Tuesday, May 29, 2007

علیه سانسور

به علت فیلتر شدن وبلاگ آزادی برابری از این به بعد مطالب وبلاگ را در آدرس جدید وبلاگ دنبال کنید
با تشکر
وبلاگ آزادی برابری

وبلاگ آزادی برابری فیلتر شد


از سوی دانشجویان دانشگاه تهران باخبر شدیم از امروز صبح وبلاگ دانشجویی16 آذر
( آزادی برابری) از سوی سایت مرکزی دانشگاه تهران مسدود شده است و
در حال حاضر دانشجویان پردیس مرکزی دانشگاه تهران قادر به استفاده
از این وبلاگ دانشجویی نیستند.

تصاویر روز گذشته اعتراضات مردم اروپا در آلمان





Monday, May 28, 2007

به بهانه‌ی ملاقات چند دانشجوی دانشگاه مازندران با کروبی


بیژن صباغ


حزب اعتماد ملی – اپوزیسیون نمایشی حاکمیت!!! – یکی از ارگان‌هایی بود که از اتفاقات اخیر دانشگاه مازندران و دستگیری پانزده دانشجوی این دانشگاه به نفع حزب باصطلاح معترض و تبلیغ نماینده‌ی عصیان‌گرش به عنوان یک چهره‌ی ریش‌سفید اجتماعی استفاده نمود.

روزنامه‌ی اعتماد ملی چندی پیش خبری از دیدار دانشجویان بازداشت شده‌ی دانشگاه مازندران با مهدی کروبی، دبیر کل حزب اعتماد ملی چاپ کرد. در این دیدار که 4 تن از دانشجویان بازداشت شده با کروبی داشتند از او خواستند که حامی دانشجویان باشد و مسأله‌ی حمله به حریم دانشگاه مازندران را پیگیری کند. دبیر کل این حزب با محکوم کردن نهادهای خارج دانشگاهی نسبت به حمله به دانشگاه و شکستن حریم امنیتی دانشجویان، گفت: «دانشجویان باید هوشیار باشند تا بهانه به دست دیگران ندهند.» به بهانه‌ی این دیدار، ذکر چند نکته را ضروری می‌دانیم:

1. حزب «اعتماد ملی» به عنوان اپوزیسیون نرم رژیم (یا شاید پوزیسیون سخت آن!) نه تنها جایی در معادلات قدرت حاکم ندارد، بلکه فلسفه‌ی وجودیش از زمان مخالفت با انتخاب احمدی‌نژاد و حمایت لفظی از جنبش معترض دانشجویی شکل می‌گیرد. این که این حزب به لحاظ سیاسی قدرت کوچک‌ترین دخالتی را در توازن قوای جمهوری اسلامی ندارد و لفاظی‌های کروبی هم اینک تنها به سوپاپ اطمینان حاکمیت در برابر اعتراضات فزاینده به وضعیت آزادی بیان در ایران تبدیل شده است، اکنون پس از بیش از یک سال از آغاز به کار این حزب برای همگان آشکار شده است.
ساختار سیاسی ایران به دلیل تناقضات درونی و حتی شکل بوروکراتیک و قانونی‌اش، اجازه‌ی دخالت کروبی‌ها که تقدیس انتخابات ریاست جمهوری را شکسته و حضور احمدی‌نژاد در کرسی ریاست جمهوری را «تقلب واضح» می‌خوانند، حتی در روبنای سیاسی و بازی‌های اشرافی سیاست غیرپارلمانی ایران را نمی‌دهد. دولت پوپولیستی با دیدی ترحم‌انگیز به کروبی سرخورده‌ای اجازه‌ی تأسیس حزب داد که گمان می‌کرد با جنجال‌های مطبوعاتی و تبدیل شدن به یک چهره‌ی معترض می‌تواند در انتخابات آتی ریاست جمهوری نتیجه‌ی موفقیت‌آمیزتری کسب کند.

2. برخلاف عقیده‌ی کروبی که اقدامات اخیر نیروهای امنیتی در قبال دانشجویان را «ارمغان و محصول ایام اصلاحات» می‌داند، باید گوشزد کنیم که اتفاقاتی از این دست، تا زمانی که ساختار سیاسی ایران به سمت دموکراتیزه شدن میل نکند (که این خود نیازمند تغییرات بنیادین در مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم است و بعداً مفصل‌تر به این موضوع خواهیم پرداخت)، هزاران سال پس از پوسیدن لاشه‌های اصلاحات نیز به وقوع خواهند پیوست. بدنه‌ی مردمی اصلاحات در مقابله با نیروهای حافظ امنیت ملی در داخل به هیچ کجا ره نسپرد. خاتمی در مقابل ایستادن تانک روبه‌روی کوی دانشگاه تهران مجبور یه سکوت شد. جنبش 18 تیر با خفت در نطفه خفه شد و مردم امیدوار، یک بار دیگر پس از سرکوب‌های گسترده‌ی نیروهای چپ پس از انقلاب، از هرگونه تغییر در مناسبات قدرت در ایران ناامید شدند. این شاید یکی از اساسی‌ترین دلایل رأی آوردن احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری بود. احمدی نژاد که – البته – با شعار «مردم»، «عدالت» و «مهرورزی» پا به عرصه‌ی سیاست ایران گذاشت، نسبت به ناشیگری نیروهای امنیتی در قبال دستگیری دانشجویان، کوچک‌ترین واکنشی نشان نداد.
آیا این‌ها خود گواه ضعف جنبش‌های «از بالا چانه‌زن» برای تعدیل حداقل‌ترین قوانین اجتماعی برای مردم همیشه‌در‌ستم ما نیست؟

3. بنده به عنوان یکی از دستگیرشدگان، آزادی همه‌ی 15 نفر را نه در گروی درخواست زاهدی (وزیر علوم) از باباییان مبنی بر پیگیری این اتفاق و تلاش برای آزادی فوری دانشجویان می‌دانم و نه در گروی تذکر چند نماینده‌ی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب مجلس در این مورد به احمدی‌نژاد. آزادی ما بیشتر از همه مدیون همبستگی همه‌ی دانشجویان دانشگاه مازندران (بابل، بابلسر و ساری) با دانشجویان دیگر دانشگاه‌ها و حمایت همه‌ی دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب ایران از خواست‌های بحق دانشجویان دانشگاه بابل بود. در مورد اتفاقات اخیر در مازندران، حاکمیت مجبور به سر تسلیم فرود آوردن به خواست دانشجویان شد. دانشجویانی که با تدبیر خاصی که پس از تجربه‌های خونین جنبش دانشجویی در ایران پیدا کرده بودند، تصمیم به متحد شدن و تعطیلی دانشگاه‌ها گرفته بودند. این بود مهم‌ترین دلیل فشار بر حاکمیت برای آزادی 15 دانشجوی دانشگاه.

4. چانه‌زنی 4 تن از دانشجویان بازداشت‌شده‌ی دانشگاه مازندران برای پیگیری این موضوع و تضمین گرفتن از کروبی (!) خود داستان دیگری دارد. کروبی عادت دارد حرف‌های قشنگ و مردم‌پسند بزند (مثل احمدی‌نژاد)، ولی حتی به اندازه‌ی احمدی‌نژاد که بودجه‌های مجازی و نامرئی (!) به شهرستان‌های محروم کشور اختصاص می‌دهد نیز قدرت اعمال نفوذ و پیگیری مطالبات دانشجویان را ندارد. یادمان نرود که تنها جنبش دانشجویی است که می‌تواند از جنبش دانشجویی حمایت کند. و دانشجویان مدت‌هاست که دریافته‌اند باید رادیکال شد و به ریشه دست برد. این چیزی نیست که کسی بخواهد به جنبش تزریق کند، بلکه موقعیت عینی و زمینی دانشجو اقتضا می‌کند که رادیکال باشد. ما میلیون‌ها بار برای اساس‌نامه‌ی انجمن‌های اسلامی و شوراهای صنفی چانه زده‌ایم و نتیجه نگرفته‌ایم. دیده‌ایم که بارها دانشجویان خواسته‌اند تشکل‌های معلقشان را با تمسک به مسئولین دانشگاهی احیا کنند. بارها دیده‌ایم که کارگران و معلمان با جمع شدن جلوی مجلس و طرح خواسته‌هایشان و زنان با جمع کردن امضا خواسته‌اند به حقوق معوقه‌شان دست یازند و به همان اندازه شاهد بی‌توجهی مسئولین و حتی سرکوب جنبش‌های مردمی و توده‌ای بوده‌ایم. آیا دیگر زمان وارد شدن به فاز جدیدی از طرح مطالبات نیست؟
«رادیکال بودن»، تجربه‌ی عینی همه‌ی مردم نسبت به شرایط انضمامی‌شان در زیست اجتماعی (در این‌جا دانشگاهی) است: وقتی ما دستگیر شدیم، کسی نامه ننوشت، کسی از امثال قربانی و باباییان درخواست نکرد که ما را آزاد کنند و تنها چیزی که لرزه به اندام جانعلی‌زاده (رئیس دانشگاه فنی بابل) انداخت، دیدن دانشجویان خشمگینی بود که با شعار «دانشگاه تعطیل است، بیژن ما اسیر است» و «توپ، تانک، ترقه، کلاسا تق و لقه» به سوی دفترش هجوم می‌بردند. می‌گویند هنگام حمله‌ی دانشجویان به دفتر ریاست، تنها مسئولی که اندکی قوه‌ی صحبت کردن داشته، باباخانی استاد ریاضیات بوده است.

5. همه‌ی ذکاوت سیاسی کروبی در این یک جمله‌ی او نهفته است: «دانشجویان باید هوشیار باشند تا بهانه به دست دیگران ندهند.» این جمله یعنی چه؟
الف) «دیگران» برای حمله به دانشگاه و دستگیری 15 دانشجو و بازجویی‌های مکرر از آنان به بهانه نیاز دارند!!! (توجه کنید که او حتی از گفتن نام «اطلاعات» یا سران فرمانده‌ی امنیتی هم می‌ترسد و به جای آن از واژه‌ی موهوم «دیگران» استفاده می‌کند!)
ب) دانشجویان بهتر است کمی آرام‌تر و معقول‌تر برخورد کنند تا «دیگران» بهانه‌ای برای سرکوبشان نداشته باشند. آخر ما ندیده‌ایم که هیچ دانشجوی آرامی سرکوب شود!!!
ج)دانشجویان اگر در انتخابات بعدی ریاست جمهوری رأی بدهند و مثلاً من (مهدی کروبی) انتخاب شوم، دور دانشگاه را سیم خاردار می‌کشم و تدابیری اتخاذ می‌کنم که هر نیروی امنیتی (ببخشید، دیگری!) که خواست به دانشگاه نزدیک شود، بلندگوهای دانشگاه آژیر بکشد. قربانی (رئیس حراست) را هم عزل می‌کنم به جایش اکبرزاده (دادستان مهربان دادگستری بابل) را نصب می‌کنم که اطلاعاتی نیست و خیلی هم خوش‌برخورد است. این عین هوشیاری دانشجویان است!!!
د) هیچ‌کدام.
من شخصاً گزینه‌ی آخر را انتخاب می‌کنم؛ چون این جمله از درون بی‌معناست.

6. حاکمیت هم‌اکنون درگیر وصله زدن به روابطش با آمریکا برای پیوستن به بازار جهانی سرمایه و اجرای مفاد کلی اصل 44 قانون اساسی باَ موضوعیت خصوصی‌سازی ساختار اقتصادی کشور است. سیاست و اقتصاد دولتی در ایران با یک تناقض ژرف مجبور به سر فرود آوردن در برابر قدرت جهانی سرمایه‌داری به سرکردگی آمریکاست. آمریکا نگران سند چشم‌انداز بیست ساله‌ی ایران، منازعات انرژی هسته‌ای و تخطی‌های بسیار ایران از قوانین سازمانی کار جهانَی (ILO) است (چراکه در این صورت سرمایه‌ی جهانی به همه‌ی اهدافش برای استثمار نیروی کار در ابعاد جهانی نخواهد رسید) و ایران نگران حل شدن در تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی و صدمات جبران‌ناپذیر بر پیکره‌ی اقتصاد اسلامی است. صرف نظر از بعید بودن حل شدن این چندگانگی‌ها و تبدیل شدن ساختار سیاسی و اقتصادی ایران به یک ساختار معقول و نیمه اروپایی (البته تنها برای عده‌ای از مردم)؛ توجه بیش از حد حاکمیت به امر حجاب در جامعه و ظهور تفکرات چپ در دانشگاه‌ها و کارگران و سرکوب آنان مایه‌ی تعجب است. با این همه گره پیش روی اسلام سیاسی در سطح جهانی، چرا حاکمیت هنوز از کارگران، معلمان و دانشجویان می‌ترسد و آنان را سرکوب می‌کند؟ آیا این همان حاکمیتی نیست که از تسلیحات نظامی آمریکا و اسرائیل و بمب‌هایی که ممکن است به سر مردم بی‌گناه ریخته شود هراسی به دل راه نمی‌دهد و با سینه‌ی سپر سعی در دامن زدن به افکار معترض جهانی نسبت به سیاست‌های جمهوری اسلامی در قبال انرژی هسته‌ای و مسأله‌ی حقوق شهروندی دارد؟ چرا با وجود همه‌ی این مشکلات جدی، یک سوی نگاه حاکمیت هنوز به دانشگاه‌ها و کارخانه‌هاست؟

7. کروبی جریانی است که مثل خیلی از دیگر جریانات پرورژیم و حافظ منافع جمهوری اسلامی در صدد تبلیغ خود برای کسب دست‌کم یک کرسی در تصمیم‌گیری‌های حساس سیاسی می‌باشد. پس از ملاقات دانشجویان با کروبی (دانشجویانی که باید پیروزی خود را برای عقب راندن حاکمیت به دست خودشان جشن می‌گرفتند)، حاج مهدی کروبی به فکر شام شب و سکوت خانه است که زیر لوای آن می‌تواند چند بیت از اشعار حافظ را بخواند و لذتش را ببرد. روزنامه‌ی فردا هم مختصری در این مورد خواهد نوشت....

