Sunday, May 13, 2007

رؤیا و کابوس

پیمان پیران
..... مصر 1956 (هجوم انگلیس و فرانسه)، اردن 1957 (ناوگان ایالات متحده برای حمایت از ملک حسین حرکت می کند)، لبنان 1958 (14000 سرباز آمریکایی به عنوان پاسدار صلح!)، مصر 1967 (تجمع ناوگانهای بریتانیا و ایالات متحده در طی بسته شدن کانال سوئز به دستور ناصر)، گابن 1964 (نیروهای فرانسه کودتا بر علیه مبا را سرکوب می کند)، کنگو (ارسال محمولات هوایی ایالات متحده و سازمان ملل برای کماندوهای چترباز بلژیک)، اوگاندا، تانزانیا 1964 (نیروهای بریتانیا شورشهای ارتشیان را سرکوب می کنند)، چاد 9-1968 (لژیون های خارجی فرانسه از حکومت تمبل بایه پشتیبانی می کند)، گینه (هجوم بی ثمر پرتغالیها). کوبا(تعرض به سرکردگی ایالت متحده در خلیج خوکها)، جمهوری دومنیکن1961( کودتای ایالات متحده علیه خوان بوش)،1965 ( تجاوز نیروهای آمریکا) آنگولا 1969 (توسط نیروهای بریتانیا)، ترینیداد 1970 (کشتی های جنگی طی قیام ، در سواحل لنگر می اندازند) ویتنام 71-1954 (تلاش ایالات متحده با نیرویی متجاوز از نیم میلیون نفر برای درهم شکستن جنبش رهایی بخش ملی و جنگ اعلام نشده بر علیه ویتنام شمالی از سال 1965)، تایلند 1967 (حضور 35000 نفر از نیروهای آمریکایی)، کامبوح 1970 (تعرض ایالات متحده)، لائوس 1971 (هجوم ویتنام جنوبی و ایالات متحده)، ایرلند شمالی 71-1969 (در اشغال بریتانیا)، و ... تا لشگرکشی به بالکان و حمله به عراق و افغانستان به علاوه طراحی کودتا در کشورهای توسعه نیافته ای چون ایران 1953 – سوریه 1962- ویتنام 1963- برزیل 1964- غنا 1966- اندونزی 1966- پاناما 1968- اوگاندا 1971 و ... تا کودتای سال گذشتۀ کنگو.
همگی این واقعیات، بازگو کنندۀ این مطلبند که در این دوره از نظام روابط تولید سرمایه داری یعنی امپریالیسم، علی رغم تغییراتی در شیوه های عمل خود در هر دوره، ماهیت خود را که ناشی از الزامات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، همچنان تغییر نایافته حفظ کرده است. بدیهی است به تبعیت از این ساختار و تثبیت جهانی آن است که شالوده ای پوسیده برای ذوق و سلیقۀ دنباله روان سود و سرمایه فراهم آمده. در چنین نظامی مردم فرمانبر سود هستند و افراد جامعه متشکل از طبقات، آلوده به ارزشها و رسوم بازارند. به همین دلیل است که بورژوازی و هواداران منحط بازار آزاد همراه با آن عده از مردم سایر کشورهای جهان با اینکه از دیدن نتایج خونبار ناشی از سیاستهای نظامی امپریالیسم، باز نمانده اند، با این حال( به یمن در دست داشتن مدیا، توسط محافل مالی و قدرت سیاسی) با اتکا به مفاهیم غیر واقعی و تفسیر پذیر اولین جمله های اعلامیه حقوق بشر، عقیده دارند که آیندۀ آنها و سعادتشان به نحوی جدایی ناپذیر به آینده و سعادت دموکراسی بزرگ آمریکایی (پرچمدار امپریالیسم) وابسته است!!
واقعیت این است در این دوره از تاریخ هیچ عقیده ای این چنین ارتجاعی و متزلزل در وجود جامعۀ انسانی ریشه ندوانیده است. غیر از عقیدۀ مخالف آن، که سرمایه داری را مسئول اصلی تمامی بی عدالتی هایی می داند که بشریت از آنها در رنج و عذاب است، که همین مسئله بیشتر از گذشته امروز اعتقاد راسخ عدۀ بی شماری از طبقات محروم و زحمت کش در داخل و خارج ایران را شکل داده است. چندی پیش دونالد رامزفلد در یک شب نشینی خطاب به تقریباً تعدادی از رهبران کشورش و همچنین مهمانانی (نظامی، سیاستمدار و سرمایه دار) آنچنان که در نشریۀ نیویورکر آمده در کمال خونسردی گفت :«امروز شما خطرناک ترین موجودات روی زمین هستید.»
در حقیقت برخی از این افراد قدرت حقیقی بخشهایی از جهان را در دستهای خود متمرکز کرده اند. آنها دهها سال است که نسل اندر نسل به خاطر خودخواهی و سودجویی اشان، با از هم پاشیدن جوامع بشری، فاسد و نابود کردن حتی فرهنگ جوامع مختلف، کشتار دسته جمعی مردم بعضی از کشورها، اعمال شکنجه در مقیاسی بسیار وسیع، بذر بدبختی و رنج و عذاب در سراسر کرۀ زمین می افشانند.

