Sunday, January 7, 2007

ریتم تثبیت دولت پوپولیستی (مهدی گرایلو) برگرفته ازشماره جدید نشریه دانشجویی خاک

ریتم تثبیت دولت پوپولیستی

مهدی گرایلو
دانشجوی فیزیک دانشگاه تهران

ما پیش از این درباره ی پوپولیسم – جنبش ، ایدئولوژی و دولت مبتنی بر آن – صحبت کرده بودیم . به خصایص جنبش پوپولیستی ، به عنوان حرکتی که توان جمع آوری نیروهای اجتماعی در ابعاد گسترده ی توده ای در امر مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی را داراست ، اشاره کردیم و گفتیم که هنگامیکه طبقه ی کارگر از متشکل شدن در سازمانی استقرار یافته بر خط رادیکال « نقد پرولتری سرمایه داری » عاجز است ( و این عجز می تواند محصول فراهم نبودن شرایط عینی برای سازمان دهی طبقه و یا ناپختگی صدر پیشتاز پرولتاریا باشد ) پوپولیسم بیش از هر زمان دیگر می تواند اعتراضات توده ای مردم را نمایندگی کند .

گفتیم که پوپولیزم ، بنا به درکی که لنین به واسطه ی مبارزه ی تئوریک و عملی گسترده با این پدیده به آن نائل شده بود ، چیزی جز« نفی سرمایه دارانه ی سرمایه داری » نیست و در مقام اپوزیسیون سیاسی – و نه آلترناتیو اجتماعی ِ - نظم موجود کاپیتالیستی ، خود عمیقا ً به حفظ چارچوبهای این نظام نیازمند است . ونیز گفتیم که پایگاه اجتماعی این جنبش را عمدتا ً« خرده بورژوازی معترضی » تشکیل می دهد که در برابر صدمات ناشی از دیکتاتوری افراطی سرمایه داری وابسته به امپریالیسم حاکم بر کشور محیط پرورش اش بر بدنه ی این پایگاه ، « مقاومت » می کند .

این « مقاومت » ، در دوره ای که بحران پیکره ی جامعه تحت سلطه را درنوردیده و لذا گسترش دامنه اعتراضات طبقه كارگر و اقشار فرودست جامعه بالعینه مشهود است ، با بسیج کردن نیروی اعتراضی توده ای پشت شعارهای « عوامفریبانه » خود – که گاه با رنگ و لعاب و ظاهر نوعی شبه سوسیالیزم مبتذل و به غایت بی محتوا ( نظیر سوسیالیزم عربی عبدالناصر ، قذافی و... ) به فریبندگی بیشتری مجهز می شود - ، به فاکتوری « مهاجم » با سویه ی مصادره ی قدرت بدل می گردد . این تهاجم ممکن است به پیروزی انجامیده و جنبش به باند « تأسیس دولت » فرود آید .

فاز تثبیت پوپولیسم : تضاد ملزومات سرمایه داری و مطالبات جنبش

تشکیل دولت پوپولیستی ، آغاز پروسه ی آشوبناکی ست که در چشم انداز آینده ی کاری دولت ، « نمایندگی خواسته های بدنه ی توده ای جنبش » را به ناگزیر در تقابل ضروری با « تثبیت مجدد قدرت بورژوازی » قرار می دهد : خرده بورژوازی ازاحداث ساختار سیاسی مستقلی که بتواند ارضای منافع خود را توسط اعمال قدرت دولت مبتنی بر این دستگاه ، به بقیه جامعه ( اعم از پرولتاریا یا بورژوازی ) تحمیل کند ، عاجز است ( چیزی به نام دولت خرده بورژوایی وجود ندارد ) . از طرفی تحویل دادن قدرت به پرولتاریا به مفهوم انهدام شرایط ادامه حیات خرده بورژوازی خواهد بود . چرا که پرولتاریا با در دستور کار قرار دادن « امحاء مالکیت خصوصی » مالکیت خرد را نیز- به عنوان ورژن تاریخا ً واپس مانده تر مالکیت در قیاس با مالکیت بزرگ بورژوازی - مورد حمله قرار می دهد .