* * *

حواسمان باشد که درگیر بازی‌های سیاسی حاکمان قدرت و سرمایه نشویم. نه کروبی و نه حتی احمدی‌نژاد نمی‌توانند جلوی یورش نیروهای امنیتی به کارگران، دانشجویان، معلمان و زنان را بگیرند. پشت پرده‌ی قدرت سیاسی در ایران گروه‌های تندرویی قرار دارند که رسیدن به بیشینه‌ی سود اقتصادی برایشان از همه چیز مهم‌تر است. آنان نگران این هستند که اعتراضات و ناآرامی‌ها در سطح کشور خللی در پیوستنشان به بازار آزاد و نیروی ارزان‌قیمت کار وارد کند. تکرار می‌کنیم که کلید حل همه‌ی معضلات تنها به قفل مشت‌های آهنین همین مردم اندازه می‌شود و لا غیر.

کودکان فردا را دریابیم


حمید محبی


بنا بر آخرین آمار،‏ «سازمان جهانی کار» اعلام کرد که در ايران يک ميليون و هشتصد هزار کودک به کار اشتغال دارند! اين در حالی است که مقامات مختلف جمهوری اسلامی، بارها در اين باره اظهار داشته بودند که: امکان نظارت و بررسی اين امر به علت کمبود نيروی انسانی مقدور نيست! بنا به گزارش‏ «يونيسف»، در اوائل سال گذشته، نيز: در ايران در حدود ۲/۹ درصد کودکان به کار اشتغال دارند و به مدرسه نمی‌روند. اين کودکان بين شش‏ و چهارده ساله‌اند!


وضعيت فلاکت بار کودکان ايران، يک قصه پر غصه است که سال‌هاست دل و جان کودک دوستان و تلاش‏ گران حقوق کودکان را می‌لرزاند. به کار کشيده شدن روزافزون کودکان ، در متن بيکارسازی گسترده کارگران، دستمزدهای نازلی که کفاف حداقل‌های يک زندگی انسانی را هم نمی‌دهد، فقدان وجود حق تشکل و اعتصاب و اعتراض‏، نبود بيمه های اجتماعی و بيکاری، امنيت شغلی ،يک جهنم زمينی واقعی را برای کودکان، و خانواده های آنان، به وجود آورده است.

کار کودک، البته، در سراسر جهان سرمايه داری وجود دارد. و بی حقوقی و آزار کودکان هم، متاسفانه، بعدی جهانی دارد. اما آن چه که کودکان در ايران را، به عنوان فراموش‏ شده ترين کودکان جهان، شاخص‏ می‌نمايد و آن‌ها را در وضعيت بدتری نسبت به ساير کودکان هم سرنوشت خود در سراسر جهان قرار می‌دهد، وجود قوانين مدنی رسما کودک آزار و نقش‏ بارز آن‌ها در زندگی پر مشقت و مخاطره آميز کودکان است:

- قانون رسمی ازدواج کودکان دختر نه ساله، طبق ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی مصوب ۱۳۶۰

- قانون تنبيه کودکان، بنا به اصول فقهی ماده ۶۲۲

- قانون مجازات اسلامی، که طبق آن اگر پدری به قصد سقط شدن جنين، زنش‏ را کتک بزند و اين عمل منجر به سقط جنين شود حتی می‌تواند خواستار اجرای حکم قصاص‏ کند، اما اگر همان طفل به دنيا بيايد و پدر حين کتک کاری او را خفه کند، دادگاه می‌تواند علاوه بر پرداخت ديه، او را به ده روز حبس‏ تعزيزی محکوم نمايد.

- ماده ۱۱۷۹ قانون مدنی، که تصريح می‌کند ابوين حق قانونی تنبيه طفل خود را دارند. اما به استناد اين «حق» نمی‌توانند کودک خود را خارج از حدود تاديب تنبيه کنند (و اين حدود «تاديب»، آن اندازه‌ای از کتک زدن کودک است که منجر به مرگ وی نشود!

- اشتغال به کار کودکان زير پانزده سال، که به رغم وجود ماده ۷۹ قانون کار که اشتغال به کار افراد زير پانزده سال را ممنوع می‌کند، به طور روزافزون گسترش‏ می‌يابد ،اين قانون شامل تبصره‌ای است درباره کارهايی که ماهيت‌شان برای کودکان زير هجده سال زيان آور است و هم چنين شامل تبصره قانونی ۱۸۸، که بنا بر آن افراد مشمول «استخدام کشوری» - کودکانی که برای دولت کار می‌کنند - و کودکانی که در کارگاه های خصوصی خانوادگی به کار مشغولند، در دايره اين قانون قرار نمی‌گيرند. در عين حال، اگر ابوين يک کودک با کارفرمای او قرارداد ببندند، چون «ولی» کودک بشمار می‌آيند، حق واگذاری و اجاره دادن فرزند خود به صاحبان کارگاه های خصوصی را دارند.

کودکان در ايران، در يک جهنم زمينی واقعی زندگی می‌کنند: آن‌ها مورد ضرب و شتم قرار می‌گيرند؛ آزارهای جنسی را تحمل می‌کنند؛ با نازل‌ترين دستمزدها در کارگاه های قالی بافی و مکانيکی و... به کار گمارده می‌شوند، تا کمکی برای تامين مخارج خانواده باشند؛ از آموزش‏ و تحصيل محروم می‌گردند؛ ... بسياری از کودکان دختر و جوان برای فرار از اين شرايط دهشت بار به خيابان‌ها روی می‌آورند، تا فصل ديگری از قصه پر غصه شان، فصلی سراسر تحقير، ضرب و شتم، تجاوز و بردگی، رقم بخورد.


روزهای: دوازدهم ژوئن، روز جهانی عليه کار کودک؛ هجدهم سپتامبر، روز رژه جهانی عليه کار کودک؛ ششم اکتبر، روز جهانی کودک؛ و بيستم نوامبر، روز تصويب کنوانسيون حقوق کودک؛ روزهایی است که در دفاع از حقوق کودکان تعیین شده است.

همه ما دوران کودکی را با تمام فراز و نشیبهایش گذرانده ایم، بخصوص آنها که فقر وگرسنگی را آزموده اند ،درک عمیق تری از گذسته بر باد رفته خویش دارند، بنا بر این بکوشیم برای بنا نهادن دنیایی برای کودکان فردا ،دنیایی که در آن عدالت را برابر تقسیم کنند و صداقت را آیین نامه مسولیت خویش در قبال جامعه تنظیم نمایند،به امید خلق یک دنیای بهتر.

سمینارخشونت وترور ناموسی – شهر سنندج


امروز یکشنبه ششم خرداد سمیناری تحت عنوان " خشونت و ترور ناموسی " درشهر سنندج برگزار شد، درسمینار خشونت وترورناموسی، ابعاد خشونت برزنان وکودکان در جامعه ازطرف سخنرانان وفعالین مدنی مورد بحث وبررسی قرار گرفت، در این سمینار بحث های محوری درزمینه قتل های ناموسی، دلائل و ریشه های تاریخی خشونت وزن ستیزی ، تبعات ترور زنان تحت لوای قتل های ناموسی، ترویج توحّش و بربریت در جامعه ، دخالت درخصوصی ترین زوایای زندگی شخصی زنان با ذره بین ناموس پرستی وغیرت، منفعت های سیاسی واجتماعی پشت سر تروریسم کور ناموس پرستی، بحث پیرامون ترور جنایتکارانه دعا وشب بو درکردستان عراق، ازطرف شخصیت ها وفعالین نهادهای مدنی ارائه شد.

این سمینار به درخواست جامعه حمایت از زنان ودیگرنهادهای اجتماعی درسالن اجتماعات خانه تشکلهای شهر سنندج برگزار گردید.

دراین نشست طورماری برای محکوم کردن ترور وخشونت برزنان برای جمع آوری امضا ازطرف جامعه حمایت از زنان آماده شده بود که شرکت کننده گان درسمینار آن را امضا کردند وبه گفته فعالین جامعه حمایت زنان ادامه گردآوری امضا درسطح شهر سنندج ودیگر شهرهاجریان دارد.

درپایان سمینار قطع نامه ای درچهارماده تدوین وصادرشد، سمینار درساعت 7 بعدازظهر با موفقیت به پایان رسید.


قطع نامه سمینار خشونت و ترور ناموسی درسنندج

ترور وآدم کشی لکه ننگینی است برپیشانی جامعه بشری ، ترور زنان آدمکشی است، ترورناموسی بخشی از سیستم تندخویی و توحش بشریت غیرمتمدن علیه انسانیت است، کشتن انسانها تحت هرعنوانی و درپوشش هر فرهنگ وسیاستی وحشیانه و رذیلانه است.

ترور زنان با عنوان دفاع از شرف و ناموس ازبقایای توحّش و بربریت است و از نظر ما محکوم و از شنیع ترین شیوه های ترور انسانهاست, دفاع از زنان در مقابل این خشونت وتروریسم وظیفه ی هر انسان آزادیخواهی است .

ماضمن محکوم ساختن اقدامات وحشیانه علیه زنان درهرجای این کره خاکی , مطالبات خود را در سمینار خشونت و ترور ناموسی زنان به شرح ذیل اعلام می داریم.

1- به رسمیت شناختن حقوق برابربرای زنان در جامعه حق مسلم و انکار ناپذیر ماست .

2- خشونت برتمامی زوایای زندگی ما زنان درمحل وکاروزندگی تا خیابانها سایه ی شومش را گسترانیده است , ما خواستار متوقف کردن ، خشونت ، سرکوب و تعرض به زنان درجامعه هستیم وباید خشونت بر زنان به عنوان جرم در جامعه به رسمیت شناخته شود.

3- ترور دعا و شب بو ..... از ننگین ترین نشانه های آدم کشی تاریخ معاصر است و باید عاملان وبانیان آن جنایت هولناک دردادگاه علنی محاکمه شوند.کوتاهی ویا مماشات توسط دولت اقلیم کردستان دراین رابطه خود بخشی از خشونت وسرکوب رسمی است.

4- آزادی فوری فعالین زنان در جریان تحرکات اخیر اجتماعی از خواست های مدنی و بر حق ماست.

جامعه حمایت از زنان

6 خرداد 86

تشکل‌های دانشجویی با کدام رویکرد

http://mactivists.persianblog.com/

امروز دغدغه‌ی اصلی همه‌ی فعالین آزادی‌خواه و برابری‌طلب، ایجاد محمل‌هایی برای فعالیت آزادانه‌ی طبقات مختلف مردم و قشرها برای رسیدن فوری به مطالباتشان است. جنبش کارگران، دانشجویان، معلمین و ... برای بازگشت همه‌ی جنبش‌های مردمی به خوی انقلابی طبقه‌ی کارگر برای ایجاد تحولی گسترده و رادیکال، نیاز به ارتباطات در هم تنیده‌ی مردمی، جهانی، رسانه‌ای و غیرایدئولوژیک دارد. بنا بر اهمیت این قضیه در حوزه‌ی دانشجویی، سعی می‌کنیم مسأله را با دیدی عمیق‌تر و تحلیلی اجمالی از تاریخ جنبش دانشجویی بسط کوتاهی دهیم. پر واضح است که این مقاله، گره‌ای خام از تفکری مترقی (و البته کهنسال) را بدست می‌دهد و تلاش خبرنامه‌ی فعالین دانشگاه مازندران بر شرکت دیگران در این بحث و بازکردن بیشتر آن می‌باشد.

جنبش دانشجویی رادیکال‌شده در ایران از سال ۱۳۸۲ روندی به سوی اندیشه‌های چپ و سوسیالیستی را به موازات حضور اندیشه‌های لیبرالیستی تحت عناوین دفتر تحکیم وحدت (با تغییرات جزئی و کلی در خط مشی) و انجمن‌های اسلامی وابسته و غیروابسته به دفتر تحکیم را آغاز کرد. سوسیالیسم در حوزه‌ی دانشگاه هنگامی ظاهر شد که کناره‌گیری رسمی اصلاحات از حوزه‌ی سیاست به فاز تثبیت می‌رسید و این فاز تثبیت در سردرگمی دفتر تحکیم وحدت در تغییر خط مشی و معرفی نسخه‌های متنوع و صدالبته بی‌ریشه و آزموده‌نشده‌ی «سوسیال دموکراسی»، خود را بیشتر نشان می‌داد.

دفتر تحکیم وحدت به عنوان پدرخوانده‌ی جنبش دانشجویی، خود را در کنار پدیده‌ای دید که با موضع‌گیری شفاف نسبت به حاکمیت، دخالت ابرقدرت‌های خارجی در تعیین سرنوشت مردم و نسخه‌های پیشاموجود چپ سنتی و بسیاری سازمان‌های سیاسی چپ در ایران، مشی رادیکال و حافظ منافع طبقه‌ی کارگر را دنبال می‌کرد. انحصار فعالیت تشکیلاتی در سطح دانشگاه و حوزه‌ی سیاست با حضور «جنبش چپ» همان‌طور که در ۱۶ آذر ۱۳۸۵ شاهد آن بودیم از دست تحکیم وحدت خارج شد و بار دیگر پس از سالیان دراز شاهد بازتولید فضای فکری و عملیاتی سوسیالیستی (به صورت سراسری) در دانشگاه‌ها بودیم. دفتر تحکیم فوراً و شدیداً نسبت به حضور دوباره‌ی چپ در دانشگاه واکنش نشان داد. این جریان با پشتوانه‌ی چند روشنفکر لیبرال و اصلاح‌طلب سعی در بازپس‌گیری حوزه‌ی فعالیت به نفع انجمن‌های اسلامی و حاکمیت دفتر تحکیم داشت به طوری که سیل مقالات علیه جریان چپ در نشریات وابسته به این تشکیلات حضور پیدا کرد؛ فعالین چپ از انجمن‌های اسلامی به طور غیرقانونی اخراج شدند و چهره‌های آشنای چپ از پروسه‌ی تشکیلاتی و تصمیم‌گیری‌های دفتر تحکیم به کناری گذاشته شدند. جریانی که خود را حامی «دموکراسی» و «آزادی» می‌دانست، بدین‌صورت برای حفظ وضعیت موجود تلاش کرد و در نهایت کارنامه‌ی سیاسی‌اش را از حضور چپ‌ها (که آنان را استالینیست خطاب می‌کرد) تطهیر داد و بدین‌شکل ایدئولوژی توتالیتری را به دانشجویان معرفی کرد که همیشه معتقد بود یک حرکت اصیل دانشجویی باید فاقد آن باشد!

خیلی قبل‌تر تشکل‌های آزاد دانشجویی همانند تشکل‌های کارگری مورد هجوم و سرکوب حاکمیت قرار گرفت و این به دلیل کار کنکرت و سازمان‌یافته‌ی دانشجویان و کارگران در قالب تشکیلات و سازمان بود. انسان‌های جدا از هم، حتی اگر یک فکر را در سر بپرورانند، خطر مهلکی را برای اقلیت ستمگر نخواهند داشت. در ضمن برای یک تشکل ساده‌تر است که به تشکل دیگر بپیوندد و با آن عمل مشترک داشته باشد.

با رکود افکار آزادی‌طلبانه (البته به شیوه‌ی معرفی شده در خط فکری فعالین دفتر پیر تحکیم وحدت)، نیازی به ایجاد تشکل‌های آزاد مستقل از حاکمیت دوباره قد علم می‌کند. آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی در سطح جنبش، هنوز در نقصان به سر می‌برد و تشکل‌های آزاد جایی قرار گرفته‌اند که همبستگی پراگماتیک دانشجویان را نمادی باشند. با توجه به سابقه‌ی تاریک تشکل‌های سابقاًموجود دانشجویی در جهت حفظ عقلانی وضع موجود (!) و چانه‌زنی‌شان برای باج‌گیری از حاکمیت، تشکیلات آزاد دانشجویی قاعدتاً بایستی رویکردی دیگر را برگزینند. در میان کارگران، آن‌چه رادیکالیسم این طبقه را پنهان می‌کند، رویکرد سندیکالیستی و اصلاح‌طلبانه‌ای است که به این شرط تداوم می‌یابد که دستی به توازن قوای موجود نزند. تشکل‌های دانشجویی هرچند که قادر نیستند به اصالت جنبش کارگری باشند، رادیکالیسم آن را کپی کنند و در نهایت تحولی بنیادین در جامعه ایجاد کنند؛ اما به عنوان نماینده‌ی آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی در قسمتی از جامعه، باید بتوانند اساس‌نامه‌ای رادیکال و محکم برای حمایت از نیروهای رادیکال تحول‌خواه در جامعه داشته باشند و نماینده‌ی طبقات تحول‌طلب و تثبیت‌شده‌ی درون جامعه باشند.

دفتر حراست دانشگاه علامه توسط دانشج.یان پلمب شد




Sunday, May 27, 2007

گروهG8



دادگاه اداری شهر شورین (مرکز ایالت مکلنبورگ فورپومرن) تصمیم پلیس به ممنوعیت کامل راهپیمایی، تظاهرات و تجمعات اعتراضی در حوالی منطقه ساحلی هایلیگندام را لغو کرد. هایلیگندام محل اجلاس رهبران گروه ۸ است که در روزهای ۶ تا ۸ ماه ژوئن برگزار خواهد شد. مخالفان و منتقدان اجلاس گروه ۸ از مدت‌ها قبل در تدارک راهپیمایی و تظاهرات در هایلیگندام به هنگام برگزاری این اجلاس بوده‌اند. پلیس با استناد به ضرورت حفظ امنیت اجلاس، انجام هرگونه تظاهرات و راهپیمایی را در منطقه بزرگی از اطراف محل برگزاری آن ممنوع کرده بود. دادگاه شورین اما اینک می‌گوید که ممنوعیت تظاهرات تنها باید شامل منطقه واقع در حصاری بشود که به دور محل اجلاس کشیده شده است.

حکم دادگاه شورین هنوز جنبه اجرایی پیدا نکرده است، ولی پلیس پیشاپیش نسبت به آن اعتراض کرده و گفته است که احتمالاَ خواهان تجدیدنظر خواهد شد. مخالفان اجلاس گروه ۸ اما با استقبال از حکم دادگاه، آن را گامی در جهت "مقیدکردن پلیس به رعایت مرز و محدوده‌های اختیارات قانونی‌اش " توصیف کرده‌اند.

برخی از اجلاس‌های پیشین گروه ۸ ، از جمله سال ۱۹۹۹ در سئاتل آمریکا و سال ۲۰۰۳ در جینوای ایتالیا با تظاهرات گسترده مخالفان و منتقدان جهانی‌شدن همراه بود که قسماَ به درگیری‌های شدید با پلیس کشیده شد.

پلیس آلمان از مدت‌ها پیش برای کاهش احتمال بروز درگیری و اغتشاش در اجلاس امسال، تمهیداتی را پیش‌بینی کرده که قسماَ با مخالفت منتقدان جهانی‌شدن، احزاب چپ و شماری از گروه‌های مدافع حقوق مدنی روبرو شده است.

Saturday, May 26, 2007

سعيد ايزدبخش دانشجوی دانشگاه علامه آزاد شد

«سعيد ايزدبخش»، عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشكده روانشناسي دانشگاه علامه طباطبايي آزاد شد.مرتضي اصلاح‌‏چي، دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي با اعلام اين خبر به خبرنگار “ايلنا”، گفت: سعيد ايزدبخش كه يكشنبه هفته گذشته يك ساعت پس از ملاقات اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه علامه طباطبايي با فراكسيون اقليت مجلس توسط افراد نامعلوم بازداشت شده بود، صبح امروز حوالي ميدان انقلاب آزاد شد.

دانشجويان ممنوع‌‏الوورد دانشكده ادبيات علامه مقابل این دانشکده تجمع کردند

هشت تن از دانشجويان ممنوع‌‏الورود دانشكده ادبيات علامه طباطبايي با در دست داشتن پلاكاردهايي در اعتراض به ممنوع‌‏الورودي خود در مقابل اين دانشكده تجمع كردند.به گزارش خبرنگار “ايلنا”، مرتضي اصلاح‌‏چي, عليرضا موسوي, عليرضا ارشادي‌‏فرد, سعيد فيض‌‏الله‌‏زاده, ماندانا چترچي, اميرحسين ايرجي و كوروش جنتي امروز با پلاكاردهاي با عناوين «من ممنوع‌‏الورود هستم»، «اين است پاسخ دانشجوي منتقد» و «دانشگاه جاي دانشجوست نه حراست» در مقابل دانشكده ادبيات تجمع كردند.

تصاویر مراسم 1 may در عراق





Friday, May 25, 2007

فعالین زنان در زندان

غزاله حسینی

فضای جامعه امروز ایران آشفته و متشنج است. مردم از هر سو به بهانه های مختلف تحت فشار قرار گرفته اند و روز به روز زندگی سخت تری را تجربه می کنند. فشار اقتصادی از بخش عظیمی از جامعه را درگیر کارهای دو شیفته و چند شغلی و رو آوردن به مشاغل کاذب کرده و جو نارضایتی را در جامعه افزایش داده است. در این میان برخی حرکتهایی که از سوی نهادهای دولتی صورت می گیرد نه تنها بهبودی در اوضاع فعلی ایجاد نمی کند بلکه منجر به افزایش نارضایتی ها نیز می شود. به نظر می رسد اجرای اینگونه طرحها و برنامه ها به نوعی سرپوش گذاشتن بر مشکل اصلی جامعه باشد که همانا مشکل اقتصادی و بیکاری است و روز به روز رو به افزایش است.

از جمله این طرح ها می توان به طرح حجاب و مبارزه با "مانکن" ها در سطح جامعه اشاره کرد. اجرای چنین طرح هایی نشانه نقض کامل آزادی های انسانی بوده و نه تنها کارکردی مثبت ندارد بلکه بیشتر منجر به بروز عکس العمل های منفی شده و جامعه را بیشتر دچار تشنج و نا آرامی می کند. این در حالی است که درست همزمان با آغاز اجرای این طرح، از یک سو معلمان در نقاط مختلف کشور برای احقاق حقوق خود و بدست آوردن مطالباتشان دست به اعتصاب و تجمع زده بودند و از سوی دیگر با فرا رسیدن روز جهانی کارگر، کارگران در پی ابراز اعتراضات خود در این روز بودند. پایین بودن میزان حقوق کارگران، اخراج پیاپی کارگران و برخورد با ایجاد تشکلهای آزاد کارگری همه از موارد اعتراضی کارگران بودند. این تجمعات و اعتراضات به وضوح نشان دهنده معضلات اقتصادی جامعه می باشند و نیاز اصلی جامعه را نشان می دهند.

در این حال پرداختن به وضعیت پوشش زنان و جوانان تنها می تواند نشانه بی توجهی دولت به مشکل اصلی جامعه باشد. این طور به نظر می رسد که دولت می خواهد به نحوی از زیر بار مسئولیتی که دارد شانه خالی کند و به نوعی حتی وعده های اولیه خود را نادیده بگیرد.

اما چرا هر زمان در هر کجا توانایی پاسخگویی به ممعضلات جامعه وجود ندارد، به سراغ زنان و جوانان می روند و با ایجاد ترس و نا امنی برای زنان و دختران و جوانان سعی می کنند تا بسیاری از اذهان جامعه را از معضل اصلی منحرف کنند، این ناتوانی ریشه در کجا دارد؟ چرا به جای ایجاد فضای آزاد و امن برای زنان و دختران، به نحوی که بتوانند زندگی یهتری را تجربه کنند، فعالین زنان را به دلیل بیان خواست ها و نیازهای زنان امروز جامعه ایران به حبس و زندان محکوم می کنند؟

حقوق برابر انسانی و داشتن جامعه ای آزاد، از حقوق ابتدایی و مسلم هر انسانی است و مسلما تلاش برای احقاق حقوق انسانی جرم نیست که مجازاتی همچون زندان داشته باشد. بستن فضا و برخورد با فعالین و مردم به عنوان مجرم، نه تنها گرهی از بحرانهای امروز جامعه باز نمی کند بلکه نشان دهنده ضعف و ناتوانی دولت در رفع معضل اقتصادی و ناتوانی قوه قضاییه و تیروی انتظامی در ایجاد امنیت است. این نوع برخوردها باعث تبدیل شدن قوه قضاییه و تیروی انتظامی به اهرم فشاری گشته است که هر زمان دولت در شرایط بحرانی گیر می کند با استفاده از این اهرمهای فشار تلاش می کند فضای حاکم بر افکار عمومی جامعه را به سمتی دیگر کشانده و با بستن فضا برای مردم، کمی فضا را برای خود باز نماید. زندانی کردن فعالین زنان و سخت گیری بر مردم و ایجاد فضای پلیسی در جامعه شاید به عنوان گریزگاهی موقتی مناسب باشد اما مشکلی را از بین نمی برد و تنها باعث تشدید بحران موجود می شود.


توافقات اقتصادی و تناقضات سیاسی

(تحلیلی بر شکست سیاستهای اصل 44)

مهدی گرایلو

مدافعه گروههای مختلف حاکمیت از رئوس سیاستهای اصل 44 ، تاکنون بیش از هر چیزاز انگیزه آنان برای خصوصی کردن اقتصاد ایران و گذار به یک سرمایه داری نرمال با محوریت نهادهای خصوصی تولید و تجارت ناشی می شده است. شاید به باور برخی از این نهادها اکنون زمان بهره برداری از محصولات استقرار 28 ساله سرمایه داری دولتی فرا رسیده و وقت آن است که ایران با تمام نظام اقتصادی اش به بازار آزاد جهانی تحویل داده شود. و شاید گروههایی که از بدو تاسیس جمهوری اسلامی تمایل چندانی به دولتی شدن اقتصاد ایران از خود نشان نمی دادند ، طرح بحث ضرورت اجرای سیاستهای اصل 44 رانشانه آغازپروسه ی برآورده شدن آمال سرکوب شده دیرینه اشان ارزیابی کرده اند ! می توان سرگرم تحلیل طبقاتی مناظر گوناگونی شد که این طیفهای متلون از آنها و بسته به منافع معین طبقاتی مذکور به موضوع اصل 44 می نگرند. علی رغم مفاد این تحلیل ، غرض ما نه ارائه چنین تحلیلی ، بلکه بررسی قوانین نا مکتوبی ست که در مسیر اجرایی شدن این سیاستها سنگ پرتاب می کند.

می بایست معلوم شود که چرا با وجود اصرار و تاکید مصادر حاکمیت بر ضرورت تثبیت این سیاستها به عنوان محور سیاست اقتصادی حال حاضر ایران ، هیچ نشانه ای از پیشروی برنامه های معطوف به تحقق این امر به چشم نمی خورد. ما به پاسخی که مراجع منصوب شده برای اجرای آن ( به ویژه دولت ) ارائه می دهند و این معضل را به مسائل فنی پیشبرد سیاست های مربوطه ربط می دهند وقعی نمی نهیم. به نظر ما بیخ مسئله اساسا ً سیاسی ست و پیرو بحثهای پیشینمان درباره ی دوگانگی های لاینحل حاکمیت سیاسی کشور می بایست برای درک دقیق تر این امر به نتایج تحقق چنین سیاستهایی درسطوح داخلی و بین المللی نگاهی بیاندازیم. بدین منظور طرح برخی مقدمات را برای ورود به بحث لازم می دانیم.

کارکردهای اقتصاد دولتی در ایران

اقتصاد دولتی در دوران آغازین پس از انقلاب 57 ، پیش از هر چیز توانست در تثبیت جمهوری اسلامی به عنوان سیستم حکومتی جایگزین رژیم پهلوی نقش مؤثری ایفا کند. گذشته از آنکه با آرایش شمایل حاکمیت به نوعی سیستم مدافع « محرومان » کمک نموده و توهم نابودی سرمایه داری را با سرکوب نهاد های مالکیت خصوصی در جامعه القا می کرد ، اما صرف نظر از این کارکرد پوپولیستی ، در دو حیطه مربوط به فرایند تبدیل اسلام سیاسی از یک جنبش به یک رژیم و استخراج یک هیئت حاکمه از دل این جنبش اهمیت محوری پیدا کرد :

1 - کارکرد اقتصادی

اقتصاد دولتی به حاکمیت اجازه داد که بیشترین ارزش اضافه ممکن را از نیروی کار طبقه کارگر ایران استحصال کند. پروسه ی انباشت سرمایه در ایران ، پس از آشوبهای انقلاب ، بهترین مسیررا پیدا کرده و این همه را مرهون تمامی سختگیری های جمهوری اسلامی برای سازماندهی نیروی کار در قالب طبقه ای فاقد هرگونه استقلال رای و عمل بود. با تمام قوای سیاسی ، نظامی و ایدئولوژیک حاکمیت ، طبقه کارگر از تمامی تشکلهای سیاسی و اقتصادی مستقل خود محروم شد. سرمایه داری دولتی در سرکوب طبقه کارگری که به استثمار خارج از اندازه اش اعتراض کرده و خود را در راه اندازی اعتصاب محق می دید از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. تمامی این تمرکز اقتصادی در فراهم کردن پایه های مادی یک رژیم سرمایه داری نوین که خواهان استقلال در برابر اعمال قدرت سرمایه داری جهانی ست مفید واقع شده و به تثبیت اقتصادی رژیم سیاسی جمهوری اسلامی کمک شایانی کرد.

2 - کارکرد سیاسی

تمرکز تمامی شریانهای اقتصادی کشور در دست نیروهای تشکیل دهنده ی رژیم ، حاکمیت نوپای جمهوری اسلامی را دربرابر دیگر رقبای سیاسی اش بیمه کرد. هیچ نیروی سیاسی دیگری امکان آن را نداشت که با به کار بردن حربه های اقتصادی از هیئت حاکمه باج خواهی کرده و یا به آن ضربه بزند. قدرت بزرگی که تسلط بر تک تک امور اقتصادی کشور به نیروی مسلط می داد ، در کنار مزایای اقتصادی ذکر شده ، پروسه ی تثبیت رژیم جمهوری اسلامی را در کارزار اعلام موجودیت انواع اقسام آلترناتیو ها تسهیل کرد.

این کارکرد به ویژه با آغاز جنگ عراق و لزوم اتخاذ سیاستهای « اقتصاد جنگی » ، نقش پررنگ تری یافت و عملا سیستم اقتصادی حاکم را به طور قطع در چارچوب « سرمایه داری دولتی » قالب بندی کرد. جنگ ، تصویر انهدام تمامی جامعه را به نمایش می گذاشت ، اما به هر حال با توجیه تداوم اقتصاد زورگویانه سرمایه داری دولتی ، به شکلی اتوماتیک وار بساط تحکیم پایه های نظم موجود را نیز فراهم می کرد. با پایان جنگ ، گرچه زمزمه های آزاد سازی اقتصاد رفته رفته بلند تر شد و الگوهای شبه چینی به عنوان مطلوبترین اشکال سیستم اقتصادی حاکمیت ، پس از جنگ و در دوره موسوم به سازندگی تحت مطالعه و دقت قرار گرفت - به گونه ای که بتوان با حفظ تمرکز سیاسی ، آزادی های اقتصادی بیشتری به نهادهای خصوصی اعطا کرد - اما آنچنان که در ادامه خواهیم دید ، این سیاست در ایران از لحظه ی بسته شدن نطفه اش ، محکوم به شکستی سنگین شد.

* * *

با این اوصاف ، تلاش برای تبدیل اقتصاد ایران به یک سرمایه داری متعارف خصوصی اشاره به این حقیقت دارد که فاز نخست تثبیت حاکمیت به پایان رسیده و این امکان به وجود آمده است که ایران به شکلی ارگانیک به بازار جهانی سرمایه متصل شود. داخل پرانتز باید گفت که این به مفهوم آن نیست که تحقق چنین امری به معنای کاهش نرخ استثمار نیروی کار در ایران است. خصلت استبدادی دولت برای تضمین این استثمار به قوت خود باقی ست و همانطور که گفته شد ، الگوی مطلوب نیز الگوی چینی ست که در آن بیشترین استثمار از طبقه کارگر به مدد نیروی قهر مضاعف دولتی امکان یافته ، و سرمایه خصوصی با تکیه بر این منبع سرشار ارزش مجاز به فعالیت است. ما در مقاله های پیشین اشاره کرده بودیم که استبداد موجود ، محصول ضرورتهای تحصیل ارزش اضافی از طبقه کارگر ، با توجه به سطح نازل بهره دهی نیروی کار است و تمرکز سیاسی و استبدادی بیش از حد حاکمیت نیز به همین ضرورت اشاره دارد.

بدین ترتیب سرمایه داری دولتی ، رسالت سروسامان دادن به وضعیت سرمایه در ایران پس از تحولات سیاسی 57 را بر دوش می کشید. اما اکنون علی رغم فراهم شدن شرایط شرکت ایران در بازار جهانی سرمایه ( یعنی سامان یافتن نسبی موقعیت سرمایه ) می بایست پرسید که چرا این سیاست تحت هیچ شرایطی به پیش نمی رود. چرا « مدل چینی » و امثال آن ، در ایران با شکست مواجه شد ؟ و چرا سیاستهای اصل 44 علی رغم ابلاغ از جانب نهادهای بالادست حاکمیت و اتفاق نظر طیفهای گوناگون حامی دولت و اپوزیسیون قانونی آن درباره ی ضرورت اجرایی شدن این سیاستها ، همچنان در مکان اولیه خود درجا می زند ؟

اجرای اصل 44 و بن بست سیاسی

پیوستن به بازار جهانی سرمایه جز از طریق آزاد کردن سرمایه ازقیود سرمایه داری دولتی درکشور ممکن نیست. همانطور که گفتیم با پایان جنگ و آغاز دهه 70 نخستین اقدامات برای تحقق این خواسته صورت گرفت. اما پذیرفته شدن در جامعه جهانی سرمایه ، مستلزم پذیرفتن هژمونی خدایان این جامعه است. جمهوری اسلامی رژیمی ست که علی رغم تمایلش به ورود به عرصه های جهانی اقتصاد کاپیتالیستی ، هرگز حاضر نبوده به ویژه پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق و در دوران معلق ماندن تکلیف رژیم سیاسی جهان در خلأ یکی از دو قطب جهان قدیم این هژمونی را به رسمیت بشناسد و تمام موجودیت سیاسی خود را در ساختن قطبی هر چند کوچک در برابر قطب هژمون جهان تعریف کرده است. موفقیت چین در پیشبرد سیاست مشابه ، بیش از آنکه به دلیل حل شدن سیاسی آن در جهان مطلوب آمریکا باشد ، محصول قدرت عظیم اقتصادی ، سیاسی و سرانجام نظامی آن بود که به مدد آنها توانست خود را به جهان تحت سلطه ی امپریالیسم غرب « تحمیل » کند. حضور چین در سطوح متفاوت بازار سرمایه داری جهانی ، ناشی از توازن قوای نوین جهانی ست که به تازگی در حال شکل گرفتن است. اما ایران از هیچ کدام از تسلیحات فوق در قیاس با چین برخوردار نیست. جمهوری اسلامی نمی تواند به مثابه چین خود را به جهان تحمیل کند. پروسه ی منتهی به عضویت ایران در بازار جهانی ، بیش از آنکه به « تحمیل » شباهت داشته باشد ، به « تمنایی مغرورانه » شبیه است !!.

با این همه کسی نمی تواند از بزرگترش منتی بکشد ، اما اورا به عنوان بزرگتر به رسمیت نشناسد !! جدال ایران با امپریالیسم غرب همانطور که پیشتر در دیگر نوشته هایمان به تفصیل گفته بودیم جدال بر سر تصرف قلمرو سیاسی بزرگتر ( به ویژه در منطقه ) در شرایط نامعین بودن تقسیمات سیاسی جهان است. جمهوری اسلامی نمی تواند رهبری آمریکا بر سرمایه داری جهانی را بپذیرد و با این حال خواهان آن است که به بازار اقتصادی همین « جهان » که برتری و قدرت درآن در اختیار آمریکاست بپیوندد. شکست تلاشهای دولت در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 به همین منظور ، ریشه در چنین تناقضی دارد.

و همین استدلال را می بایست در مورد فرجام شکست خورده سیاستهای اصل 44 به کار بست. اصل 44 در تناقضی لاینحل با تصمیمات سیاسی ایران و موقعیت بسیار خاص جمهوری اسلامی در جغرافیای سیاسی منطقه است. تلاش جناح حاکم برای تثبیت آقایی ایران بر منطقه وحتی صدور این سیادت به برخی نقاط دیگر جهان ( از جمله آمریکای لاتین ) و منازعه رودررو با آمریکا ، از یک طرف امپریالیسم را از پذیرش ایران در بازار جهانی تحت سلطه اش باز می دارد و ازطرف دیگرسیاستگذاران سیاست نوین جمهوری اسلامی را علی رغم درک ضرورتهای خصوصی سازی و آزاد سازی های اقتصادی از منظر منافع سرمایه داری از پیگیری مجدانه مفاد ابلاغیه های مربوط به این طرحها ، به سبب خطر حل شدن در نظام سیاسی جهان و از بین رفتن اصول محوری سیاستهای داخلی و خارجی ایران ، نیز باز می دارد.

اصل 44 ؛ سردرگمی دولت و اغتشاش در خطوط اپوزیسیون راست

فرشاد مؤمنی بر این باور است که اراده ای برای پیشبرد سیاستهای اصل 44 وجود ندارد. بیانیه جبهه مشارکت نیز در این مورد ، با گلایه از « عدم حاکمیت قانون » بر کشور ، ماهیتا ً به همین تحلیل باز می گردد. بخش بزرگی از اپوزیسیون قانونی حاکمیت دقیقا از چنین منظری به مسئله نگاه می کند و انتقادش به دولت در این باره معطوف به عدم پیگیری پیگیری « اراده مند » سیاستهای تبیین شده برای اصل 44 و گردنکشی خودسرانه و « غیر قانونی » جناح حاکم از ابلاغیه های رهبری و مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام ( هاشمی رضایی ) و فشارهای مجلس است. این دسته از اپوزیسیون به شکلی غریزی به کشف این حقیقت نایل آمده که تداوم تسلط طیف احمدی نژاد بر ابزارهای قدرت ، البته با حفظ تمام مشخصه های سیاسی کنونی اش ، با تحقق برنامه های اقتصادی تدوین شده ذیل عنوان اصل 44 در تناقض قرار می گیرد. لیکن اشتباه آن به جایی باز می گردد که فکر می کند این تناقض محصول « اراده » طیف احمدی نژاد در سرپیچی از « قانون » است.

ما گفتیم که اگر قانونی هم در کار باشد ، نه مصوبه مجلس و مجمع ، بلکه قانون حاکم بر روابط قدرتهای برتر سیاسی اقتصادی جهان است. قانونی که چه احمدی نژاد و چه مشارکت را اگر همچنان بر عدم تبعیت از هژمونی آمریکا بر جهان پافشاری کنند از جامعه جهانی و از جمله سازوکارهای اقتصادی اش اخراج می کند. طیف احمدی نژاد به خوبی می داند که سیاستهای معطوف به خصوصی سازی چگونه ایران را ناچار به کرنش در برابر غرب می کند. تا زمانیکه جمهوری اسلامی در مجادلات هسته ای ، در منازعات عراق ، در فلسطین و لبنان و در هر کارزار دیگری که ایالات متحده و همپیمانانش نیز در آن حضور فعال دارند ، سیادت سیاسی و منافع اقتصادی امپریالیسم را به چالش می کشد ، عضویت ارگانیک ایران در پیکره اقتصاد جهانی حتی اگر توسط تمام بخشهای حاکمیت مورد تاکید قرار گیرد محال خواهد بود. بدین ترتیب تحقق یا عدم تحقق سیاستهای اصل 44 به سرعت خصلت سیاسی پیدا می کند : هنگامیکه اپوزیسیون قانونی برای فشار به دولت متوسل به این اصل می شود ، خواسته و ناخواسته پلاکارد آشتی با جهان خارج از طریق تسلیم در برابر قطب هژمون سرمایه داری را بر می افرازد. ابلاغ این سیاستها توسط نهادهای صدر نظام ، به دلیل خصلت ذاتا ً متناقض آن ، اپوزیسیون راست ایران را دچار سردرگمی کرده است. مرزهای اپوزیسیون مجاز و غیر مجاز در هم آمیخته و همانطور که گفتیم بحث بر سر اجرای سیاستهای اصل 44 ، همچون تلاش برای خلع سلاح جمهوری اسلامی در برابر آمریکا در مجادله هسته ای ایران ، هم ارز« زیر سوال بردن » موجودیت نظام است. اپوزیسیون مجازی که مصرانه بر اصل 44 پافشاری می کند ، تا موقعیت سیاسی « اپوزیسیون در تبعید » فاصله چندانی نخواهد داشت.

از طرفی اشتراک گفتمان بخشهایی از مخالفین راستگرای رژیم با گفتمان حاکمیت ( در باب ضرورت سیاستهای اصل 44 ) ناخواسته آنانرا با حاکمیت همراستا می کند. بورژوازی ای که این مخالفین را به نمایندگی سیاسی خود برگزیده است اکنون حاکمیت را در برآورده کردن مطالبات اقتصادی اش پیگیر تر می بیند. تناقض موجود بین «اشتراک منافع بورژوازی» و «اختلافات سیاسی نمایندگان آن» در چنین بزنگاههایی قویا ً بروز می کند.

اپوزیسیون پرو- رژیم ، بقای رژیم را می خواهد و بقای رژیم به لحاظ اقتصادی مشروط به خصوصی سازی و ایجاد ارتباط ارگانیک با اقتصاد سرمایه داری جهانی ست. اما اصراربر این امر از طرف دیگر موجودیت سیاسی رژیم را به خطر می اندازد. نتیجتا ً اپوزیسیون پرو- رژیم به مانند خود رژیم سردرگم و بلاتکلیف است. از سویی دیگر اپوزیسیون راست ضد رژیم که به لحاظ سیاسی سرنگونی طلب است ، بنا به ماهیت طبقاتی اش به برنامه اقتصادی مشابه اصل 44 تمایل دارد و به این ترتیب تکلیف او در قبال دفاع یا حمله به این سیاستها نا معلوم است. می توان مطمئن بود که طرح بحث اصل 44 نهایتا نشان داد که راست ایران ، چه در قدرت و چه در تبعید ، در تعیین برنامه ی اقتصادی ای که برای پیشبرد فرایند تثبیت موقعیت خود در نظام جهانی طالب آن است ، نهایتا ًبه یک گزینه می رسد. آنچه اختلاف ایجاد می کند انتخاب صفوف سیاسی بین المللی ست. سرانجام این تناقض می تواند تا آنجا بیخ پیدا کند که اگر مطابق سیاستهای این اصلاح اقتصادی ، سرمایه گذاری از کشور همسایه ترکیه - کارفرمای طرح فرودگاه جدید تهران شود ، سپاه با جت جنگنده برای مسدود کردن این رخنه ی سیاسی در پیکره ی رژیم ، بالای فرودگاه مانور بدهد. جبهه مشارکت می بایست با اسلحه « نافرمانی مدنی » به جدال با جنگنده بمب افکن های سپاه برخیزد !