به راستی که قدرت وابسته به سرمایه و بحران ایدولوژی ناشی از ساختار جامعۀ امروزی هر چه که باشد جامعه ای مضمحل است، که توانسته تا این حد از سوی صاحبان سرمایه و بورژوازی سزاوار ستایش و، در عین حال از سوی طبقات محروم تا این پایه مستحق تنفر باشد. از زمان صدور مانیفست نوشته مارکس و انگلس تاکنون، رویای طبقۀ کارگر چون پیام امیدی بزرگ و نو، در سراسر جهان پخش شده است. بدیهی است که هدف مانیفست تنها انعکاس تاریخ جنبش کارگری معاصر خود نبوده بلکه آن فکر اساسی که سراسر مانیفست را به هم پیوند می دهد: (یعنی تولید اقتصادی و سازمان اجتماعی هر عصر از اعصار تاریخ که به طور ناگزیر از این تولید ناشی می شود، بنیاد تاریخ سیاسی و فکری آن عصر را تشکیل می دهد و این که بنابراین کیفیت، (از هنگام تجزیه شدن مالکیت اشتراکی اولیه زمین) سراسر تاریخ عبارت بوده از تاریخ مبارزات طبقاتی، مبارزه بین طبقات استثمار زده و اسثمارگر، بین طبقات محکوم و حاکم در مدارج گوناگون تکامل اجتماعی و نیز اینکه اکنون این مبارزه به جایی رسیده است که طبقۀ استثمار زده و ستم کش (پرولتاریا) دیگر نمی تواند از یوغ طبقۀ استثمارگر و ستمگر (بورژوازی) رهایی یابد. مگر آنکه در عین حال تمام جامعه را برای همیشه از قید استثمار و ستم و مبارزه طبقاتی خلاص کند، این فکر اساسی کاملاً و منحصراً متعلق به مارکس است.)
به همین جهت اصولی که در مانیفست به آنها اشاره شده است تنها برای جامعۀ انگلیس، آلمان و یا فرانسه دارای ارزش و اعتبار نبوده و نیست بلکه برای طبقۀ کارگری به وسعت سراسر جهان درخور ستایش و احترام است. البته که به تبع آن به آیندۀ انسانی همۀ جوامع بشری نیز مربوط می باشد.
ولی با درک روشن این موضوع، زوایه دید وسیعتر هم می شود. اعلام نابودی آتی و احترازناپذیر مالکیت کنونی بورژوازی و شیوه تولیدش و به دنبال آن مبارزه، و حرکت به سوی ساخت فرماسیونی جامعه گرا و انسانی با همه درستی و صحت اصول کلی مسائلی که در مانیفست کمونیست آمده بارها و بارها از سوی مدعیان پیرو مارکسیسم به قدرت رسیده مورد تجاوز قرار گرفته، پایمال شده و حتی به فراموشی سپرده شده اند. وقتی که چند سال پیش در خیابانها، از اهالی بخشی از شهر پاریس خواسته شد که بعنوان اعتراض به اعمال پلیسی دستگاه حاکمه پای نوشته ای را امضا کنند، بیشترشان با بی تفاوتی رو برگرداندند و حاضر به امضای آن نشدند: این نوشته چیزی جز نسخه ای از مانیفست نبود، که مطالب آن به نظر اهالی این شهر، انقلابی و ضد فرانسوی آمده بود (نشریۀ فرانسوی امینته).
بدیهی است که این واکنش غیر ارادی و خودبه خودی تعدادی از اهالی پاریس به تنهایی نمی تواند معرف این باشد که تا چه حد رویای دنیای انسانی به دور از عوارض سرطانی نظام سرمایه داری دستخوش تباهی و آشفتگی شده است. برای شناخت عمق و دامنه این رویای انسانی، باید دید که به چه ترتیبی این خواسته ها پایه ریزی شده است، در چه شرایطی بورژوازی زبان باز و سفاک در انحراف آن پیروز شده و در جرح و تعدیل آن کوشیده و سرانجام شکل گرفته است، و چرا و چطور به صورت عمل درآمده یا درنیامده است. فکر می کنم برای این کار باید این رویا را، که پیام آور آن همه امید بوده و هست، در مقابل یک تاریخ چند صد ساله قرار داد. رویای آزادی و برابری، اگر اعتقادات مذهبی ناشی از این مناسبات اجتماعی را به کنار بگذاریم، تنها چیزی است که انسانها حاضرند برای آن خودشان را به کشتن بدهند. در مقابل این رویا، تاریخی قرار دارد که بیش از دهها سال از عمر آن می گذرد و در طول این سالها گروهی از انسان ها برای بدست آوردن حقوق حقّه خود، با گروه های دیگری از انسان ها، که از شناخت این حقوق حقّه امتناع می کنند، در حال پیکارند. نکته اینجاست که همۀ گروه ها خودشان را مدافع اصولی می پندارند. همان اصولی که به زعم هر یک از آن ها از انسانیت ناشی می شود!! امّا مدتهای مدیدی است که بر بسیاری از ما معلوم است رویایی که آنها از آن دم می زنند و خود را مدافع آن می دانند هرگز رویای واحدی نبوده و نیست.
برخی به خاطر خیال پروری بیش از اندازه در توهم پایان تاریخ و ماندگاری ابدی این روابط اجتماعی به زندگی گرگ منش و سودجوی خود ادامه می دهند. و گروهی دیگر به خاطر واقع بینی خارج از حد و بنا به ماهیت طبقاتی خود، آن چنان ماهیت این رویا را تغییر می دهند که ثمرۀ آن ایجاد دنیایی است که در آن کابوسی از ترس و بی عدالتی، فشار و ظلم بی امان فرمانروایی می کند.

http://www.16azar1385.blogspot.com/

No comments: