Wednesday, February 14, 2007

آگاهی پرولتاریا علیه بابک احمدی

به نحوی که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست تاکید می کنند، «اندیشه های حاکم در هر دوران همیشه اندیشه های طبقه ی حاکم جامعه بوده است»؛ و امروزه فهم این حقیقت کار چندان دشواری نیست. اگر از دیدگاه پرولتاریا به اندیشه های طبقه ی حاکم که از سوی ایدئولوگ هایش ترویج می شود نگاه کنیم، خیلی صاف و ساده: آنها دروغ می گویند؛آنها شارلاتان هستند. ایدئولوگ های طبقه بورژوا، روبنای سیاسی مطابق با منافع سرمایه داران را مفهوم پردازی و بیان می کنند و به نام «حقایق جهانشمول» به خورد همه و حتی خود طبقه کارگر می دهند، همانطور که رهبر کمون باکو_که طی توطئه ی ناسیونالیست های قفقاز در سال 1919 کشته شد_ فهمیده بود:
«هر طبقه ای بوسیله نظریه پردازان خود حقیقت را چنان می خواهد که به نفع اش باشد.
اگر حقیقت اصلی بر طبق منافع طبقه ای خاص است،
طبقات دیگر سعی در پوشاندن، بغرنج جلوه دادن و کتمان آن دارند.
به قول یکی از متفکران روس، اگر حقیقت «دو دوتا چهار تا» با
منافع طبقه ای خاص تصادم می کرد، می شود با اطمینان گفت که
این حقیقت تا به امروز نیز از سوی همه ی مردم پذیرفته نشده بود
استپان شاهومیان- مساله ملی در تئوری و عمل

براین اساس است که وقتی بابک احمدی، از ماموران تبلیغ «فرآورده های معنوی» سرمایه داری اصطلاحا ً لیبرال در ایران، مارکس را صرفا یک دانشمند مناسبات اجتماعی معرفی می کند و تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا سویه های انقلابی مارکسیسم را خنثی سازد ، در پاسخ به کسی که از مارکس انقلابی به دفاع برخاسته، برمی آشوبد و فریاد می زند که: «تو می خواهی اعدام های ابتدای دهه شصت را در این کشور تکرار کنی». او و طبقه اش، باید هم که از مارکس انقلابی بهراسند و فریاد او باید هم که از جنس فریاد رییس حراست پتروشیمی اروند باشد که بر سر آن کارگر روزمزد خوزستانی می کشید. همان فریادی که هر روزه کارفرمایان و عمالشان نه تنها در ایران، که در سرتاسر جهان، بر سر کارگران می کشند تا به نظم طبقاتی تولید خدشه ای وارد نشود و مناسبات حاکم تداوم یابد؛ این همان شلاقی است که تاریخ استثمار بر سر و روی بردگان مزدوری امروز فرود می آورد

«آسمون شب رو دوست دارم چونکه مثل روزگار خودم سیاهه»
دستنوشته یک کارگر نصاب روی جدار داخلی یک مخزن در حال ساخت،
جاده ماهشهر –سربندر، سایت پتروشیمی اروند، مردادماه 1385

ایدئولوگهای بورژوازی در سراسر جهان نزد یکدیگر سوگندی کثیف و پنهانی یاد کرده اند تا در مقام «مصلحان اجتماعی» از «صلح» دفاع کنند؛ در حالیکه عملا جنگی آشتی ناپذیر میان طبقات متخاصم در هر جامعه در جریان است. به تنهایی هجده کارگر در پروژه ساخت پتروشیمی مارون در ماهشهر کشته می شوند و همزمان آقای استاد فیلسوف محترم!!! هشدار می دهد که مبادا مارکس انقلابی معرفی شود؛ بگذارید صلح!! ادامه پیدا کند. برای او و شرکایش البته که جنگ استثناست. اما برای پرولتاریا وضعیت جنگی واقعیتی هر روزه است. حقیقتی که نه تنها بابک احمدی و دیگر ایدئولوگ های ایرانی و غیر ایرانی بورژوازی از افشای آن می هراسند، بلکه کلیت نظام حاکم پیوسته دست اندرکار انکار و کتمان آن است. برای آنها جنگ، لحظه یا برهه ای است که منافع خود یعنی طبقه شان به خطر می افتد؛ طبقه کارگر امنیت ندارد. کارگر هر لحظه از زمان را به مثابه لحظه ای جنگی، لحظه ی مرگ و زندگی، از سر می گذراند.
وضعیتی که برای سرمایه داران و عمال نظریه پرداز و تبلیغاتچی هایشان صلح است برای ما وضعیتی جنگی است. اما درست در همان لحظه ای که آنان احساس خطر کنند، درست در همان لحظه است که نوید پیروزی پرولتاریا نهفته است
محمد میرآبادی

2 comments:

Anonymous said...

با سلام به شما دوست انديشمند از شما دعوت مي نمايم از وبلاگ بنده و آخرين پست آن ديدن فرماييد.با سپاس فراوان

Anonymous said...

دوست عزیز ادبیات این یادداشت عمیقا پوپولیستی ست.
بلندپرواز باشیم لطفا. با «پرولتاریا» این جور رفتار نکنیم. به پروژه ای فکر کنیم ورای شعارهای پوپولیستی و مقاله هایی که نقد همه کس است و هیچ کس.