ارگانها و نهادهای سنتی ای که به واسطه ی موجودیت رژیم به لحاظ اقتصادی در موقعیتی مطلوب قرار دارند نیز در برابر طرح اصل 44 شوکه شده اند. سکوت حزب مؤتلفه بی معنی نیست ، درست همانقدر که قیل و قال مشارکت معنا دار است. اگر مشارکت آه ندارد که با ناله سودا کند ، موتلفه بر پایه های اقتصادی محکمی مستقر شده است که نتیجه اش تمایل به حفظ وضعیت اقتصادی موجود است ، مگر آنکه یقین کند که هر تحولی به سوی ترفیع این موقعیت اقتصادی سو گرفته است. این حزب که از همان آغاز به برنامه های اقتصادی احمدی نژاد و جناح حاکم انتقاد داشت ، تا زمانیکه مطمئن نشود که نتایج چنین پروژه ای ، بر موقعیت اقتصادی و نتیجتا سیاسی او چه تاثیری می گذارد ، موضع رسمی در برابر آن نخواهد گرفت. به هر ترتیب نگاه این طیف به وقایع سیاسی و اقتصادی ایران به دلیل خاستگاه اقتصادی کاملا معین و مشخص آن از منظر حفظ منافع سرمایه داری بسیار بیش از امثال مشارکت ، اعتماد ملی و حتی مجاهدین انقلاب اسلامی واقع بینانه است. تناقض ساری و جاری در جو تصمیمات و برنامه های محوری سیاسی و اقتصادی ایران اگر سپاه را ، با توجه به پایگاه اقتصادی و موقعیت سیاسی برتر آن ، به رفتاری از این دست خشونت بار بر می انگیزد ، موتلفه را به سکوت موقت وا می دارد. بحث بر سر آن است که پذیرش ایران در بازار جهانی از طرف غرب ، به عنوان یک پروژه اقتصادی ، مستلزم برخی تغییرات سیاسی بنیادین در ساختار قدرت ایران است که یکی از آنها یقینا ً تقلیل چشمگیر حیطه قدرت سپاه خواهد بود. فرق سپاه با موتلفه در آن است که به محض تحقق چنین سیاستهایی ، سپاه با تمام قدرت اقتصادی کم رقیبش - همان گونه برای خلع سلاح و کاستن قدرت نظامی و سیاسی اش تحت فشار بین المللی قرار می گیرد ، که حزب الله در لبنان. اما حزب موتلفه به عنوان نماینده ی معقول و متعارف بخشی از سرمایه ، در جهان سرمایه داری می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. به هر حال محصولات آتی این موقعیت متناقض برای راست ایران از مکتبی ترین پوزیسیون تا لیبرال ترین اپوزیسیون نا معلوم است.

تناقض مذکور را می بایست نمود عینی دوگانگی لاینحلی دانست که ما در نوشته « ریتم تثبیت دولت پوپولیستی » به آن اشاره کرده بودیم. تلاش رژیم برای تثبیت مناسبات اقتصادی سرمایه داری در جامعه که لاجرم نیازمند اتصال ایران به بازار جهانی کار و سرمایه است با موضعگیری های سیاسی مشخصی که موجودیت جمهوری اسلامی در جهان نوین پس از فروپاشی بلوک شرق قویا به آن وابسته است ، در تضاد قرار می گیرد. از آنجا که ایران در تحمیل « چین گونه » ی خود به جهان سرمایه داری قدرت کافی ندارد ، حل این معضل به نظر نا ممکن می آید. ملزومات اولیه تحقق سیاستهای اصل 44 توسط امپریالیسم تنها در صورتی فراهم می شود که جمهوری اسلامی از گردنکشی در برابر سیادت سرکرده آن بر جهان دست بردارد. نمونه ای از این گردنکشی را می توان در مناقشه هسته ای ایران مشاهده کرد. برای آمریکا آنچه بیشتر از خطر تسلیح هسته ای ایران هولناک است ، اعلان ناتوانی اش در مهار استقلال عمل رژیم های سیاسی جهان امروز در فرایند به چالش کشیدن منافع اوست. از همین روست که در برابر کنار گذاشتن برنامه هسته ای ایران ، بزرگترین باج اقتصادی را به او پیشنهاد کرده است. بی تردید محتوای این بسته پیشنهادی برای احداث پایه های طرحهای اقتصادی مجتمع در رئوس اصل 44 ضروری ست. لیکن پذیرش این پیشنهاد برای جمهوری اسلامی به معنای آن است که در رژیم سیاسی آینده جهان ، دیگر قطبی کوچک اما به لحاظ سیاسی مستقل نخواهد بود و با تمام هدایای گرفته اش ، به پشت گاری تک اسبه نظام جدید جهان بسته خواهد شد. این چنین است که بازگشت بی قید و شرط از برنامه هسته ای و دیگر پروژه هایی که مورد مجادله ی ایران و آمریکاست ، حتی در ازای چنین پاداشهایی ، به معنی ابطال شناسنامه ی سیاسی اسلام سیاسی در منطقه در هر دو فاز جنبش و نظام است.

عادی سازی روابط

تصور اینکه عادی سازی روابط با غرب به ویژه آمریکا می تواند گریزگاهی برای برون رفت از این بن بست فراهم آورد ، بیش از حد غیر منطقی ست. پرسشی که بلافاصله مطرح می شود آن است که اگر عادی سازی به همین سهولت ممکن بود ، چرا از همان دوره پس ازجنگ که نخستین تلاشها در این زمینه صورت گرفت ، این منظور برآورده نشد ؟

اولا باید به یاد داشت که « مذاکره » با « عادی سازی روابط » معنای مشترکی ندارند و صحبت از مذاکره به معنای آشتی طرفین نیست. عادی سازی روابط تنها زمانی ممکن است که طرفین سر مسائل مورد اختلاف به توافق برسند. سوال اینجاست که توافق بر سر مجادله هسته ای ایران چگونه خواهد بود ؟ توافق بر سر امور عراق که طرفین به شکلی گزیر ناپذیر در آن درگیرند به چه شکلی ممکن است ؟ مسئله فلسطین چه می شود ؟ خلع سلاح حزب الله چه طور؟ جبهه ضد آمریکایی ایران و کشورهای آمریکای لاتین به چه فرجامی منتهی می شود ؟ روابط اقتصادی و سیاسی ایران با بزرگترین رقبای جهانی آمریکا چین و روسیه چه تغییری خواهد کرد ؟ پروژه ی 20 ساله تلاش ایران برای تبدیل کردن خود به قطبی در منطقه امری که بزرگترین معضل آمریکا در روابطش با ایران بوده و هست - چگونه به نام عادی سازی منتفی می شود ؟ محاصرات اقتصادی ایران به چه سرانجامی می رسد ؟ آیا اساسا ً ممکن است طرفین بر سر تمامی این مسائل که ریشه در اصولی ترین پایه های سیاسی و اقتصادی موجودیتشان دارد به توافق برسند ؟ آیا یکی از طرفین حاضر است مطلقا عقب بنشیند ؟ و اگر نه چگونه می توان این همه اختلاف و مجادلات بنیادین را بین طرفین بالانس کرد ؟

به نظر می آید عادی سازی روابط - به عنوان پاسخی در حل تناقضاتی از این دست - همان قدر مبهم ، نا معلوم و در صورت خروج از ابهام « سخت » باشد که هر راه حل دیگر این مسئله در خود متناقض ! می توان گفت هر کوششی برای بازسازی روابط بر اساس توافقات نیم بند و متزلزل احتمالی ، منجر به حرکتهای نوسانی متعددی در وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران مطابق با همان ریتم حرکتی مورد اشاره در مقاله ذکر شده نگارنده - گردد. نتیجتا ً مذاکره صلح آمیز همانقدر به عنوان برون داد این پارادوکس سیاسی و اقتصادی ممکن است که خطر درگیری نظامی. آنچه که غیر قابل تردید است حل مطلق مسئله است.

مطابق آنچه از یک نظرگاه مارکسیستی انتظار می رود ، چپ رادیکال به محتوای سیاسی و اقتصادی سیاستهای مدون شده اصل 44 به دیده فکاهی می نگرد و بی تردید مناسباتی را که- گذشته از انواع معضلات ، مفاسد ، تبعیضات و بی کفایتی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آن محوری ترین برنامه های اقتصادی اش با اصولی ترین سیاستهای داخلی و بین المللی آن جز در یک گره گاه به نام « تناقض » به هم نمی رسند ، برای ادامه حیات جامعه شایسته نمی بیند. سیاست مستقل طبقه کارگر در رویارویی با چنین تناقضاتی ، نه تلاش برای حل آنها و تکمیل کار ناچارا ً نکرده ی بورژوازی - و به این واسطه یافتن راه حلی برای آشتی نمایندگان ستیزه جوی این طبقه بلکه به زیر کشیدن کلیت طبقه حاکم و حل رادیکال مسئله از طریق انهدام پایه های قلعه قدرت تک تک این نمایندگان است.

ثمره ناعقلانیت های کاپیتالیزم ، گاه چیزی از این دست از آب در می آید. چپ ، روی پاسخی سرمایه گذاری می کند که گاه به ناگزیر ، تمامی این خطوط متناقض و درگیر بورژوازی را با خطر خود ، به منظور جلوگیری از تحقق این پاسخ در یک کلیت گرد هم جمع می کند. ما به خاطره کمون پاریس و آشتی دولتها درجنگ آلمان و فرانسه برای مهار کمون اشاره می کنیم و به خواننده گوشزد می کنیم که گرچه چنین تناقضاتی در چارچوبهای حفظ نظام اجتماعی سرمایه داری لاینحل به نظر می آیند ، اما در قیاس با آشتی ناپذیری تضاد طبقات متخاصم این نظام منحط - آنگاه که این تضاد به ترازبالغ پیکار طبقاتی و مرحله عبور از سرمایه داری صعود می کند- صلح نمایندگان همیشه در جنگ نظام کهن ، امر ممنوعه نیست !!

سعید ایزد بخش را آزاد کنید

از روز يكشنبه تاكنون هيچ اطلاعي از وضعيت سعيد ايزدبخش نداريم

Wednesday, May 23, 2007

٢١ ممنوع الورود ویک بازداشت حاصل اعتراضات دانشگاه علامه





تا کنون مرتضی اصلاحچی، علیرضا ارشادی فرد، علیرضا موسوی، ماندانا چترچی، امیرحسین ایرجی، فهیمه شجاع، مجید دریُ، سعید فیض الله زاده، حمیده حسینی، کوروش جنتی، مازیار سمیعی، مهدیه گلرو، آیدین اخوان، مریم سیدکریمی ،صادق شجاعی، فرهنگ سلامی، امیر یعقوبعلی، عسل اخوان، رشید اسماعیلی، ایرج طباطبائی و حمید قهوه چیان ممنوع الورود به دانشگاه شده اند و تعدادی نیز به کمیته انضباطی و حراست احضار گردیده اند.



همچنین سعید ایزد بخش از روز یکشنبه تا کنون در بازداشت می باشد که خبری از وی در دست نیست.





اما اعتراض همچنان ادامه دارد.

Tuesday, May 22, 2007

گزارشی از اتفاقات اخیر دانشگاه علامه

http://www.eslahchi.blogfa.com/

به دنبال اقدام غیر قانونی هیئت نظارت دانشگاه علامه مبنی بر لغو مجوز انجمن اسلامی این دانشگاه ، دانشگاه علامه طی دو روز گذشته روزهائی فراموش نشدنی را به خود دید.

روز یکشنبه (30/2/1386) دانشجویان دانشکده ادبیات پس از برگزاری یک تریبون آزاد انتخابات انجمن این دانشکده را برگزار کردند. گفتنی است که استقبال دانشجویان از این انتخابات بی سابقه بوده است به گونه ای که تعداد افراد شرکت کننده(317 نفر) نزدیک به 100 نفر بیش از آخرین انتخاباتی بود که به طور قانونی و زیر نظر دانشگاه برگزار گردید. به دنبال این اتفاقات و تجمعات پیشین این دانشکده علیرضا ارشادی فرد، علیرضا موسوی، مجید دری، ماندانا چتر چی، حمیده حسینی و امیر حسین ایرجی ضمن احضار به کمیته انضباطی ممنوع الورود شدند( گفتنی است که پیشتر مرتضی اصلاحچی دبیر انجمن اسلامی دانشگاه زمانی که یک ترم محرومیت از تحصیل را سپری می کرد مجددا به کمیته انضباطی احضار و ممنوع الورود شده بود).

در همین روز دانشجویان دانشکده اقتصاد نیز ضمن تعطیلی کلاسها اقدام به برگزاری تجمعی کردند که نزدیک به 400 نفر از دانشجویان در آن حضور داشتند به دنبال این تجمع آیدین اخوان ، مهدیه گلرو و مازیار سمیعی به دستور حراست دانشگاه ممنوع الکلاس شدند . هم زمان با اتفاقات این دو دانشکده دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی نیز تجمعی را با حضور 500 نفر از دانشجویان برگزار کردند که به دنبال آن مریم سید کریمی، صادق شجاعی، امیر یعقوبعلی، عسل اخوان و فرهنگ سلامی نیز ممنوع الکلاس شدند.

همچنین در این روز سعید ایزد بخش از اعضای شورای مرکزی دانشکده روانشناسی هنگام خروج از خوابگاه توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شد.

روز دوشنبه(31/2/1386) دانشجویان دانشکده های روانشناسی و حقوق و علوم سیاسی تجمعی برگزار کردند که طی آن نیروهای حراست با کمک یگان ویژه نیروی انتظامی از ورود دانشجویان دانشکده های دیگر به دانشگاه جلوگیری کردند که منجر به ضرب وشتم تعدادی از دانشجویان و بازداشت سعید فیض الله زاده و مازیار سمیعی گردید. حضور نیروهای انتظامی به قدری گسترده بود که دانشجویانی که پشت درب جمع شده بودند و تعداد آنها نزدیک به 50 نفر بود پس از ساعتی مقاومت مجبور به ترک دهکده المپیک گردیدند. به دنبال ضروب وشتم دانشجویان و بازداشت دانشجویان نامبرده ساعتی بعد تجمعی در دانشکده علوم اجتماعی برگزار شد که دانشجویان این دانشکده پس از شنیدن اخبار با تعطیلی کلاسها به تجمع کنندگان پیوستند و حضور نیروهای انتظامی و تهدید حراست نیز نتوانست خللی به تجمع وارد کند. دانشجویان پس از ساعاتی با قرائت قطنامه ای که طی آن خواستار آزادی دانشجویان بازداشت شده و لغو احکام کمیته انضباطی و احضار به حراست شدند واعلام کردند در صورتی که خواسته های آنان متحقق نشود در روزهای آینده به طور گسترده تری به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.