خرده بورژوازی از تبعات دست و پاگیر نظام سرمایه داری ست و بقای آن منوط به حفظ ملزومات بازتولید سرمایه و قدرت سیاسی محافظ آن است . از این رو تمایل طبیعی حاكمیتی كه پس از پیروزی جنبش خرده بورژوازی رادیكال تحت لوای پوپولیسم و یا سوسیالیزم خلقی تأسیس شده است ، با برملا شدن این حقیقت که اعمال قدرت اقتصادی سرمایه جهانی ، هر سیستم غیر سوسیالیستی را ناگزیر به پذیرش پروسه ی جذب در نظام سرمایه می کند ، به آن است که هرچه سریعتر قدرت را به صورت ساختار متعارف « سرمایه داری مطلوب دنیای کاپیتالیسم » نوآرایی کند . اما این امر جز با نفی منافع مادی و تفوق سیاسی همان قشری كه جنبش پوپولیستی و ایدئولوژی اش از دل آن بیرون آمده بود ممكن نیست . این تضاد دائمی – بین انگیزه ی حفظ برتری سیاسی و منافع جنبش از یک سو و لزوم احداث مجدد ساخت سیاسی منطبق با منافع بورژوازی ( به منظور بقای سیستم در مناسبات بین المللی سرمایه داری ) از سوی دیگر – همواره جامعه تحت حاكمیت دولتهای پوپولیستی را دستخوش كشمكش های فرساینده و تحولات متناوب در سطوح بالا و پایین قدرت می كند . هستی و پایه های عینی تکوین این حاكمیت ، براعلام موجودیت سیاسی و عرض اندام انکارگرانه در برابر هژمونی سیاسی قاطع امپریالیسم بر جهان ، با طلایه داری شعارهای « هَل مَن مبارز ؟ » خرده بورژوازی – که به سركوب و ستم حكومت ِ ( وابسته به امپریالیسم ِ) قدیم اعتراض دارد – استواراست . اما فرایند ضروری جذب دوباره در بازار جهانی سرمایه – به عنوان یگانه راه حل پیشاروی حكومت جدید برای بقا و حفظ قدرت نویافته اش در جهان سرمایه داری – خود نفی هستی و موجودیت سیاسی و اجتماعی پوپولیسم و کرنش در برابر همان هژمونی امپریالیستی را معنی می دهد .


در حالی كه دولت مدام بین این دو سویه دست و پا می زند ، حاكمیت در پروسه ای طبیعی به دو قطب پلاریزه می شود كه یكی اصرار بر ضد امپریالیسم پوپولیستی و « نفی خرده بورژوایی – و در تحلیل نهایی سرمایه دارانه ی – سرمایه داری » را نمایندگی می كند و دیگری در شمایل یك بورژوازی لیبرال « ادغام جامعه در نظم بین المللی سرمایه » را سرانجام ناگزیر كشور و قدرت سیاسی قاهر بر آن می داند . تمامی عرصه های منازعات سیاسی كشور – به ویژه انتخابات قوای مجریه و مقننه – به صحنه ی رویارویی این دو قطب تبدیل شده و بسته به موقعیت نظام – در سطح داخلی و بین المللی – گاه به پیروزی یك قطب و گاه به برتری دیگری می انجامد . اما رویارویی دولت پوپولیستی با جهان خارج ( و عمدتا ً غرب ) پیش از آنکه به صورت « جنگ منافع اقتصادی » بروز پیدا کند ، در قالب « کشمکش بر سر کسب برتری سیاسی در جهان در قیاس با طرف دیگر » نمود می یابد . زیرا اگرچه در تحلیل نهایی آنچه رویدادهای سیاسی جهان را نیز رقم می زند ، حفظ موقعیت برتر طبقات حاکم به منظور تحکیم پایه های منافع مادی اشان است ، لیکن در شرایط بحرانی و انقلابی ، « سیاست حفظ این برتری – چه در ابعاد داخلی و چه خارجی - » بر منافع اقتصادی طبقه ی حاکم رجحان می یابد . به عبارت دیگر ، طبقه ی حاکم ( و در سطح بین المللی ، قطب برتر ) گاه برای آنکه موقعیت بالا دست و هژمونی همه جانبه خود بر بقیه جامعه ( و جهان ) را حفظ کند ، حاضر است به طور مقطعی از برخی محاسبات و برآوردهای اقتصادی در رفتار سیاسی خود ، صرفنظر نماید . و این به آن معناست که در چنین شرایطی « سیاست از اقتصاد پیشی می گیرد » . مطالعه و تحلیل رفتار سیاسی پوپولیسم ، به ویژه زمانی که از داخل و خارج به شدت تحت فشار بوده و دائما ً به سرنگونی تهدید می شود ، تنها با در نظر گرفتن این اصل ممکن است .

مرحله ی صعودی منحنی سینوسی این تغییرات درتركیب دولت ، با عروج یكی از دو قطب آغازشده و فاز نزولی آن ، به دنبال رشد و گسترش نارضایتی های توده ها از ناتوانی قطب مذكور در برآورده كردن خواسته های مردم و از دست دادن اعتبار سیاسی اش ، و به موازات سربرآوردن و کسب توجیه سیاسی و اقتصادی دوباره قطب مقابل فرا می رسد . گذار چند باره از فراز و فرود بی حاصل این منحنی می تواند مقدمات صف بندی مستقل مردم در برابر كل حاكمیت ( كه دولت تنها بخشی از آن است ) را فراهم آورد .

این ریتم حركتی ،‌ كه گاه با انقلاب یا كودتا بر علیه حكومت وابسته به امپریالیسم گذشته (‌همانند الگوی ایران یا حكومتهای ناسیونالیسم عربی مصرو عراق ) و گاه با دست یابی به قدرت از طرق كم خطرتر رفرمیستی (‌ مدل ونزوئلا و دیگر تجربه های موسوم به انقلاب صندوق رأی ) شروع شده و سپس به تقریب بر منحنی مذكور به حركت در می آید ، ‌مشخصه دینامیكی قدرت سیاسی رژیمهای پوپولیستی می باشد .

این امكان وجود دارد كه قطب هوادار سرمایه داری جهانی ،‌ با تصرف امكانات قدرت و دستگاه دولتی ،‌طی یك پروسه زمانبر كشور را به دنیای سرمایه تحویل دهد . چنین امری بستگی به توان و موقعیت قطبین حاكمیت در لحظه مورد بحث دارد . رویدادهای اخیر خاورمیانه – به ویژه حوادث اخیر لبنان پس از ترور حریری – نشان داد كه نمونه پوپولیستی قدرتمند اسلام سیاسی در منطقه به راحتی چنین اجازه ای را به قطب مقابل نمی دهد . نیروی مادی اسلام سیاسی در منطقه بیشتر و بزرگتر از آن است كه هواداران پیوستن به دنیای سرمایه داری توان حذف كامل آن را از عرصه ی سیاسی منطقه داشته باشند . به عنوان یك جنبش – با تمامی ادوات ایدئولوژیك خود – اسلام سیاسی عكس العمل شدید خرده بورژوازی و بورژوازی كوچك منطقه در برابر اعمال قدرت مستبدانه امپریالیسم می باشد كه به دلیل سنگینی بیش از حد تحمل این اعمال قدرت بر مردم منطقه – كه گاه به مرحله تهاجم وحشیانه ی نظامی (‌ به عنوان مثال حمله به عراق و لبنان ) نیز می انجامد - از پشتوانه گسترده توده ای بهره مند می شود .

برای روشن تر شدن بحث در بخش بعدی به ذكر چند نمونه از رفتار و اوضاع سیاسی پوپولیسم خاور میانه می پردازیم .

( یاد آوری یك نكته ضروری ست و آن اینكه آنچنانكه در بحثهای گذشته مان - عمدتا ً در نشریه دانشجویی پیشاهنگ - به تفصیل بیشترذكر شده بود ،‌ پوپولیسم عارضه ای ست كه گاه در شمایل نوعی سوسیالیزم ظاهرا ً رادیكال نیز بروز می كند . بسیاری از جنبشها و دولتهایی كه با برافراختن پرچم چیزی موسوم به « سوسیالیزم خلقی » حداقل در نیم قرن گذشته ،‌ عملا ً‌ - خواسته یا نا خواسته – در جهت تثبیت موقعیت برتر سیاسی و هژمونی ایدئولو‍ژیك طبقه و اقشاری غیر از طبقه ی كارگر مبارزه می كنند ،‌ مشمول این حكم می شوند . ماركس در فصل سوم مانیفست كمونیست به معرفی و دسته بندی مختصری از این قبیل سوسیالیزم های غیر كارگری ( سوسیالیزمهای غیر ماركسیستی ) پرداخته و بیان داشته است كه این ورژنهای سوسیالیزم ،‌ نه صورت دِفرمه و انحرافی جنبش سوسیالیستی كارگری ،‌ بلكه اساسا ً‌ جنبشهایی با پایه های اجتماعی و طبقاتی متفاوت و گاه متضاد با سوسیالیزم علمی – به عنوان نظرگاه انقلابی طبقه كارگر- می باشند . مطالعه مجادلات مفصل و رویارویی های هنرمندانه ی لنین – در سطوح تئوریك و عملی – با پوپولیسم و نارودنیسم روس ،‌ می تواند تصویر دقیق تری از ماهیت این جنبشها و نوع نقد ماركسیستی از آنها به دست دهد

