی

3 comments:

Anonymous said...

سلام رفقا منتظر لیتک شما هستیم
به امید دنیایی بهتر
با گرم ترین درودهای رفیقانه

Anonymous said...

م

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.