به دنبال اتفاقات اخیر دانشگاه طی حکمی اعلام کرده تمام دانشجویانی که به هر نحوی در تجمعات اخیر حضور داشتند ممنوع الورود به دانشگده شده و از حضور آنها در امتحانات ترم جاری ممانعت خواهد شد.

درگیری در دانشگاه علامه

درگیری در دانشگاه علامه (علوم اجتماعی) امروز به اوج خود رسید.
طی این درگیری ها یک نفر زخمی شد و تا کنون اجازه خروج به دانشجویان داده نشده است.

Monday, May 21, 2007

بدون شرح

طرح ضربتی امنیت اجتماعی جمهوری اسلامی در رابطه با مسئله حجاب

امروز 30 اردیبهشت در میدان هفت تیر

شورا منتشر شد

وبلاگی از یک فعال کارگری

دفاع ازحقوق افغانهای مقیم ایران و اخبار مربوط به اوضاع زندگی و اجتماعی آنان در ایران

Thursday, May 17, 2007

اعتراض در دانشگاه آزاد گرگان

دانشجویان دانشگاه آزاد گرگان روز دوشنبه 24 اریبهشت در اعتراض به پوشش اجباری در دانشگاه تجمعی اعتراضی را سازمان دادند و به جمع کردن امضا بر علیه طرح پوشش پرداختند. در بیانیه ی این دانشجویان آمده است:"ما به اجرای بندهایی از طرح ( الگوی پوشش ) که گامی دیگر در راه نقض آشکار آزادی های فردی و حقوق ابتدایی انسان هاست اعتراض می کنیم . . . تجربه ثابت کرده است نوع نگاه مبتنی بر تفکیک جنسییتی هرگز منجر به هیچ نوع ارتقاء فرهنگی نشده , خود همواره به جنسیت مداری در روابط انسانی دامن زده , بستری برای نقض آزادی های فردی و حقوق بدیهی افراد فراهم کرده است."






Sunday, May 13, 2007

رؤیا و کابوس

پیمان پیران
..... مصر 1956 (هجوم انگلیس و فرانسه)، اردن 1957 (ناوگان ایالات متحده برای حمایت از ملک حسین حرکت می کند)، لبنان 1958 (14000 سرباز آمریکایی به عنوان پاسدار صلح!)، مصر 1967 (تجمع ناوگانهای بریتانیا و ایالات متحده در طی بسته شدن کانال سوئز به دستور ناصر)، گابن 1964 (نیروهای فرانسه کودتا بر علیه مبا را سرکوب می کند)، کنگو (ارسال محمولات هوایی ایالات متحده و سازمان ملل برای کماندوهای چترباز بلژیک)، اوگاندا، تانزانیا 1964 (نیروهای بریتانیا شورشهای ارتشیان را سرکوب می کنند)، چاد 9-1968 (لژیون های خارجی فرانسه از حکومت تمبل بایه پشتیبانی می کند)، گینه (هجوم بی ثمر پرتغالیها). کوبا(تعرض به سرکردگی ایالت متحده در خلیج خوکها)، جمهوری دومنیکن1961( کودتای ایالات متحده علیه خوان بوش)،1965 ( تجاوز نیروهای آمریکا) آنگولا 1969 (توسط نیروهای بریتانیا)، ترینیداد 1970 (کشتی های جنگی طی قیام ، در سواحل لنگر می اندازند) ویتنام 71-1954 (تلاش ایالات متحده با نیرویی متجاوز از نیم میلیون نفر برای درهم شکستن جنبش رهایی بخش ملی و جنگ اعلام نشده بر علیه ویتنام شمالی از سال 1965)، تایلند 1967 (حضور 35000 نفر از نیروهای آمریکایی)، کامبوح 1970 (تعرض ایالات متحده)، لائوس 1971 (هجوم ویتنام جنوبی و ایالات متحده)، ایرلند شمالی 71-1969 (در اشغال بریتانیا)، و ... تا لشگرکشی به بالکان و حمله به عراق و افغانستان به علاوه طراحی کودتا در کشورهای توسعه نیافته ای چون ایران 1953 – سوریه 1962- ویتنام 1963- برزیل 1964- غنا 1966- اندونزی 1966- پاناما 1968- اوگاندا 1971 و ... تا کودتای سال گذشتۀ کنگو.
همگی این واقعیات، بازگو کنندۀ این مطلبند که در این دوره از نظام روابط تولید سرمایه داری یعنی امپریالیسم، علی رغم تغییراتی در شیوه های عمل خود در هر دوره، ماهیت خود را که ناشی از الزامات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، همچنان تغییر نایافته حفظ کرده است. بدیهی است به تبعیت از این ساختار و تثبیت جهانی آن است که شالوده ای پوسیده برای ذوق و سلیقۀ دنباله روان سود و سرمایه فراهم آمده. در چنین نظامی مردم فرمانبر سود هستند و افراد جامعه متشکل از طبقات، آلوده به ارزشها و رسوم بازارند. به همین دلیل است که بورژوازی و هواداران منحط بازار آزاد همراه با آن عده از مردم سایر کشورهای جهان با اینکه از دیدن نتایج خونبار ناشی از سیاستهای نظامی امپریالیسم، باز نمانده اند، با این حال( به یمن در دست داشتن مدیا، توسط محافل مالی و قدرت سیاسی) با اتکا به مفاهیم غیر واقعی و تفسیر پذیر اولین جمله های اعلامیه حقوق بشر، عقیده دارند که آیندۀ آنها و سعادتشان به نحوی جدایی ناپذیر به آینده و سعادت دموکراسی بزرگ آمریکایی (پرچمدار امپریالیسم) وابسته است!!
واقعیت این است در این دوره از تاریخ هیچ عقیده ای این چنین ارتجاعی و متزلزل در وجود جامعۀ انسانی ریشه ندوانیده است. غیر از عقیدۀ مخالف آن، که سرمایه داری را مسئول اصلی تمامی بی عدالتی هایی می داند که بشریت از آنها در رنج و عذاب است، که همین مسئله بیشتر از گذشته امروز اعتقاد راسخ عدۀ بی شماری از طبقات محروم و زحمت کش در داخل و خارج ایران را شکل داده است. چندی پیش دونالد رامزفلد در یک شب نشینی خطاب به تقریباً تعدادی از رهبران کشورش و همچنین مهمانانی (نظامی، سیاستمدار و سرمایه دار) آنچنان که در نشریۀ نیویورکر آمده در کمال خونسردی گفت :«امروز شما خطرناک ترین موجودات روی زمین هستید.»
در حقیقت برخی از این افراد قدرت حقیقی بخشهایی از جهان را در دستهای خود متمرکز کرده اند. آنها دهها سال است که نسل اندر نسل به خاطر خودخواهی و سودجویی اشان، با از هم پاشیدن جوامع بشری، فاسد و نابود کردن حتی فرهنگ جوامع مختلف، کشتار دسته جمعی مردم بعضی از کشورها، اعمال شکنجه در مقیاسی بسیار وسیع، بذر بدبختی و رنج و عذاب در سراسر کرۀ زمین می افشانند.

به راستی که قدرت وابسته به سرمایه و بحران ایدولوژی ناشی از ساختار جامعۀ امروزی هر چه که باشد جامعه ای مضمحل است، که توانسته تا این حد از سوی صاحبان سرمایه و بورژوازی سزاوار ستایش و، در عین حال از سوی طبقات محروم تا این پایه مستحق تنفر باشد. از زمان صدور مانیفست نوشته مارکس و انگلس تاکنون، رویای طبقۀ کارگر چون پیام امیدی بزرگ و نو، در سراسر جهان پخش شده است. بدیهی است که هدف مانیفست تنها انعکاس تاریخ جنبش کارگری معاصر خود نبوده بلکه آن فکر اساسی که سراسر مانیفست را به هم پیوند می دهد: (یعنی تولید اقتصادی و سازمان اجتماعی هر عصر از اعصار تاریخ که به طور ناگزیر از این تولید ناشی می شود، بنیاد تاریخ سیاسی و فکری آن عصر را تشکیل می دهد و این که بنابراین کیفیت، (از هنگام تجزیه شدن مالکیت اشتراکی اولیه زمین) سراسر تاریخ عبارت بوده از تاریخ مبارزات طبقاتی، مبارزه بین طبقات استثمار زده و اسثمارگر، بین طبقات محکوم و حاکم در مدارج گوناگون تکامل اجتماعی و نیز اینکه اکنون این مبارزه به جایی رسیده است که طبقۀ استثمار زده و ستم کش (پرولتاریا) دیگر نمی تواند از یوغ طبقۀ استثمارگر و ستمگر (بورژوازی) رهایی یابد. مگر آنکه در عین حال تمام جامعه را برای همیشه از قید استثمار و ستم و مبارزه طبقاتی خلاص کند، این فکر اساسی کاملاً و منحصراً متعلق به مارکس است.)
به همین جهت اصولی که در مانیفست به آنها اشاره شده است تنها برای جامعۀ انگلیس، آلمان و یا فرانسه دارای ارزش و اعتبار نبوده و نیست بلکه برای طبقۀ کارگری به وسعت سراسر جهان درخور ستایش و احترام است. البته که به تبع آن به آیندۀ انسانی همۀ جوامع بشری نیز مربوط می باشد.
ولی با درک روشن این موضوع، زوایه دید وسیعتر هم می شود. اعلام نابودی آتی و احترازناپذیر مالکیت کنونی بورژوازی و شیوه تولیدش و به دنبال آن مبارزه، و حرکت به سوی ساخت فرماسیونی جامعه گرا و انسانی با همه درستی و صحت اصول کلی مسائلی که در مانیفست کمونیست آمده بارها و بارها از سوی مدعیان پیرو مارکسیسم به قدرت رسیده مورد تجاوز قرار گرفته، پایمال شده و حتی به فراموشی سپرده شده اند. وقتی که چند سال پیش در خیابانها، از اهالی بخشی از شهر پاریس خواسته شد که بعنوان اعتراض به اعمال پلیسی دستگاه حاکمه پای نوشته ای را امضا کنند، بیشترشان با بی تفاوتی رو برگرداندند و حاضر به امضای آن نشدند: این نوشته چیزی جز نسخه ای از مانیفست نبود، که مطالب آن به نظر اهالی این شهر، انقلابی و ضد فرانسوی آمده بود (نشریۀ فرانسوی امینته).
بدیهی است که این واکنش غیر ارادی و خودبه خودی تعدادی از اهالی پاریس به تنهایی نمی تواند معرف این باشد که تا چه حد رویای دنیای انسانی به دور از عوارض سرطانی نظام سرمایه داری دستخوش تباهی و آشفتگی شده است. برای شناخت عمق و دامنه این رویای انسانی، باید دید که به چه ترتیبی این خواسته ها پایه ریزی شده است، در چه شرایطی بورژوازی زبان باز و سفاک در انحراف آن پیروز شده و در جرح و تعدیل آن کوشیده و سرانجام شکل گرفته است، و چرا و چطور به صورت عمل درآمده یا درنیامده است. فکر می کنم برای این کار باید این رویا را، که پیام آور آن همه امید بوده و هست، در مقابل یک تاریخ چند صد ساله قرار داد. رویای آزادی و برابری، اگر اعتقادات مذهبی ناشی از این مناسبات اجتماعی را به کنار بگذاریم، تنها چیزی است که انسانها حاضرند برای آن خودشان را به کشتن بدهند. در مقابل این رویا، تاریخی قرار دارد که بیش از دهها سال از عمر آن می گذرد و در طول این سالها گروهی از انسان ها برای بدست آوردن حقوق حقّه خود، با گروه های دیگری از انسان ها، که از شناخت این حقوق حقّه امتناع می کنند، در حال پیکارند. نکته اینجاست که همۀ گروه ها خودشان را مدافع اصولی می پندارند. همان اصولی که به زعم هر یک از آن ها از انسانیت ناشی می شود!! امّا مدتهای مدیدی است که بر بسیاری از ما معلوم است رویایی که آنها از آن دم می زنند و خود را مدافع آن می دانند هرگز رویای واحدی نبوده و نیست.
برخی به خاطر خیال پروری بیش از اندازه در توهم پایان تاریخ و ماندگاری ابدی این روابط اجتماعی به زندگی گرگ منش و سودجوی خود ادامه می دهند. و گروهی دیگر به خاطر واقع بینی خارج از حد و بنا به ماهیت طبقاتی خود، آن چنان ماهیت این رویا را تغییر می دهند که ثمرۀ آن ایجاد دنیایی است که در آن کابوسی از ترس و بی عدالتی، فشار و ظلم بی امان فرمانروایی می کند.

http://www.16azar1385.blogspot.com/

Saturday, May 12, 2007

آنها با شما در خیابان ها خودارضایی می کنند


امین قضایی

مبارزه با بد حجابی ، موضوع بحث من ، به موجودیت روانی قدرت ( جمهوری اسلامی) و شیوه تولید ِ سکسوآلیته در اسلام مربوط می شود. شیوه تولید لذت در اسلام مبتنی بر مبادلات نمادین ِ عروس است که با خرید وفروش زنان بین خانواده های داماد و پدر نوعی وصلت نمادین و همجنسگرایانه میان دو نهاد ایجاد می کند. این مبادلات نمادین مبنای پیوستگی هایی است که هدف اصلی آن هرگز انتقال و مبادله لذت بر اساس اصل فایده باوری سرمایه داری نیست. این در حالی است که مبادلات در جامعه سرمایه داری برخلاف دوره های پیشین جامعه طبقاتی ، بر منبای تولید لذت و سرمایه گذاری در لیبیدوی افراد صورت می گیرد. جمهوری اسلامی همچنان که ماهیتا این توانایی را ندارد که به یک حاکمیت متعارف سرمایه داری تبدیل شود ، بنیادا توانایی سرمایه گذاری لیبیدویی را نیز ندارد. در واقع قادر نیست بر نظام مبادلات لذت انسانها و هنجارسازی های جنسیتی و ...مدیریت کند.