انتخابات شوراها

شكست طیف احمدی نژاد – به عنوان نماینده ی اسلام سیاسی و هسته ی اصلی قطب مقاوم حاكمیت در مقابل پروسه ذوب در بازار جهانی سرمایه - در انتخابات شوراها ، ظاهرا ً‌ آغاز مجدد مرحله ی نزولی حركت این قطب ( پس از طی فاز صعودی آن در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ) ، ‌به موازات عرض اندام دوباره ی قطب مقابل می باشد . پیروزی های متعدد اسلام سیاسی در منطقه – و حتی در سطح جهان – در طول چند سال گذشته ، شاخه ایرانی این جنبش را – به عنوان مادر قدرتمند جنبش كه تبدیل به نظام شده است – به نقطه ی اوج موفقیت های خود رسانیده بود . فضای بین المللی و اعمال فشار گسترده ی امپریالیسم بر كشورهای عقب مانده جهان ( آمریكای لاتین و خاور میانه ) از یك سو و ناتوانی امپریالیسم در مهار جنبشهای پوپولیستی گوناگونی كه در این نقاط جهان در برابر سیاستهای قلدرانه اش عروج كرده بودند ، از سوی دیگر ،‌ پیروزی احمدی نژاد را در عرصه ی سیاسی ایران به غایت تسهیل كرد .

اما اصرار بر مخاصمه با جهان سرمایه داری ،‌ دولت را در وضعیتی محاصره شده قرار داد كه محصول آن ناتوانی فاحش دولت در اداره ی اوضاع اقتصادی جامعه بود . فاز تثبیت پوپولیسم ،‌ همیشه با این معضل روبروست ؛ پوپولیسم سیادت سیاسی ابرقدرتهای جهان سرمایه داری را به چالش کشیده و متعاقبا ً پاسخ محکم امپریالیسم به آن درقالب محاصره ی سیاسی و اقتصادی و گاه تهدید نظامی متجلی می گردد . به عبارتی از آنجا كه تصمیم نه بر گذار از سرمایه داری و پایه ریزی زندگی اجتماعی سوسیالیستی ، بلكه برباقی ماندن در مناسبات سرمایه داری – به عنوان یگانه مناسباتی كه پوپولیسم ( جنبش و دولت آن ) در چارچوب آن ماندنی ست - می باشد ، نابسامانی های زندگی اجتماعی مردم آن جامعه در پی رویارویی سیاسی حکومت پوپولیستی و امپریالیسم ، به همراه مسدود شدن شریانهای ارتزاق اقتصادی جامعه دائما ً‌بازتولید می شود . چنین شرایطی بلافاصله توده هایی را كه در لحظات رشد جنبش ( قبل از عیان شدن معضلات فاز تثبیت ) به اردوگاه پوپولیسم رأی داده بودند ،‌ از پشت سر آن حذف می كند . افول احمدی نژاد خیلی زودتر از آنچه كه فكرش را می كرد فرا رسید .

پوپولیسم به محض رسیدن به قدرت ، با تحمیل نوعی زیست سرمایه دارانه ی ویژه به جامعه - كه با این حال با شمایلی خصمانه با جهان سرمایه داری روبرو شده و به علت اصرار بر تقابل سیاسی با سرمایه جهانی ، سدی در برابر رشد و حركت طبیعی سرمایه در كشور می بندد و لذا با به چالش كشیدن هژمونی و تفوق سیاسی امپریالیسم بر جهان ، كشور را دستخوش محاصرات سیاسی و اقتصادی می كند - از برآورده نمودن شعارهای « عدالت محورانه و مردم فریبانه اش » در می ماند . این درست زمانی ست كه پشتوانه توده ای خود را به همان سرعتی كه به دست آورده بود ،‌ از دست میدهد .