جمهوری اسلامی در بازار بدون هیچ مسئولیتی همچون یک سرمایه دار بزرگ ، انحصارگر ومافیایی ظاهر می شود و از نمایندگی کلیت طبقه سرمایه دار غافل می ماند ، پس از هیچ مشروعیت و اقتداری در نزد طبقه سرمایه دار برخوردار نیست. این عدم مشروعیت بیش از هر چیز به صورت تضاد فرهنگی جمهوری اسلامی و طبقه متوسط بروز می یابد . در الگو های فرهنگی جمهوری اسلامی هیچ نوع اقتصاد چرخشی وسیال لیبیدویی در نظر گرفته نشده است اما سرمایه داری به آزادی زنان برای فروش نیروی جنسی خود ، والایش زدایی ، هنجارسازی جنسیتی، نظام مد ، توزیع و ترویج خانواده ی دوتایی مبتنی بر دگرجنسگرایی انحصاری و نفی کارکرد تولید مثل نیاز دارد که نهایتا آنرا می توان با منطق مبادله ارزشها (در اینجا : لذت) توضیح داد ، در حالی که جمهوری اسلامی از اساس از مبادله نمادین خانواده ها حمایت می کند . در نظام تولیدی مبتنی بر مبادله ارزشها ، لذت در یک مبادله ی برابر میان دو جنس مخالف تولید می شود. هدف از این مبادله با منطق های فایده باور ، انتقال و کسب لذت است و بنابراین سرمایه داری اصولا خانواده را بر مبنای دگرجنسگرایی استوار می کند ونه تولید مثل . برخی به اشتباه این تغییر کارکرد خانواده را نابودی و ضعف خانواده در نظام سرمایه داری می پندارند. اما اسلام سکسوآلیته را از منطق های مبادله نمادین به وجود می آورد و نه از منطق های دگرجنسگرای انحصاری سرمایه داری. این سکسوآلیته را که یک تولید گفتمانی است در کجای اسلام باید یافت ؟ مشخصا در فقه . که من به آن " سکسوآلیته ی فقه" می گویم.

سکسوآلیته را یک گفتمان در نظر می گیریم که منطق مبادله نمادین ( در اسلام ) و مبادله ارزشها ( در سرمایه داری) و نهایتا فرهنگ هرکدام از آنها را شکل می دهد. در مبادلات نمادین ِ اسلام یعنی در فرآیند خرید وفروش عروس ، مبادله ( ازدواج) با بیان و اجازه نامه ی عاقد صورت می گیرد. آنچه عاقد می گوید و می شنود مرکزی از یک گفتمان در نظر بگیرید که حول آن انواع و اقسام احکام شرعی درباره روابط جنسی و خانوادگی تولید می شود. کسانی که از نزدیک با اسلام آشنایی ندارند حتی نمی توانند تصور کنند که این احکام درباره مسائل جنسی تا چه حد گسترده است و تمامی جزئیات را با تمامی تخیلات جنسی تحت پوشش قرار می دهد . این سکسوآلیته فقه ، بیش از انکه به سرکوب تمایل جنسی بپردازد به ارضای دقیق و کامل آن در حیطه خانواده اهمیت می دهد . استفتا در مورد مشکلات جنسی ، توصیه درباره ارضای بهتر در روابط جنسی ، نحوه برخورد بین زن و مرد و بررسی دقیق رفتار محارم با یکدیگر شالوده تمامی سکسوآلیته ی فقه است. موجودیت روانی این سکسوآلیته تخیل جنسی است. برای اینکه این قدرت تخیل جنسی را یادآوری کنم تنها کافی است آن مشکل فقهی مضحک اما جدی را در نظر بگیرید که رابطه جنسی مرد و زن به صورت اتفاقی در اثر زلزله را بررسی می کند .
مشخصا این مبادلات نمادین هژمونی فرهنگی خود را حفظ کرده است اما ضرورت منطقی خود را از دست داده است . من گفتم که موجودیت روانی سکسوآلیته فقه اصولا تخیل جنسی است. سکسوآلیته در فقه به صورت مسئله چیرگی بر اغوای زنان ، در ادبیات اسلامی به صورت رابطه ی عاشقانه لیلی و مجنون که نهایتا چیزی جز تخیل جنسی نیست بروز می یابد. اما در شرایط سرمایه داری کنونی بر سر این سکسوآلیته ی فقه که کاملا متکی به مبادلات نمادین خانواده هاست چه می آید؟
با ظهور جمهوری اسلامی ، سکسوآلیته ی فقه تغییر گفتمان می دهد و این بار مجبور است به جای مقام هادی و راهنمای فقهی که تخیل جنسی مردم را هدایت و مشکلات آنها را بررسی می کرد ،در نقش مراقب ، هنجارساز و سرکوبگر یک نیروی منکراتی ظاهر شود. امر به معروف و نهی از منکر در گفتمان جمهوری اسلامی نقش اساسی پیدا می کند در حالی که پیشتر یک مسئله کاملا فرعی بود. خشونت و سادیسم به اوج خود می رسد : به صورت زنان اسیده پاشیده می شود ، روسپیان سنگسار می شوند ، جوراب و پای زنان با تیغ پاره می شود ، روسری و توسری بر زنان تحمیل می شود ، عروسی ها و جشن ها توسط هجوم نیروهای کمیته برچیده می شود. با تغییر روابط قدرت ، هم موجودیت روانی قدرت دچار منطق های سادیستی – ویوریستی(اطفا شهوت با نگاه) می شود و هم سکسوآلیته ی فقه به سکسوآلیته منکرات تبدیل می شود. سکسوآلیته ای که در اسلام شناخته می شد اینک با جامعه ای روبروست که منطق های مبادله ارزشها و لذت ها را درک نمی کند ، بنابراین عناصر جمهوری اسلامی همیشه تصور می کنند که هرگونه بازنمود حاصل از این مبادله ارزشها یک نوع فساد و تباهی در مبادلات نمادین خانواده هاست. انچه که در واقع یک سلیقه و مد ، یک رابطه دوستانه ساده میان دو جنس مخالف است از چشم آنها فساد و مقدماتی است برای یک زناکاری . در واقع عناصر جمهوری اسلامی به خاطر سکسوآلیته فقه دچار یک تخیل جنسی هستند و قادر نیستند روابط و فرم های جدید اجتماعی را درک کنند و بلافاصله آنرا یک انحراف موردی از اصول فقهی خود تصور می کنند. نمونه ی جالب آن عقد اجباری دختران و پسرانی است که در خیابان در حال قدم زدن با یکدیگر دستگیر می شدند ، در واقع آنها هر نوع شکل جدید از روابط اجتماعی را با یک تخیل جنسی همراه می کنند. این تخیل جنسی موجودیت روانی خود آنهاست که سکسوآلیته ی فقه برای انها تولید کرده بود.
سکسوآلیته منکرات ، شکل عملی و سرکوبگر قفهی آنست . پس اگر موجودیت روانی اولی تخیل جنسی باشد موجودیت روانی دومی شکل عملی تخیل جنسی یعنی استمنا است. نیروهای انتظامی اکنون با منطقی سادیستی ، میل به ابژه ی جنسی خود را به صورت پرخاش به آن نشان می دهند . ساده بگویم آنها با شما در خیابان ها استمنا می کنند.
سکسوآلیته منکرات ، سکسوآلیته نیروهای لمپن و فرومایه ای است که نیروی جنسی سرکوب شده ی خود را به صورت عملی پرخاش به ابژه میل ابراز می دارند. اگر منطق های ویوریستی آنرا در نظر بگیریم ، این یک نوع دختربازی اسلامی محسوب می شود ، یا در سطح طبقات ، نوعی میل درونی و سرخورده برای وصلت دوباره جمهوری اسلامی با طبقه اش . طبقه متوسط در نقش یک جوان منحرف و وابسته به فرهنگ بیگانه تخیل می شود، باید به این جوان فرصت بازگشت به سنت ها را داد . بهترین حالت آن است که طبقه متوسط (همانطور که برای ادبیات غرب ، شرق در نقش یک زن تخیل می شود ) به صورت یک زن تصور شود که باید آنرا از فساد مبادله ارزشها و لذتها به سوی مبادلات نمادین و وصلت های خانوادگی بازگردانیم. صیغه که به عنوان یک راه حل اسلامی و میانجیگر بین این دو منطق عمل می کند ، باز هم در همین تخیل جنسی شریک است که روابط اجتماعی جدید را به صورت زناکاری تصور می کند و به صورت متناقض نما برای ممانعت از این مناسبات جدید خود شخصا یک راه حل زناکارانه ارائه می دهد.
من در این مقاله نشان دادم که جمهوری اسلامی صرفا سکسوآلیته را سرکوب نمی کند بلکه خود ما حصل یک سکسوآلیته است که در اثر تغییر موقعیت در روابط قدرت ، این سکسوآلیته مداوما دچار تخیلات واهی می شود. او همه جا روابط زناکارانه و جنسی می بیند ، در هر زنی نیروی اغواگری را مشاهده می کند ، گمان می کنند که آرایش ها و پوشش طبقات مرفه نوعی تجهیز برای برقراری روابط جنسی کاملا موفق است که آنها از آن محروم اند . ( برای مثال جوانان شهرستان ها که گرفتار سرکوب جنسی شدیدتری هستند گمان می کنند که اغوای دختران تهرانی یا طبقات مرفه بسیار راحت تر است). سکسوآلیته منکرات یک استمنای گفتاری است که ابتدا ابژه ی جنسی را خیال می کند ، سپس گفتگو می کند و آنگاه در پرخاشگری و دستگیری به اوج لذت سادیستی خود می رسد.

Friday, May 11, 2007

دو تصویر منتشر نشده از دانشگاه مازندران



نمایی از خانه یکی از دانشجویان دانشگاه مازندران پس از حمله و تفتیش نیروهای امنیتی

بيانيه دانشجويان سوسياليست پلي­تکنيک پيرامون وقایع اخیر دانشگاه


دانشجويان آگاه پلي­تکنيک
چندي است که سايه شوم کودتاي فرهنگي بر سر دانشگاه سنگيني ميکند. توقيف نشريات دستگيري فعالين دانشجويي، ممنوع الورود کردن دانشجويان فعال، تعليق کانون هاي فرهنگي هنري ... اين همه نقطه ي عطفي است در پروژه ننگين حاکميت. اين پروژه با حضور احمدي نژاد در مسند قدرت و يکدست شدن حاکميت و روي کار آمدن روساي انتصابي بابازنشسنگي اجباري اساتيد منتقد، اعمال محدوديت بر فعاليت هاي فرهنگي هنري، تضعيف نقش شوراهاي صنفي دانشگاه، احکام سنگين کميته سرکوب دانشگاه، ستاره کردن دانشجويان فعال و جلوگيري از ادامه تحصيل آنها و ايجاد فضاي پليسي در دانشگاه کليد خورد. اما ظاهراً همه اين ترفندها براي سرکوب دانشگاه هنوز خواست حاکميت را برآورده نساخته است.
هنوز دانشگاه اسلامي نشده است. هنوز صداي مخالف از دانشگاه به گوش مي رسد. برگزاري مراسم 16 آذر در دانشگاه هاي سراسر کشور و در پي آن مفتضح شدن رييس دولت اسلامي در پلي تکنيک بيانگر بي نتيجه بودن اقدامات سرکوبگرانه بود. به تدريج سرکوبگران به اين نتيجه مي رسند که بايد به شديدترين شکل با دانشگاه برخورد کنند، انتشار نشريات جعلي توسط عوامل اطلاعاتي و بسيج حلقه ديگري از زنجيره سرکوب است.
توقيف غير قانوني نشريات ممنوع الورود کردن دانشجويان فعال بازداشت دو تن از دانشجويان و احضار 25 تن از دانشجويان به کميته­ي سرکوب پيامد اين اتفاق ها است. اتفاقات چند روز اخير نشان از کشيده شدن جنگ قدرت بين اصلاح طلبان و اصول گرايان به دانشگاه است.(در مواضعي که از سوي روزنامه هاي اين دو جناح کيهان و اعتماد ملي پيرامون وقايع اخير اتخاذ شده تامل کنيد.)
پلي تکنيک به عنوان پايگاه مهم اصلاح طلبان محل مناسبي براي اين جنگ قدرت است اصلاح­طلباني که خود از مجريان اصلي انقلاب فرهنگي پيشين بوده­اند و اينک انقلاب فرهنگي را در تضاد با منافع خود مي­بينند. بيانيه­هاي شاخه­ي دانشجويي جبهه­ي مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب و موضع­گيري انجمن اسلامي دانشگاه از يک سو و رويکرد حاميان احمدي­نژاد و روزنامه­ي کيهان و بسيج از سوي ديگر صف­بندي اين دو جناح مقابل يکديگر در اين جريان است. در اين ميان دانشجويان آگاه بايد با دوري جستن از دعواي جناحين، در پي طرح مطالبات واقعي خود باشند و با در نظر داشتن دانشگاه به عنوان بخشي از جامعه (و نه جداي از آن) مطالبات و اعتراضات خود را به سطح دانشگاه محدود نکنند و از اين حربه­ي حاکميت در منحرف ساختن توجه دانشجويان از جنبش­هاي اعتراض­آميز مانند جنبش کارگران و معلمان و جلوگيري از همبستگي اين جنبش­ها آگاه باشند. همزماني اين جريانات را با اول ماه مه (روز جهاني کارگر) و اعتصابات معلمان در نظر آوريد.
حاکميت با متشنج کردن فضاي دانشگاه­ه­ها وبهره برداري از آن، در پياده­سازي پروژه­ي کودتاي فرهنگي موفق­تر خواهد بود و خواستار ملتهب شدن فضاي ديگر دانشگاه­ها مي­باشد. بنا بر اين دانشجويان بايد با جلوگيري از کشانده شدن اين درگيري­ها به ساير دانشگاه­ها، در پلي­تکنيک به اعتراضات راديکال خود ادامه دهند. و در مقابل کودتاي فرهنگي متحد شوند.
خواسته­هاي ما در اولين گام چنين است:
آزادي فعالين دانشجويي در بند
انحلال کميته­ي سرکوب (شوراي انضباطي دانشگاه)
حق برپايي تشکل­هاي مستقل دلنشجويي
تعطيلي نهاد­هاي غير دانشجويي مستقر در دانشگاه
برچيده شدن فضاي پليسي دانشگاه
لغو توقيف نشريات دانشجويي
رفع تعليق فعاليت کانون­هاي فرهنگي و هنري

زنده باد آزادی و برابری
دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک

١١ نفر از دستگیرشدگان اول مه سنندج آزاد شدند!

طبق اخبار رسیده دیروز ١٩ اردیبهشت خالد سورای آزاد شد و امروز پنجشنبه ٢٠ اردیبهشت اقبال لطيفي ، يدالله مرادي، طیب مولایی ، فارس گویلیان، صدیق امجدی، حبیب الله کلکانی، محی الدین رجبی، صدیق صبحانی، طیب چتانی و عباس اندر یاری آزاد شدند.
اما هنوز شیث امانی و صدیق کریمی در زندانند. هنوز محمود صالحی به همین جرم زندان است. همه دستگیر شدگان باید فوری و بدون قید وشرط آزاد شوند. نباید کوتاه آمد، جشن روز کارگر حق مسلم کارگران است.

مفاهیم و واقعیات در مبحث " چپ رادیکال" و "چپ کارگری" در دانشگاه

آقای فواد شمس و امیری الیاسی با نوشتن مقالاتی، اعلام نمودند که چپ در دانشگاه کارگری نیست و آنها اغاز کننده یک تغییر ریل به چپ کارگری در دانشگاه هستند. به انتقادشان که نگاه میکنی، ایراد آنها بیشتر به کاربرد کلمه چپ رادیکال از طرف بستر اصلی چپ در دانشگاه است. بعد به این دو کلمه اطلاق اجتماعی خاصی دادند که با واقعیت موجودی آن یکی نیست و با حمله به این موجودیت فرضی، کلمه چپ کارگری را در مقابل آن قرار دادند و با به عاریه گرفتن جملاتی از اینجا و آنجا شروع به تعریف چپ کارگری در مقابل چپ رادیکال نمودند. اگر دعوا بر سر کاربرد صحیح مفهومی برای تعریف پدیده جنبش سوسیالیستی در جامعه و دانشگاه باشد، هر سوسیالیستی میتواند نشان دهد که نه کلمه چپ رادیکال مفهوم صحیحی برای بیان جنبش سوسیالیستی در جامعه و دانشگاه است و نه کلمه چپ کارگری. اما یک مارکسیست باید خاصیتش این باشد که در ورای کلمات و مفاهیم بتواند واقعیت را ببیند. بخصوص در شرائط ایران، من از هر انسان ازادیخواه و سوسیالیستی میپذیرم که برای پیشبرد کارش در فعالیت علنی، آن زبانی را به کار ببرد که ممکن است. اگر فعال سوسیالیستی در ایران نام حرکت و فعالیت خود برای سوسیالیسم و نجات جامعه از استثمار و نابرابری را بگذارد "گل رز" و یا "گل میخک" اما به نام " گل رز" آن کاری را انجام دهند که مارکسیسم و سوسیالیسم از او طلب میکند، نه تنها مشکلی نباید باشد، بلکه بسیار هم عالی است. نقد مفاهیم، اگر نقد واقعیتی را در پشت مفاهیم در بر نداشته باشد یک بازی روشنفکرانه بی ارزش است. نقد چپ رادیکال از طرف "چپ کارگری" چنین است. آنقدر این بازی سبک است که میتوان با دو کلمه نشان داد که این ادعا واقعی و اصیل نیست.
چپ رادیکال را باید در ورای نام آن دید و به آن پرداخت. در ورای نام آنچه امروز چپ رادیکال نامیده میشود، بستر اصلی چپ و سوسیالیسم در دانشگاه است. جنبشی نسبتا وسیع است. هر دانشجوی چپی خود را منتسب به چپ رادیکال میداند. این حرکت سازمان و برنامه و اساسنامه ندارد. شکی نیست که در درون چپ رادیکال، سازمان و تشکل وجود دارد و محافل گوناگون حتی با برداشتها و خط مشی های مختلف وجود دارند. برداشتهای فکری و سیاسی که در کاتگوری چپ رادیکال جای میگیرد یکی نیست و حتی گاها بسیار متضاد با یکدیگراست. اما هر کسی میتواند، حتی با نگاهی از دور، پیدایش یک جریان سوسیالیستی متمایز مارکسیستی را که تفاوت آن با جریانات سنتی پوپولیستی قدیمی، سوسیالیسم ملیگرا و استقلال طلب که بستر اصلی چپ جهان سومی و روشنفکری و بستر اصلی چپ در ایران را تشکیل میداد را به عینه ببیند و مشاهده کند که ماهیت این چپ رادیکال چیست. جنبش سوسیالیستی در دانشگاه که با نام چپ رادیکال تعریف میشود، دارای ویژگی های سیاسی و فکری است که آن را از همه سوسیالیستهای پوپولیستی و ملی تاکنونی متمایز کرده است. صحبت بر سر این نیست که مفهوم چپ رادیکال، مفهومی صحیح و منطبق بر ماهیت این چپ و حرکت سوسیالیستی است که امروز در جنبش دانشجوئی جریان دارد، بلکه بحث بر سر بر سر ماهیت و واقعیت وجودی حرکتی است که چپ رادیکال نامیده میشود است. اگر کسی به توضیح این میپرداخت که نام و مفهوم چپ رادیکال با ماهیت حرکت سوسیالیستی جاری در دانشگاه جور نیست و تناقض دارد، با نادیده گرفتن و خط زدن شرائط اختناق سیاسی در ایران، میشد با انتقادش موافق بود. به هر حال برای یک مارکسیست و فکر میکنم برای هر انسان ماتریالیستی نام و مفهوم یک پدیده در مقابل ماهیت آن پدیده یک مسئله فرعی است. به نظر من حتی استفاده تنها کلمه چپ و یا سوسیالیسم هم برای بیان این حرکتی که امروز در دانشگاه جریان دارد کافی است. اگر محقق و تاریخ نگاری میخواهد، این حرکت را تحلیل و موشکافی کند و تاریخ آن را بنویسد، میتواند تعریف دقیق تری برای آن انتخاب کند و در کنار چپ رادیکال آن را به کار ببرد. اما برای فعال سیاسی و اجتماعی این امر فرعی است.
جریان سوسیالیستی کارگری در دانشگاه که در سالهای اخیر سر بر آورد و در 16 اذر امسال خود را به تمام جامعه نشان داد، جریانی خودآگاه و اجتماعی است. این جریان هیچ نشانی از جریان سوسیالیسم ملی و جهان سومی بر خود ندارد. این جریانی نیست که با پرچم پیشرفت صنعت، استقلال ایران، مدرنیزاسیون ایران، منافع ملی و ....آن به میدان آمده است. هدفش محدود به سکولاریسم، مدرنیسم و ازادی بیان و.. نیست. بر عکس، این جریان با تبلیغ جامعه برابر کمونیستی، با شعار آزادی، برابری، با ترویج سوسیالیسم و با عکس و کتاب مارکس و لنین به میدان آمده است. با جسارتی بی اندازه که فقط از انسانهایی ساخته است که به اهداف خود و به عمل خود اطمینان خاطر دارند، توانسته اند در طول این چند سال سوسیالیسم را در دانشگاه و باطبع آن در خارج دانشگاه گسترش دهند. نه تنها این، بلکه این سوسیالیسم توانسته است در رهبری حرکتهای دانشجوئی قرار گیرد و نشان داد صلاحیت رهبری توده ای را هم دارد.
این جریان سوسیالیستی وزن کارگر و سوسیالیسم را در دانشگاه و جامعه بالا برد. دامن زدن به مباحث سوسیالیستی، تحلیل مارکسیستی در باره اوضاع سیاسی، حمله به ملیون، لیبرلها، قومگراها و دیگر جریانات ارتجاعی را به طور دائم و به طرز ماهرانه ای انجام داده و میدهد. این سوسیالیسم که خود را چپ رادیکال مینامد، دانشگاه را به زیر نفوذ خود در آورد و به بستر اصلی چپ تبدیل شده است. این سوسیالیسم چنان عمل کرد که کمتر دانشجوی فعالی پیدا میشود که زبان چپ بکار ببرد، اما از فرهنگ و زبان مهجور چپ سنتی و میهن پرست و ملی گرا گذشته استفاده کند.
صحبت از پشتیبانی از کارگر و جنبش کارگری زدن نزد این جریان حرفی سبکسرانه است. این جریان خود جریان سوسیالیستی کارگری است. گسترش این سوسیالیسم در میان دانشجویان، جوانان، پناهندگان، مردم زحمتکش در روستا و.... و سازماندهی آنها نیازی به قورت دادن دوباره قرص کارگر ندارد. تبلیغ و سازماندهی برای حکومت کارگری و برقراری جامعه برابر کمونیستی از اجزا وجودی این سوسیالیسم و کار همیشگی آن است. اگر چنین سوسیالیسمی به دلائلی نام " جنبش گل رز" و یا " جنبش بنفشه" بر خود مینهاد، انسانی که مفتون کلمات نباشد و خود را با بازی با کلمات فریب ندهد، راحت میفهد که "جنبش گل رز" یا چپ رادیکال همان جنبش سوسیالیستی کارگر در دانشگاه است. این جنبش یک سرش دانشگاست و سر دیگر آن در میان کارگران مراکز مختلف و کلا در جامعه. جنبش سوسیالیستی کارگری حرکت وسیعی در جامعه است که در دانشگاه با نام " چپ رادیکال" شناخته شده است. با پوشیدن لباس کارگر، نمیتوان در مقابل این حرکت موضع گرفت. بدتر از آن نمیتوان از موضع کارگر خواهی منتقد کسانی شد که دارند لنین، مارکس و سوسیالیسم آنها را اشاعه میدهند و خود به نام کارگر و "چپ کارگری" مشغول تبلیغ نویسندگان ملی و عقب مانده و جهان سومی شد و با اطلاق نویسنده طبقه کارگر به آنها دست به اشاعه عقب مانده ترین نوع ملی گرائی زد که یک قلم آن حمایت چنین نویسندگان و جریانات فکریشان از همین حکومت اسلامی و جنگ و سرکوب آن بوده است. چپ رادیکال از پیوستن هر دانشجوئی به خود استقبال میکند و از این واهمه ندارد که دانشجوئی که در سال اول دانشگاه جریانات ضد سوسیالیستی و ارتجاعی را به دلیل اتوریته آنها در جامعه انتخاب کرده است، در سال دوم و سوم به چپ رادیکال ملحق شود و یا دانشجوئی که دیروز عضو و فعال انجمن اسلامی و دو خردادی و تحکیم وحدتی بود، امروز چپ و چپ رادیکال را انتخاب کند. چپ رادیکال برای تغییر فضای فکری و سیاسی کل دانشگاه کار میکند. تاسف آور است که کسی فکر کند دانشجوی عضو انجمن اسلامی که نمایشنامه "کنکور وقت ظهور" را در نشریه انجمن اسلامی دانشگاه نوشت، نمیتواند و شاید هم در متد برخی ها نباید سوسیالیسم را انتخاب کند و نویسندگانی مانند علی اشرف درویشیان که فواد شمس مشغول تبلیغ اوست، خود نویسندگان طبقه کارگرند. نویسندگانی که جز اشاعه فرهنگ عقب مانده خودی و استقلال طلبی و ...کاری صورت ندادند. دانشجوی سوسیالیست باید تلاش کند تا "کنکور وقت ظهور" نویسان سوسیالیست شوند.
تاسف بار است که یک فعال مارکسیست، یک فعال سوسیالیست هر بار که میخواهد در میان جوانان، دانشجویان، زنان و....کار و فعالیت و سازماندهی کند، سوسیالیسم و مارکسیسم و انقلاب کارگری را اشاعه دهد، در رهبری مبارزات آنها قرار گیرد، مطالبات و خواستهای صنفی و سیاسی آنها را به درست طرح و پیش ببرد و برای آن سازمان و اتحادیه و کانون و.. درست کند، یادش بیافتد که آها کارگر کجاست؟ بالماسکه لباس کارگری بپوشد و " چپ کارگری" شود. این همان روی دیگر سوسیالیسم ملی گرا و جهان سومی است که کارگر را صنفی میبیند که در کارخانه محبوس است. نمیتواند ببیند که جنبش سوسیالیستی کارگر مانند جنبش ناسیونالیستی و یا لیبرال میتواند در جامعه فعل و انفعال داشته باشد و مهر خود را بر حرکتهای اجتماعی بزند. میتواند رهبر مبارزات در دانشگاه، در حرکت برای رفع ستم ملی، در مبارزه برای رفع ستم جنسی و .... شود. میتواند و باید در همه جا هسته ها و تشکیلات سوسیالیستی دایر کند و انها را در راس مبارزات بالفعل قرار دهد.
دانشجوی فعال سوسیالیستی که مارکس و لنین را در دانشگاه اشاعه میدهد، انقلاب کارگری، برقراری آزادی و برابری و جامعه آزاد کمونیستی را تبلیغ میکند. با پرچم چپ و سوسیالیسم در راس اعتراضات دانشجوی میایستد، فعالانه و بی با کانه در دفاع از سندیکای شرکت واحد شرکت میکند، برگزاری روز کارگر و 8 مارس را به یک سنت در دانشگاه تبدیل کرده است، 16 آذر را به سکوی پیشروی چپ و سوسیالیسم در جامعه تبدیل کرده است، دانشجویانی که در مقابل تحرکات قومگرایی، تحرک وحدت خواهی آزادیخواهی و انسانیت را افراشتند، نیازی به پوشیدن بالماسکه لباس کارگر ندارند. کسانی نیاز به این دارند که لباس کارگر را بالماسکه بپوشند که هدفشان با هدف امروز و فردای طبقه کارگر منطبق نیست.
دانشجویان سوسیالیستی مانند فواد شمس و کیوان امیری الیاسی باید به جای مشغول ساختن خود در جنگ مفاهیم، به جنگ واقعیتها بپردازند. تلاش کنند تا بستر اصلی چپ در دانشگاه هر چه بیشتر مارکسیستی و سوسیالیستی شود. به تلاش خود و رفقای خود در عرصه های مختلف مبارزه فکری و اجتماعی ارج بگذارند. به جای متوسل شدن به نویسندگان ملی گرا و مذهب زده، به خود و دانشجویان سوسیالستی ارج بگذارند که در طول چند سال اخیر دانشگاه را عرصه تاخت و تاز سوسیالیستی قرار دادند.
کارگر و سوسیالیسم با پوشیدن لباس کارگر در دانشگاه قوی نمیشود، بلکه با برپائی یک جنبش قوی سوسیالیستی و چپ در دانشگاه تقویت میشود.
محمود قزوینی، 10 مه 2007