فلسطین و منازعه فتح و حماس

حماس به عنوان چهره ای دیگر از جنبش پوپولیستی اسلام سیاسی در منطقه پس از آنكه سال گذشته توانست دولت خودگردان را از دست فتح بیرون كشیده و برای نخستین بار در تاریخ فلسطین «‌ دولت غیر فتحی خودگردان » را تشكیل دهد ،‌ بلافاصله با محاصره ،‌تحریم و حمله ی سیاسی همه جانبه ی جهان سرمایه داری روبرو شد . چرا كه حاضر نبود « دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد » ( برخلاف فتح كه در شناسایی رسمیت اسرائیل مانع چندانی نمی دید ) . حماس تنها جنبش فلسطینی بود كه موجودیت خود را برای مردم فلسطین تنها در« مبارزه نظامی علیه اسرائیل » خلاصه نمی كرد . تلاش حماس برای هرچه بیشتر توده ای شدن در میان مردم ، این تشكیلات را به صورت سازمانی چند منظوره كه علاوه بر مقاومت در برابر صهیونیسم ، به امور اقتصادی و نیازهای اجتماعی مردم نیز با قوت هر چه تمام تر می پردازد ، در آورد و این چنین بود كه حمایت گسترده ی مردم را به خود جلب كرد تا سرانجام دولت فلسطین را به دست گرفت (‌حركت صعودی حماس )

اما به محض تشكیل دولت و پافشاری بر اصول ایدئولوژیك خود ( كه پایه های سیاسی این ایدئولوژی را ما قبلا ً‌در نوشته هایی دیگر نشان داده و در آینده نیز دوباره به آنها خواهیم پرداخت ) محاصره ی فلسطین توسط امپریالیسم را تسریع كرد . بارزترین نمونه این محاصره وحشیانه ی مردم توسط امپریالیسم ، قطع كمكهای مالی دول غرب به فلسطینیان بود ( این كمكها پیش از این به سبب خوش خدمتی های فتح به غرب ، تقدیم این سازمان می شد )

كاركرد ایدئولوژی رسمی حماس محدود به احداث « یک نظام ارزشی » نمی شود ، بلكه تبیین ارزشی و عرفانی یک همآورد طلبی سیاسی و اعلام موجودیت پیروزمندانه ی سیاسی نیرویی پوپولیستی و ضد امپریالیستی با منافع مادی مشخصی را به عهده دارد كه حماس نماینده آن است . لذا اصرار او بر این اصول از ضرورتی عینی حكایت می كند .

محاصره و فشار اقتصادی تحمیلی غرب به مردم رنج كشیده ی فلسطین ، پایه های نارضایتی مردم از دولت حماس را بر زمین كوبید. بلافاصله فتح از فرصت استفاده كرده و بحث دولت وحدت ملی و انتخابات زودرس ریاست دولت خود گردان را مطرح كرد . عدم پذیرش این طرحها از طرف حماس كشمكشها را گسترده تر كرده و جنگ را از تریبونهای مجادلات دیپلماتیك به خیابان های نوار غزه كشاند و سرانجام حماس به صورت مشروط حاضر به مذاكره بر سر طرحها شد . مرحله نزولی حركت حماس
لبنان :‌ حزب الله علیه 14 مارس

پس از ترور حریری و پیش افتادن نیروی ضد سوری و پروغربی كه بعدها به گروه 14 مارس معروف شد ، در فضای سیاسی لبنان و راه افتادن پروژه انقلاب مخملی در این كشور ، حزب الله توان خود را برای مهار این حركت به نمایش گذارد . از لحظه ی شكست انقلاب و در جریان منازعات گسترده ای كه بر سر خروج نیروهای سوری از لبنان و خلع سلاح حزب الله در سطح بین المللی پیش آمد ،‌ این جنبش همواره از كانالهای گوناگون تحت فشار قرار داشته است . اما حمله اسرائیل به لبنان (‌ آنطور كه خود فواد سینیوره نخست وزیر و یكی از مخالفین اصلی حزب الله و از مجریان طرح خلع سلاح این جنبش نیز گفته بود ) حزب الله را از نو متولد كرد .

این جنبش توانست در امر مقاومت و پاسخگویی به تهاجم اسرائیل و نیز در ارائه ی خدمات درمانی و رفاهی به مصدومان و بی خانمانهای جنگ ، بهتر از هر نیروی دیگرلبنانی خود را به مردم نشان دهد . این سیاست منجر به آن شد كه 85% جمعیت لبنان ( كه تنها 40 %‌ آنرا شیعیان تشكیل می دهند ) به حمایت از این جریان شیعی برخیزند . این پشتوانه عظیم توده ای اكنون به سرمایه اصلی حزب الله برای به چالش كشیدن دولت فواد سینیوره و گروه حاكم بر دولت و پارلمان لبنان كه عمدتا از اعضای گروه 14 مارس می باشند ،‌ تبدیل شده است . حزب الله خواهان كسب قدرت بیشتر در ساختمان قدرت سیاسی لبنان است و تهدید كرده است كه در صورت عدم پذیرش این خواسته توسط دولت حاكم ،‌ در جهت سرنگونی آن اقدام خواهد كرد . ( و بنا بر شواهد حمایت توده ای لازم برای این كار را نیز دارد )

اما مسلما ً‌ بعد از این تصعید احتمالی حزب الله به سمت قدرت ،‌ این جنبش همانند حماس از جانب جهان سرمایه داری ( به رهبری آمریكا ) ‌محاصره شده و به بلایایی نظیر آنچه كه گریبانگیر حماس شده است ، ‌مبتلا خواهد شد . تضادهای ذاتی این جنبش با مقوله ی فراهم كردن شرایط لازم و كافی برای یك زندگی متعارف سرمایه دارانه در لبنان – به دلیل تقابل سیاسی آن با امپریالیسم و اصرار آن در به چالش کشیدن هژمونی ابرقدرتهای سرمایه داری ، بر جهان - و نتیجتا ً محاصره ی سیاسی و اقتصادی از طرف جهان سرمایه و لذا بروز ناتوانی های آن دراداره ی اوضاع اقتصادی و اجتماعی كشور، درصورت فرود آن به فاز تثبیت ( ‌احداث دولت ) عیان خواهد شد و این احتمالا ً‌آغاز دوران افول حمایت توده ها از این جنبش و نظام آینده ی آن خواهد بود .

*‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ * *

باری پوپولیسم نه آلترناتیوی برای سرمایه داری ،‌ بلكه گاه آلترناتیو خود سرمایه داری برای گذر از بحرانهای جامعه در شرایط انقلابی ست . عارضه ای ست كه حتی اگر مانند نمونه های آمریكای لاتینی اش ، شولای مندرس « سوسیالیزم خلقی » را به دوش داشته باشد ، « سوسیالیزم مارکس » را با تمام قوایش به مصاف می طلبد . نشانه ای ست بر امكان تفوق چپ رادیكال در جامعه ای كه این پوپولیزم بر بستر نارضایتی های مردم آن از وضع موجود ، به فرصت طلبانه ترین شكل ممكن رشد كرده است و در عین حال نهیبی ست به چپی كه می بایست با حضور گسترده ، قاطع و رادیكال خود در این شرایط اعنراض آفرین ، به جای بد ریختی حكومت پوپولیستی حاکم بر جامعه ،‌ شمای متین سوسیالیزم را برای مردم به نمایش گذارد . سنتز منفی و زودرس سرمایه داری فرتوتی ست که در دیالکتیک حرکت درونی اش به مرحله ی جنینی نفی خود رسیده است . پوپولیسم بیانیه ی فسخ عنقریب حاكمیت سرمایه بر جهان را به زیر لفافه ی عوامگرایی مبتذل اش پنهان می كند ،‌ بیانیه ای كه چپ رسالت ِ تنظیم ، تأیید و اجرای مفاد آن را به عهده دارد . انهدام رادیكال و ماركسیستی پوپولیسم ،‌ در عین حال خلق و آفرینش فضایی ست كه چپ ، اعلام حضور خود را جز دراین فضا ممكن نمی بیند . مبارزه با این جنبش ،‌ این ایدئولوژی و این دولت ،‌ سهم عظیمی از کوشش طبقه كارگر برای کسب هژمونی سیاسی و اجتماعی در فرایند پیکار برای تصرف قدرت سیاسی را به خود اختصاص می دهد .

1 comment:

Anonymous said...

وب لاگ منتقد کمونیست به روز شد
www.webchap.blogfa.com